هفت سال پیش، نخستین بار که با استاد گرانقدر سید مجتبی آقایی ـ با سابقه ی دیرین در مطالعه و تدریس در حوزه ی دین زرتشتی ـ خصوصی دیدار کردم، وقتی نام امام علی(ع) پیش آمد، اشک در چشمانش حلقه زد.
افتخار می کنم با حضور در دروس زرتشتی شناسی ایشان بهره ها بردم.
چند ماه پیش، ایشان اظهار داشت که سایت «گفت و گو با زرتشتیان» (عنوان فعلی: راه راستی) ایراداتی دارد. به درخواستم، استاد دست به قلم شد. گاهی دورادور خبر می شوم که بعضی صاحب نظران انتقادهایی به این سایت دارند. پیشنهادم این است که به جای حرف زدن در پشت سر، قلم به دست گیرند و ایرادات را بنویسند و حتما بدون هیچ تصرفی در همین سایت درج خواهد شد. چنان که نوشته ی جناب استاد آقایی بدون هیچ تصرف، در ذیل می آید. سپاس فراوان
پاسخ های این نقد، در نوشته هایی جداگانه می آیند.
مقدمه
برادر عزیزم! جناب آقای فاطمی! از همان ابتدای آشنایی، جنابعالی را انسانی غیور و صادق یافتم که متأسفانه، در مسیری نادرست به پیش میتازد. در همان هنگام، دلسوزانه، معروض داشتم که به نظر میرسد اشتغال ممتدتان به مجادله در دنیای مجازی، صورتی معتادگونه یافته است و دعا کردم که خداوند از این داروگیر نجاتتان بدهد. اکنون هم آن دعا را از صمیم قلب تکرار میکنم.
باری، دربارهی این نقدنامه، که بنا به خواست و پیگیری خود جنابعالی قلمی گردید. چند نکتهای را لازم به ذکر میدانم:
۱)گرچه مطلب طولانی شده، لیکن بسیاری از نکات همچنان ناگفته مانده است. متأسفم که ضیق وقت و پارهای ملاحظات، مانع از ابلاغ جامعتر انتقادها گردید.
۲) اگر قصد بارگزاری این نقدنامه در سایت خود را دارید (که بنده اصراری ندارم)، پیشنهاد میکنم که این کار را به تدریج و طی چند پست مجزا انجام بدهید.
۳) در این نقدنامه، هر جا که به صورت عام به یادداشتهای سایت و مکتوبات جنابعالی و مانند آن اشاره شده، مُراد و منظور، صرفاً آنهاست که در حوزهی دین زرتشتی و زرتشتیان نوشته شدهاند و طبعاً سایر آثارتان را در برنمیگیرد.
۴) چکیده نقدهای بنده چنین است: اولاً: علم کافی بر موضوع بحث یعنی دانش دینشناسی و نیز دین زرتشتی ندارید. ثانیاً: اصول مسلم اخلاقی در مجادله را رعایت نکرده و برخلاف توصیهی قرآن و سیرهی ائمه اطهار (ع) سخن گفتهاید. ثالثاً: طرف دعوا را به درستی نشناخته و بر بیگناه ظلم کردهاید. رابعاً: آب به آسیاب دشمنان دین و ملت ایران ریختهاید. خامساً: به جای «ما قال»، سرگرم «من قال» شدهاید و در این کار هم به کرات از شیوهای گزینشی و به اصطلاح بولتنسازانه استفاده نمودهاید.
۱ـ یک توضیح ضروری
جنابعالی منتقد دین زرتشت و زرتشتیان هستید و بنده به قرار این نقدنامه، منتقد جنابعالی. امیدوارم کسی از این گزاره، با سهلانگاری نتیجهگیری نکند که بندهی مسلمان و مسلمانزاده، زرتشتی یا زرتشتیشده یا زرتشتیزده هستم! باور کنید که نگرانیام بیسبب نیست. صابون این مایه از استنتاجهای آبکی به تنم خورده است! در همان کلاسهای معاونت تبلیغ حوزه که خدمت رسیدم، بارها از طرف بعضی حضار مورد پرسش قرار گرفتم که دلیل علاقهات به دین زرتشت چیست؟! حتی برخی در آن کلاسها، توضیحات بنده دربارهی علت علاقهام به پژوهش در دین زرتشتی را با درجاتی از ناباوری مشایعت کرده و ظاهراً تا به آخر هم متوجه این امر بدیهی نشدند که میان «علاقه به پژوهش در یک چیز» با «علاقه یا اعتقاد به خود آن چیز»، تفاوتی اساسی وجود دارد. به هر حال، ورود به نقد نوشتارهای جنابعالی، لامحاله این مخاطره در بر دارد که با اتهامهایی از این دست مواجه بشوم که گویا برخی حضرات آقایان در وارد آوردن آنها، ذوق و مهارت ویژهای دارند! پس، الهی به امید تو! خدا بخیر بگرداناد!
۲ـ جدال احسن
آقای فاطمی عزیز! بسیار متأسف و بلکه حیرانم که به ناگزیر، مطلب را با گوشزدیِ «جدال احسن» به جنابعالی (که طلبهای لابد درس اخلاق خواندهاید) آغاز کردهام. بهتر از بنده میدانید که قرآن کریم چنین گفته است:
«وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»
«و با اهل کتاب جز به [شیوهاى] که بهتر است مجادله مکنید مگر [با] کسانى از آنان که ستم کردهاند و بگویید به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى جنابعالی نازل گردیده، ایمان آوردیم و خداى ما و خداى جنابعالی یکى است و ما تسلیم اوییم.» (سوره عنکبوت، آیه ۴۶)
شکی نیست که آنچه از جنابعالی مرئی شده است (و خودتان صراحتاً معترفید که متضمن خُرد شدن و تحقیر زرتشتیان بوده است)، به کلی با مفهوم قرآنی «جدال احسن» و تفسیر بزرگانی همچون مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله علیه از آیه فوق، تماماً مغایرت دارد؛ خاصه آنجا که میفرمایند: «مجادله وقتی نیکو است که با درشتخویی و طعنه و اهانت همراه نباشد و خصم را متأذی نکند». (المیزان، ترجمه فارسی، ج ۱۶، ص ۲۱۶)
استدعا میکنم که در مقابل این انتقاد، بحث را به پیچاپیچ لفاظیهای کاملاً آشنا نکشانید و برای مثال، شبهه دربارهی «اهل کتاب» بودن زرتشتیان را علم نکنید که باری، قانون اساسی کشورمان به سبب آرای مجتهدان، آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت شناخته و از این جهت حق آنان به تمامی ثابت است. همچنین، لطفاً با انگشت نهادن بر «إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا» در آیهی مذکور، دعوا نکنید که در حال مقابله به مثل با زرتشتیان هستید. جنابعالی، آشکارا، حساب زرتشتیانِ بی آزار و مؤمن به دین آباء و اجدادیشان را با نوزرتشتیان متعصب و باستانگرایان افراطی خلط میکنید که این، یک ظلم و خطای فاحش است (بعدتر، به این نکتهی مهم خواهم پرداخت).
جداً خواهش میکنم به جای هر گونه مغلطه و سفسطه برای توجیه کردنِ این آوار شگفتی که از طعن و توهین برآوردهاید، به گفتار دیگری از مرحوم علامه توجه کنید که بی کم و کاست، ادعانامهای قاطع و کوبنده بر علیه کنش و منش شماست. مقصودم، مطالبی است که آن روانشاد در ذیل آیهی «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه اى] که نیکوتر است مجادله نماى در حقیقت پروردگار تو به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهیافتگان [نیز] داناتر است» (النحل: ۱۲۴) درج فرموده و بخشهایی از طلیعه و خاتمهی آن چنین است:
«چیزى که هست خداى تعالى، موعظه را به قید حسنه مقید ساخته و جدال را هم به قید التى هى احسن مقید نموده است؛ و این خود دلالت دارد بر این که بعضى از موعظهها حسنه نیستند، و بعضى از جدالها حسن (نیکو) و بعضى دیگر احسن (نیکوتر) و بعضى دیگر اصلاً حسن ندارند؛ وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمىکرد.» […] «و اگر از راه جدال دعوت مىکند، باید که از هر سخنى که خصم را بر رد دعوتش تهییج مىکند و او را به عناد و لجبازى واداشته، بر غضبش اندازد، بپرهیزد؛ و مقدمات کاذب را هر چند که خصم راستش بپندارد بکار نبندد […]، و نیز باید از بى عفتى در کلام و از سوء تعبیر اجتناب کند و به خصم خود و مقدسات او توهین ننماید و فحش و ناسزا نگوید و از هر نادانى دیگرى بپرهیزد چون اگر غیر این کند درست است که حق را احیاء کرده، اما همانطور که فهمیدید با احیاء باطل و کشتن حقى دیگر احیاء کرده است، و جدال، از موعظه بیشتر احتیاج به حسن دارد، و به همین جهت خداوند موعظه را مقید کرده به حسن، ولى جدال را مقید نمود به احسن (بهتر).» (المیزان، ج ۱۲، صص ۵۷۹ ـ ۵۸۰)
بله! «جدال بیش از موعظه به حسن نیاز دارد». اما، در کمال تأسف، حتی مرور تیترها و عناوین تمسخرآلود یادداشتهای جنابعالی ثابت میکند که «جدال احسن» در این به اصطلاح گفتگو که با زرتشتیان در پیش گرفتهاید، مطلقاً وجود ندارد. سهل است؛ جنابعالی، برخلاف دستور مصرح قرآن، همهی توان خود را به کار بستهاید تا مطالبی هر چه کینهتوزانهتر و عناد برانگیزتر منتشر کنید. این موارد را محض نمونه مرور کنید:
«بی ارزشی شعار زرتشتیان»
«رفتار داعش مورد تأیید زرتشتیان امروز!»
«المپیک هم برای زرتشتیان بوده!»
«در عصر ما زرتشتی وجود ندارد»
«یکی از ویژگیهای زرتشتیها اعتماد به مدارک غیر قابل اعتماد و واهی است»
۳ـ از امامان شیعه تا شخص جنابعالی!
سید بزرگوار! جنابعالی یک روحانی هستید و طبعاً کنش و منشتان را بیش از منِ مکلا به حساب اسلام مینویسند و بر همین منوال، از جنابعالی بیشتر انتظار میرود که پایبندی خود به سیرهی ائمه اطهار (ع) را نمایان سازید. پس، لطف کنید و نمونهای را نشان بدهید که آن بزرگواران، گفتگویی چنین آکنده از طعن و ضرب با پیروان سایر ادیان و حتی معاندترینِ آنان انجام داده باشند.
به راستی چگونه است که این حدیث را نقل میکنید و خود را مصداق آن نمیبینید؟: «مَن آذى ذِمّیّا فَأَنَا خَصمُهُ، و مَن کُنتُ خَصمَهُ خَصَمتُهُ یَومَ القِیامَهِ» «هر کس فردى از اهل ذِمّه را بیازارد، من طرف دعواى او هستم و هر کس که من طرف دعوایش باشم، روز قیامت با او مىستیزم.» آیا احادیثی از این دست را از باب مزاح نقل کردهاید یا به آنها اعتقاد دارید؟!
آیا این همان شیوه و گفتار امام رضا (ع) است که در مرو با هربذ اکبر به مناظره نشست و هیچیک از ایرادات جنابعالی را حجت خود قرار نداد؟! آیا آن امام همام (ع) به عقلش نمیرسید که موضوعی چون «ازدواج استقراضی» (که جنابعالی مانند بسیاری موارد دیگر، از اساس بد فهمیدهاید و نمیدانید ریشهاش چیست) یا «خویدوده» را چماقی کند و بر سر آن هربذ اکبر و پیروانش بکوبد؟!
چگونه است که امام صادق (ع) بر عربی که (درست مانند جنابعالی) مجوس را به سبب خویدوده سرزنش میکند، شدیداً غضب مینماید؟ (شگفتا که در عین نقل این حدیث، کمابیش همان رفتاری را کردهاید که از آن عرب جاهل سر زده است!)
جنابعالی که در سایت خود ماجرای توهین یهودی و واکنش امام علی (ع) را با افتخار نقل کردهاید. پس، به فرض توهین زرتشتیان به اسلام، چگونه نیازی نمیبینید که شیوهی حضرت را الگوی خود قرار بدهید؟!
به بنده بفرمایید با اعلان این که «امروز زرتشتی واقعی وجود ندارد» آن هم با استنادی معوج به سخنان پرویز رجبی، یا این حکم علیالاطلاق که «یکی از ویژگیهای زرتشتیها اعتماد به مدارک غیر قابل اعتماد و واهی است»، اخلاق اسلامی را مراعات کردهاید؟
به بنده بفرمایید این اظهار که زرتشتیان در امر مخالفت با زیارت اهل قبور، از وهابیون الگو یا تأثیر گرفتهاند، چیزی جز تهمت و بلکه هرزهدرایی است؟
به بنده بفرمایید تمسخر زرتشتیان به این بهانه که فقط دو شهید داوطلب در جنگ ایران و عراق داشتهاند، به کجای جدال احسن راه میبرد؟ وانگهی، گلی به گوشهی جمال زرتشتیانِ نجس شمرده شده و از همه جا رانده که خدا میداند با چه ترفندی خود را در میان داوطلبان جهاد وارد کردند و فقط با چند هزار نفری جمعیت، شهید هم دادند! آیا اصلاً میدانید از چه دورهای سخن میگویید؟ این همان دورهای است که رستورانها و ساندویچفروشیهای آنان، مکلف به نصب تابلوی «اقلیت دینی» بودند تا مبادا مردم مسلمان با آنان هم غذا و لذا نجس بشوند. در نتیجه، بسیار بسیار مضحک است که جنابعالی پای خود را در یک کفش کرده و از چنان فضایی، «زرتشتیِ بسیجی» و «زرتشتی شهید داوطلب» را مطالبه میکنید!!!
شگفتا! در میان اقلیتهای دینی که در ایران زندگی میکنند، از همه نجیبتر و بیحاشیهتر، همین زرتشتیانند که جنابعالی پیوسته در کار طعن و ضرب بر آنان هستید (بمانَد که نجابت زرتشتیان را هم با دلایل و بلکه بهانههایی سطحی به سخره گرفتهاید). امیدوارم گفتار پیشگفتهی علامه را بار دیگر و بارها بخوانید و صادقانه کنش و منش خود را در ترازوی وجدان قرار بدهید. تکرار میکنم که گفتار علامه، به تنهایی، ادعانامهای قاطع و کوبنده بر علیه مکتوبات جنابعالی است و هر آنچه بعد از این میآورم، زاید بر آن است.
۴ـ طرف دعوا کیست؟
جناب فاطمی عزیز! جنابعالی در یادداشتی با عنوان «دلیل بیان خرافههای زرتشتیان در این سایت» هدف خود را از جمله چنین بیان کردهاید: «مقابله به مثل با زرتشتیان. اگر بنا باشد زرتشتیها هنگام بحث، به جای نقد اسلام، نقد مسلمانان و گذشتهی آنان را پیش کشند، ما نیز میتوانیم بر سوابق ناشایست زرتشتیها دست بگذاریم».
آقاجان! تراز و عیار این سخنان در چارچوب «موعظه حسن» و «جدال احسن» و نیز سیره و منش ائمهی اطهار (ع) نیازی به آوردن دلیل و حجت ندارد؛ چه، ماحصل سخنان شما در یک کلمهی «لجبازی» خلاصه میشود و ناگفته بر همگان معلوم است که لجبازی در کجای خوی انسانی و اخلاق دینی قرار میگیرد. (فقط کافی است تصور کنیم که حضرت ختمی مرتبت (ص) هم میخواستند بر همین منوالِ مقابله به مثل یا لجبازی مشرکان را به راه راست هدایت کنند!!!) حرف کنونی بنده هم با جنابعالی تکرار موضوع جدال احسن و توصیه به آن نیست؛ حتی قصد به کارگیری توصیههای روانشناسان برای درمان عارضهی لجبازی را هم ندارم!
آنچه میخواهم بگویم، روشن کردن این نکته است که طرف دعوا را عوضی گرفتهاید! چه، بر این منوال که جنابعالی راندهاید، یک عده زرتشتیِ اصیلِ افتاده در محاق اقلیت که توش و توان چندانی هم ندارند و سالها در کنار مسلمانان با مسالمت زندگی کردهاند و آزاری هم نرساندهاند، باید جور معدودی باستانگرای برگشته از دین و متظاهر و افراطی را بکشند که با هدف نقد و توهین به دین اسلام، دین زرتشتی را دستاویز و ابزار دست خود کردهاند!
بله! از تمام شواهد و قراین چنین برمیآید که در سایت جنابعالی، عملاً تمایزی میان این دو گروه وجود ندارد: ۱) زرتشتیان سنتی و مؤمن به دین آباء و اجدادیشان که اقلیتی رسمی بوده و اصولاً رفتاری محافظهکارانه و مسالمتجویانه داشتهاند و از آنان هیچ توهینی بر علیه معتقدات مسلمانان شنیده نمیشود و ۲) باستانگرایی افراطی که با تظاهر به طرفداری از دین زرتشت، جرئت نقد و توهین به اسلام را یافتهاند.
این گونه و به واسطهی همین عدم تمایز است که وقتی عاقلی از جنابعالی سؤال میکند: «در کجای ایران شما دیدهاید که زرتشتیان به نقد اسلام و مسلمین بپردازند؟» پاسخی بسیار سهلانگارانه و تأسفآور میدهید و میفرمائید: «سایتهای فراوانی است که ظاهرشون زرتشتیه»(!)
و به همین سادگی، به جای نقد باستانگرایان افراطی و سؤاستفادهی آنان از دین زرتشتی، مستقیماً دین و کیان و حیثیت زرتشتیانی را آماج حملات خود قرار میدهید که هیچگاه طرف دعوا با جنابعالی و با هیچ مسلمان دیگری نبودهاند!
۵ـ عجب استدلالی؟!
جناب آقای فاطمی! رویگردانی از «جدال احسن» و اخلاق اسلامی در مجادله در جنابعالی به درجهای رسیده است که گاهی بنده هم در گمان میشوم که آیا واقعاً جنابعالی طلبه و روحانی هستید؟! این تردید، برای نمونه، با خواندن این جملات عجیب شدت میگیرد:
«قبول دارم بعضی حرفها سبب خرد شدن و تحقیر زرتشتیها میشود اما این حرف ها با مدرک است؛ تقصیر من نیست؛ گذشتهی شما چنین اقتضایی دارد. زرتشتیان گرامی یا باید با دلیل این سخنان را رد کنند یا این که اعتراف به درستی آنها کنند یا اینکه پذیرای حقارت باشند. راهی دیگر به نظر نمیرسد.»
واقعاً این استدلال معوج کجا و امر قرآنی به جدال احسن کجا؟ این استدلال علیل در تجویز تحقیر کجا و آن منش امام صادق (ع) در ممانعت از بیاخلاقی در توهین به زرتشتیان کجا؟! این کجا و منش والای امام رضا (ع) کجا؟ به فرض که حرف شما درست باشد و گذشتهی زرتشتیان چنان که گفتید اقتضا میکند، این مایه از توهین و تخفیف را از سیرهی کدام معصوم یاد گرفتهاید؟
وانگهی، باور کنید مسأله راه حل دیگری دارد که البته بعید است حاضر به پیمودن آن باشید. آن راه دیگر، این است به جای تکیهی صرف بر علم اصول، علمالادیان را بیاموزید و خود را ملزم به رعایت «جدال احسن» بکنید و البته طرف دعوا را هم درست و صحیح به جا بیاورید!
اگر بر این منوال پیش بروید، درخواهید یافت که در موضوعی مانند ازدواج با محارم، حق ندارید از معصوم (ع) پیشی بگیرید و وقتی دانستید آن امام (ع) اجازه نداد موضوع مذکور وسیلهای برای کوبیدن زرتشتیان دیروز باشد، قطعاً بهرهگیری از آن برای تحقیر زرتشتیان امروز را هم چیزی جز خباثت نخواهید یافت. بله! اگر قدری ممارست در فراگیری دین زرتشت بکنید، درخواهید یافت که افسانهی اوستای نوشته شده بر دوازده هزار پوست گاو، هیچ ربط و دخلی به گاتهای نقل شده از راه سینه به سینه ندارد. بله! درخواهید یافت که فقدان هر گونه آگاهی مستند از زندگی زرتشت، به تنهایی یا لزوماً به معنای نفی وجود تاریخی وی نمیتواند باشد. بله! اگر چنین کنید درخواهید یافت که استنتاج موله و کلنز از کاربرد صیغهی سوم شخص برای زرتشت در گاتها، هیچ بنیادی در عقل و نقل ندارد و ترهاتی از این دست محل اعراب نیستند و الی آخر. بله! اگر چنین که گفتم پیش بروید، درخواهید یافت که صفت حقارت، زیبندهی هر کسی است که بدون علم کافی و بدون تمسک به اخلاق و جدال احسن و بدون به جا آوردن خصم اصلی، در حال آزار رساندن به یک اقلیت برکنار از دعوا است و از این کار خود (که اسم آن را دفاع از اسلام گذاشته است) لذت هم میبرد!
آذر ۱۳۹۵
متن بسیار خوبی بود، خیلی کار خوبی کردید که آن را منتشر کردید، از روشنگری های شما دو عزیز بسیار خرسند و متشکرم.
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر و استاد عزیزم جناب آقای فاطمی
پیرامون سخنان آن بزرگوار منتقد و پاسخهای شما نکاتی را به عرض میرسانم.
مقدمه: در سخنان آن بزرگوار منتقد، این عبارت را یافتم که «دربارهی این نقدنامه، که بنا به خواست و پیگیری خود جنابعالی…» از قرار معلوم نگارش نقدنامه به خواست خود شما بوده است. سؤال اینکه آیا در ضرورتها، اهداف، مسیر و دیگر مسائل اصلی و فرعی که وارد شدهاید، شک و تردید داشته اید؟ نداشتهاید. پس چه لزومی دارد که در مقابل دیگران اینقدر طالب «نقد دیگران به روش و محتوای خود» هستید؟ هر جا نقدی باشد دلسوزان بیان میکنند.
۱. در طریقت الهی، چیزی به نام «علم کافی» معنا ندا رد و علم هرچقدر هم زیاد باشد، باز هم ناکافی است. مگر اینکه انسان به کمال مطلوب برسد. استاد سید مجتبی آقایی خود را در این جایگاه میبینند؟ پس با چه نگاهی از ناکافی بودنِ علم دیگران سخن میگویند. بنده میتوانم علم ایشان را ناکافی بدانم؟ هرگز.
۲. پرسش از عزیزان منتقد که از علم کافی خود و علم ناکافی دیگران سخن میگویند این است که این علمِ شما، کِی و کجا دردی از جامعه دوا کرده است؟ آیا مواردی از نتایجِ این علم کافی شما در متن و بطن و جَلد جامعه قابل رؤیت است؟
۳. منتقد عزیز، اصرار کردند که به سبب وجود نام زرتشتیان در قانون اساسی (و اینکه با نظر برخی از فقها ملحق به اهل کتاب شده اند) هر گونه بحث پیرامون اهل کتاب بودن یا نبودنِ زرتشتیان صورت نگیرد. معنی این کلام روشن است. چون در قانون اساسی این چنین چیزی آمده پس هر گونه بحث ثانوی و انتقادی را کنار بگذاریم!
۴. روابط مسلمین و اهل کتاب متکی بر یکسری قوانین و الزامات متقابل است. منتقد بزرگوار حدیثی مربوط به اهل ذمه فرمودند. حال پرسش این است که آیا زرتشتیان بر اساس همان فقه شیعه ای که شما از آن دم میزنید، امروز جزیه میدهند؟ وقتی به لطایف الحیلی از زیر بار جزیه گریزاناند و بلکه شمشیر را از رو کشیدهاند، آیا رفتارهای موبد کورش نیکنام را ندیدهاید؟ رفتارهای سپنتا نیکنام را ندیدهاید؟ اینها که نوزرتشتی نیستند. اردشیر ریپوترها و شاپور ریپورترها نو زرتشتی هستند؟ نبوده و نیستند. اینها شمشیر را از رو کشیده و بر سر و صورت اسلام فرود آوردهاند. در چنین وضعیتی و به خاطر وجود عدهای زرتشتی بیآزار، میتوان درباره کلیت موضوع سکوت کرد؟ منتقد گرامی تابحال چه واکنشی نسبت به رفتارهای امثال نیکنام صورت داده اند؟ اینکه کسی بنشیند و از سیره و سیرت نادرست دیگران انتقاد کند، چه دردی دوا میکند؟ شما منتقد گرامی خود برای حل معضل چه کردهاید؟ جز وبلاگی شکست خورده و نامتوازن که عطایش را به لقایش بخشیدید؟
۵. اگر به طور مصداقی قرار باشد نگاه کنیم، در همان بحث ازدواج با محارم، ما ندیدیم که جناب فاطمی، زرتشتیان را مورد تمسخر یا فحاشی قرار دهند. بلکه اصل وجود چنین امری را تبیین کردند. منتقد گرامی انتظار دارند که چنین امری حتی تبیین هم نشود؟
۶. جالب اینکه منتقد گرامی دم از جدال احسن میزنند وبه نقل از یک بزرگوار دیگر میفرمایند که مجادله وقتی نیکو است که با درشتخویی و طعنه و اهانت همراه نباشد. لیکن خود ایشان (جناب آقایی را میگویم) بارها از الفاظ درشت و طعنه و زخمزبان استفاده کرده است. مثلاً جناب فاطمی را به همان عرب جاهل تشبیه نمودند و در ابتدا نیز با متلکپراکنی از علم ناکافیِ جناب فاطمی دم میزنند. و در ادامه ایشان را به مغلطه و سفسطه متهم کردند. جناب آقایی به راستی اگر کسی شما را به نداشتن علم کافی متصف کند یا شما را به یک عرب جاهل تشبیه کند، احیانا از این حرفها «طعنه» و «نیش» و «زخم زبان» و «درشتی» برداشت نمیکنید؟ (آنگونه که در دانشگاه ادیان و مذاهب قم از برخی اساتید رنجیده اید) چگونه است که جناب فاطمی موظفند در مقابل زرتشتیان جدال احسن کنند؟ ولی شما این چنین وظیفهای در مقابل جناب فاطمی بر دوش خود احساس نمیکنید؟
جناب آقای فاطمی!
متن فوق خطاب به جنابعالی است و علی القاعده نباید به آن جواب بدهم. اما، نظر به برخی اشارات مستقیم و سؤال از بنده، چند سطری را و از باب توضیح قلمی میکنم:
۱ـ بنده به عنوان معلمی که مبانی دین زرتشتی به بسیاری از طلاب محترم و از جمله همین آقای فاطمی عزیز آموزش دادهام، حتماً هم حق و هم صلاحیت دارم که وضعیت و پیشرفت هر یک از شاگردانم را بررسی کنم و در مورد کفایت علم آنان در مورد این دین (آن هم برای ورودشان به حوزهی خطیر نقد)، اظهارنظر نمایم. به عبارت دیگر، صرف اظهارنظر بنده در بارهی سطح معلومات آقای فاطمی عزیز در حوزهی دین زرتشتی، توهین تلقی نمیشود.
ضمناً چیز دیگری که دوستمان آقای میم، ظاهراً نمیدانند این است که نظر انتقادی بنده، به صورت ناگهانی و فقط در این نقدنامه اظهار نشده، بلکه در طول چند سال و مکرراً به ایشان گفته و نوشته شده است. نخستین کامنت من در وبلاگ سابق آقای فاطمی، اصولاً تذکر همین امر بود. بعدها هم هر از گاهی با مطالعه مکتوبات ایشان، همین معنا را شفاهاً و کتباً متذکر شده بودم. دیگران مطلع نیستند، اما خود ایشان که نظر بنده را دقیقاً و عیناً میدانست. پس چه جای گلایه و دلخوری و رمیدگی است اگر صد بار بگویم که آقای فاطمی، همچنان صلاحیت علمی برای ورود به نقد دین زرتشت را ندارند؟ (این دو روز نشستم و کل مطالب و کامنتهای سایت ایشان را خواندم. نکتههای نادید مانده در نقدم را بعدتر به خودشان عرض میکنم.)
۲ـ قطعاً با طرح بحث اهل کتاب بودن یا نبودن زرتشتیان در جدال کلامی با آنان مخالفم، از جمله به این دلیل که با این کار قانون اساسی خودمان را زیر سؤال میبریم و مظلومیتی به نا حق به آنان اعطاء میکنیم که یقیناً از آن بهرهبرداری میکنند. شک ندارم که این کار خطاست و میتوانم مفصلاً درینباره دلیلهای بیشتری برای اهل منطق بیاورم. اما، با اصل بحث علمی دربارهی موضوع اهل کتاب بودنِ آنان که پیچیدگیهای زیادی هم دارد، موافقم و بسیار موافقم. آقای فاطمی و سایر دوستان حتماً به خاطر دارند که با طرح پیچیدگیهای واژهی مجوس (و این معضل که لزوماً قابل انحصار در زرتشتیان نیست)، خواستار یک تحقیق جامع دربارهی آن و در منابع اسلامی شدهام و این کار را مقدمهای ضروری برای بحثهایی از قبیل اهل کتاب و دیه و غیره شمردهام. خودم هم به قدر وسع در این معنا کوشیدهام که با عرض معذرت، قدرش چندان قابل نیست.
۳ـ پرسیدهاند که من چه کردهام؟ یک دستاورد قابل ذکر بنده، تربیت یک طلبهی محقق در دین زرتشت و منتقد واقعی (و نه شعاری و نمایشی) آن است. ایشان در تحقیقی عالی که با هدایت بنده انجام شد، ضمن نشان دادن دقیق و مستند ناسازگاریهای بسیار مهم درونی در آخرتشناسی زرتشتی، ثابت کردهاند که خلاف مشهور عموم زرتشتپژوهان و برخی دینشناسان غربی و شرقی، آخرتشناسی اسلامی محصول وامگیری از آن نیست و بلکه برعکس آن محتملتر و منطقیتر است. ببخشید که قدر این دستاوردم هم قابل نیست.
۴ـ و اما توهین! آقای میم که نمیدانند، اما خوب است که آقای فاطمی متن مذاکره فی مابین در تلگرام را اگر صلاح میدانند، علنی کنند. بنده اولاً پیشاپیش در مورد لحن تندم به ایشان اطلاع داده و پیشاپیش عذر خواسته بودم. ثانیاً نظر خودم بر عدم انتشار این نقدنامه بود. خودشان دوست داشتند آن را به همان شکل منتشر کنند و اعتراضی هم به صورت خصوصی به من نکردند. غیر از این، در انتهای نقدنامه، خواستار شدم که متن را به حساب «تنبیه معلم سابق» خود بگذارند که معنایش روشن است (بعدتر هم در یکی از کامنتها از ایشان دلجویی و عذرخواهی کردم).
با اینحال، ایشان چه کردند؟ خیلی راحت تمثیلی از «حرامزادگی» را در حق این معلم سابق خود به کار بردند! همین یکی را در نظر بگیرید و کل تندیهای قلم بنده را در کفه دیگر ترازو جمع بزنید. بگذریم که یک سهو قلم از جانب بنده را که چیز غریبی هم نیست، پیراهن عثمان کردند و عملاً تا حد لقبسازی برای بنده هم پیش رفتند. کامنتهای همراه با توهین (و بعضاً اطوارهای آنچنانی و مکش مرگ ما) را هم تأیید و منتشر کردند. همهی اینها تاوان چیست؟ تندیِ از پیش اطلاع داده شدهی نقدنامهی یک معلم سابق که ظاهراً هیچ حقی بر گردن شاگرد سابقش ندارد و اصولاً هم اصرار نداشته که این نقد را علنی کند! (آقاجان! جنابعالی که این همه زودرنج هستید، برای چه در تلگرام به معلم سابق و منتقد قطعی خود اطمینان خاطر دادید که طاقت دارید؟! و اگر طاقت ندارید چرا به جای اظهار به خودم آن را در فضای عمومی گذاشتید؟! ما که با هم پدرکشتگی نداشتیم!)
۵ـ در مورد ازدواج با محارم، نه فقط هیچ مخالفتی با این موضوع ندارم، بلکه همواره مستندات آن در منابع اسلامی را به زرتشتیان و زرتشتپژوهان ارائه دادهام. اما، با طرح مداوم و پرتاب آن به صورت زرتشتیان مخالفم. به این دلیل ساده که آنان را به موضعی احساسی و واکنش احساسی میکشاند. آقای شاپور شهبازی مقالهی مشهوری در مورد خویدوده نوشته و کوشیده است که با اقامهی دلایلی موضوع را به ازدواج میان عموزادگان و امثالهم تقلیل بدهند. در کامنتهای برخی از خوانندگان به این مقاله استناد کردهاند و اصولاً در میان باستانگران و زرتشتگرایان به این مقاله بسیار استناد میشود. در مقابل، ما این همه خویدوده خویدوده میکنیم، اما دریغ از یک سطر نقد مقالهی مذکور ، آن هم با این همه مصالح آماده و دم دست در منابع اسلامی و زرتشتی و تاریخی. برای بخش اسلامیاش یک طلبهی پای کار سراغ داشتید، بقیهاش با کمال میل و منت، حاضر و آماده است!
۶ـ دوست عزیز! در خصوص رویارویی با پدیدههای باستانگرایان و زرتشتگرایان، بنده دو سالی هست که مشغول کار تحقیقی هستم و طرف مشورت برخی اشخاص حقوقی هم بودهام. بخشی از نظراتم را در متن نوشتم که به حد کافی گویا هست. هر کاری برای مقابله با آن دو پدیده خوب است، مگر سوق دادن قضیه به محدودهی واکنشهای احساسی و برانگیختگیهای غیرمنطقی. بسیاری از مطالب سایت آقای فاطمی را مصداق چنین رفتار نادرستی میدانم و بر آن شدیداً اعتراض دارم. اصلاً چرا اعتراض بندهی منزوی که نمیتوانم نمره ۱ هم از شاگرد سابقم در دین زرتشتی بگیرم، مهم یا نگران کننده است؟!
باقی بقایتان
۷ـ موضوع لحن و بیان بنده، به اصل نقدهایم ربطی ندارد. کما این که لحن تندتر ایشان هم جلایی به استدلالهایشان نمیدهد. نقداً پاسخهای آقای فاطمی را میخوانیم تا شاید وقتی دیگر.
تشکر می کنم از جناب استاد بزرگوارم آقایی ارجمند
در مورد مثال «حرومزادگی» عرض کنم که در مثل مناقشه نیست و نیز ضمیر در آن به جنابعالی برنمی گشت بلکه به مترجم بود
در مورد نمره ۱ گفتم می تونم از شما امتحانی بگیرم که نتونید این نمره را بگیرید نه اینکه دانش شما در زرتشت پژوهی (و بقول من زرتشتی پژوهی) در حد نمره ی ۱ نیست. متخصص ترین افراد در هر رشته ای را اگر بیاورید می توان از آن علم از او امتحان گرفت بدون اینکه حتی یک سوال را بتونه جواب بده. در خاطره ی یکی از کارکنان دفتر امام خمینی (احتمالا حجت الاسلام رحیمیان) خواندم که گفته بود: ما گاهی از امام خمینی وقتی مسئله ای شرعی می پرسیدیم، جواب آماده نداشت و مارا به کتاب تحریر الوسیله اش ارجاع می داد. بنابراین چنین نیست هرکس در هررشته ای تخصص داشته باشه انتظار داشته باشیم تمام کتابهای آن رشته در حافظه اش ثبت و ضبط باشه
اتفاقا امروز به یکی از دوستان گفتم و قبلا هم به دیگران گفته بودم که استاد آقایی از نظر آگاهی به دین زرتشتی از خیلی از صاحبان مدرک عالی، جلوتره
نصایح این ناقد با آن الفاظ نیشدار مرا بیاد پدری انداخت که پسرش را اینطور نصیحت کرد: فلان فلان فلان شده فحش نده