به قلم مدیر سایت
به مرور، به نقدهای استاد گرانقدرم سید مجتبی آقایی پاسخ می دهم. نظر به اینکه برای بعضی اشکال ها جواب آماده تر دارم، در پاسخگویی، رعایت ترتیب مطالب ایشان را نمی کنم.
استاد آقایی:
«۶ـ۹ـ در سایت خود، برای مثال، از این که در کتاب وندیداد، مجازات فلان جرم را “مرگ ارزان” دانسته است، نکتهای برای متلک انداختن به زرتشتیان یافتهاید که: ای بابا! اگر سگ را اذیت میکردند، اعدامشان میکردند. آقاجان! «مرگ ارزان» یک اصطلاح فقهی زرتشتی است که منحصراً معنای اعدام را نمیدهد، بلکه به اصطلاحی است برای بدترین نوع گناهان. همچنان که تاوان فلان گناه را با تعدادی تازیانه مشخص کردهاند و عملاً شلاقزدنی هم در کار نبوده است، کسی را که جرمی مرگارزان مرتکب میشده، لزوماً و حتماً نمیکشتهاند! واقعاً متوجه نشدید که اینها درجهبندی گناهان و جرایم بودهاند؟!»
استاد عزیز!
یک. احکام اعدام در وندیداد را از ترجمه ی هاشم رضی نقل کردم. خود مترجم در جای جای وندیداد توضیح می دهد که منظورش از «مرگ ارزان»، اعدام است اما شما می گویی: به این معنا نیست و منظورش چیز دیگر است! شگفتا!
گفتم: آن شخصی که می گویی امام زمان را می بینه، خودش میگه نمی بینه!
گفت: از حروم زادگیشه! می بینه؛ خوب هم می بینه!
دو. موبد دکتر جهانگیر اوشیدری ـ رئیس پیشین انجمن موبدان تهران ـ در توضیح «مرگ ارزان» چنین نوشته است:
«به معنی سزاوار مرگ است. در وندیداد واژه تنوپرت که به معنی گناهکار و بزهکار است لفظا به معنی “تن به سزا رسیده” می باشد که در تفسیر پهلوی به صورت تناپوهر آمده و در توضیحات افزوده اند: مرگ ارزان یعنی سزاوار مرگ. تناپوهر در برابر واژه دَهمَ که به معنی نیکوکار و پارساست آمده است.» (دانشنامه ی مزدیسنا، ص ۴۳۲)
سه. ما قانون را بررسی می کنیم و اینکه عمل می کردند یا نمی کردند، بحثی دیگر است. اگر کسی به برده داری در اسلام ایراد بگیرد، نمی توانیم به او پاسخ دهیم که: در جمهوری ایران، برده داری وجود ندارد. از سوی دیگر ما اطلاعات کامل از آن دوران نداریم تا بدانیم آیا به این قوانین عمل می شده یا نه.
چهار. لزومی نداشت بنویسد: «نکتهای برای متلک انداختن به زرتشتیان یافتهاید» و نیز: «واقعاً متوجه نشدید که اینها درجهبندی گناهان و جرایم بودهاند؟!»
وندیداد، ترجمه و شرح هاشم رضی، ص ۴۴۸
وندیداد، ترجمه و شرح هاشم رضی، ص ۴۵۲
وندیداد، ترجمه و شرح هاشم رضی، ص ۴۷۳
آذر ۱۳۹۵
جناب آقای فاطمی
«من قال» را رها کنید و نیز این ادبیات مشحون از تمثلهای اهانتبار را. محض نمونه به صفحهی ۳۷۰ از جلد اول کتاب «روایات داراب هرمزدیار» مراجعه کنید، در آن جا گفته شده است که چگونه گناهکار مرگ ارزان میتواند با توبه و کار نیک از اعدام رهایی یابد. جز این در فضل هشتم از کتاب شایست ناشایست مواردی دربارهی گناهکار مرگ ارزان مندرج است که خلاف استنباط سطحی شما را نشان میدهد. باقی ادله بقایت!
مسأله همان است که گفتم. هر مرگ ارزانی لزوماً به معنای اعدام نیست. شدت برخی گناهان را به قدری میدانستهاند که مجازاتش را معادل با مرگ میگفتهاند. همان «سزاوار مرگ» که در یکی از تعریفهای فوق بود.
اگر مرتکب گناهی که سبب مرگ میشه با توبه یا با کار نیک، رهایی بیابه به این معنا نیست که «مرگ ارزان» به معنای اعدام نیست.
در اسلام، حکم قاتل اعدامه. حال اگر اولیاء دم، قاتل را بخشیدند، قاتل کشته نمیشه و این بدین معنا نیست که حکم قاتل اعدام نیست یا به این معنا نیست که معنای «اعدام» کشتن نیست
عمده (و شاید همه) گناهان دیگر که حکمشان در اسلام اعدامه، قابلیت این را دارند که قاضی حکم اعدام صادر نکنه یا ولی فقیه ببخشه و این بدین معنا نیست که در اسلام »اعدام» به معنای کشتن نیست
اگر منظورتان از این که «ما قانون را بررسی می کنیم» نشان دادن» عجیب یا غیر معمول بودن برخی احکام شرعی زرتشتی است، پاسخ شما همان که امام صادق (ع) به آن مرد عرب دربارهی خویدوده داد.
عکس العمل امام صادق(ع) به معنای احترام به اعتقادات طرف زرتشتیه یعنی به آنها بخاطر چنین اعتقادهایی ناسزا نگوییم نه اینکه با آنها برسر نادرستی اعتقاداتشان بحث نکنیم. بحث آزاده چنانکه امام رضا(ع) با بزرگ آنها بحث کرد
و من نیز در این سایت با آنها برسر باورهایشان بحث می کنم و فحش و ناسزا به زرتشتیها نمی گم. هرجا فحش دادم بگید تا اصلاح کنم
آقای فاطمی عزیز! وقتی جنابعالی هدف خود را به رح کشیدن سوابق ناشایست زرتشتیان اعلام میکنید، لابد از ذکر موارد فوق، آن هم با کلی اظهار تعجب، به دنبال احترام گذاشتن به زرتشتیان به سیاق امام صادق (ع) که نبودهاید!!! جنابعالی حتی بحث هم نکردهاید، با کلی تعجب و حیرتِ آمیخته با تمسخر، حکمی را گوشزد کردهاید که از فهم معنای فنی اصطلاح به کار رفته در آن عاجز بودهاید. در ذیل یادآور شدهام که هر مرگارزانی به معنای اعدام نبوده است.
هرجا مسخره و توهین به زرتشتیها کردم بگید تا حذف کنم یا برایتان توضیح دهم. چند موردی را در ضمن نقدنامه بیان کردید که بموقع توضیح خواهم داد
جناب فاطمی عزیز!
فقه زرتشتی، فقهی مفصل و پیچیده است که به دلایلی، طرف توجه پژوهندگان ایرانی و فرنگی هم نبوده است؛ به گونهای که جز دکتر مزداپور، کسی را نمیشناسم که به آن پرداخته باشد. این بندهی حقیر هم از قضای روزگار اندک ممارستی در آن کردهام و در بخش عالی تدریسم، دو سه جلسهای را به بیان “مبانی” آن اختصاص میدهم. القصه، موضوع آن چنان هم اشاره کردید، ساده و قابل کامل تظبیق با فقه اسلامی نیست. در فقه زرتشتی، کارها و اعمال بد، (به جای دو دستهی حقالناس و حق الله) به سه دسته تقسیم میشوند: «گناه روان» که میشود گناه شخصی و ظلم به نفس. «گناه همیمالان» که قابل انطباق است با جرم و کاری که حقالناس را به همراه داشته باشد و سومین دسته گناهی یا جرمی است که مانع از عبور روان از پل چینود بشود. در هر یک از این بخشها از اصطلاحات خاصی برای درجهبندی استفاده میشده است. مانند: «فـرمان»، «سـروشوچر»، «آگرفت»، «تناپوهل» و غیره. جالب این که همین اصطلاحات برای توصیف درجهی کارهای نیک هم به کار میرفته است مثلاً گفتهاند کسی که فلان سفرهی آئینی را بگسترد، ثوابش هزاران تناپوهل است. اینها را محض نمونه گفتم تا متوجه بشوید که اولاً با عینک فقه اسلامی نباید به فقه زرتشتی نگاه کرد و بسیاری و بلکه اغلب زرنشتپژوهان از عهده فهم و تفسیر اصطلاحات فقه منسوخ شدهی زرتشتی برنمیآیند (چون روی آن کار نکردهاند) و ثانیا ترجمه لفظ به لفظ اصطلاح مرگارزان و استنباط سریع از ان، واقعاً درست نیست. بگذریم. اصل مطلب این است که مرگارزان را هم برای توصیف درجهی گناه شخصی به کار میبردهاند و هم برای معین کردن تاوان جرم در حق دیگری. در مورد جرم یا گناه همیمالان، معنایش اعدام است، مگر به طرقی از آن ممانعت کنند که این بخش قابل مقایسه با فقه اسلامی است. در مورد دو دستهی دیگر، مرگارزان یک اصطلاح برای توصیف شدت و درجهی ظلمی است که شخص در حق روان خود کرده است و برای بخشیده شدن باید حتماً هم پتت (توبه) انجام بدهد و هم برخی کارهای نیک متناسب با گناهش. این امر، به معنای آن نیست که اگر شخص آن پتت و سایر کارها را نمیکرده، اعدامش میکردهاند.
نخواستم فقه اسلامی را با فقه زرتشتی تطبیق بدم. فقط معنای کلمه ای را با مثال توضیح دادم
بنده مطلبی را از کتاب مترجمی برجسته (هاشم رضی) نقل کردم کسی که در ترجمه ی متون کهن زرتشتی جزء پیشگامانه. ایشان گناهانی را که سبب مرگ ارزانی می شود ذکر کرده و توضیح داده که مرادش از مرگ ارزان، اعدامه. اگر شما انتقاد دارید به اینکه مرگ ارزان به معنای اعدام نیست، متوجه آقای رضی است نه اینکه بنده را با آن عبارات، هو کنید!
در ضمن طوری صحبت می کنید که گویا متون فقهی کهن زرتشتی قابل درکه اما افراد سراغ آن نرفته اند و شما در زمره ی کسانی هستید که می توانید درک کنید در حالی که دکتر مزادپور ـ که به او اشاره کردید ـ به من گفت که بسیاری از عبارات متون کهن زرتشتی قابل ترجمه نیست.
یک خاطره
در درس زرتشتی شناسی یکی از استادان دانشگاه شرکت می کردیم. او بقدری اطلاعاتش کم بود که هرطور می چرخاندیمش، می چرخید یعنی هرچه می گفتیم تایید می کرد و قدرت مقابله و بحث نداشت. همین آقا ادعا میکرد: خواندن متون کهن زرتشتی از جمله کتب فقهی، برایش خیلی آسانه و بعد یکی از کتاب های بسیار قدیمی را (که نامش یادم نیست) با سرعت شروع به خواندن کرد و کلمات فارسی را بلغور می کرد به این خیال که شنونده چیزی حالیش نیست.
جناب آقای فاطمی!
در فوق به قدری که امکانش بود، اصطلاح مرگارزان را برای جنابعالی از نظر فنی توصیف کردم. انتظار هم نداشتم که جنابعالی به همین سادگی به ترجمهی سادهی خود واژه بچسبید یا از باب خالی نبودن عریضه به موضوع جانبی تطبیق با فقه اسلامی بپردازید یا بار دیگر پشت ترجمهی فلان آقا از خود واژهی مورد بحث پنهان بشوید. مخلص کلام این بود که مرگ ارزان هم اعدام است، و هم سزاوار اعدام در مورد گناه روان که معنایش متفاوت با اعدام فیزیکی است. جنابعالی میتوانید باز هم از بنده دلیل بخواهید تا حرف تازهای را که شنیدهاید به اثبات برسانم. اما، اگر بخواهید بر این منوال پاسخ بدهید، چه حاجتی است که بنده موضوع را تعقیب کنم؟!
تکرار میکنم که موضوع فقه زرتشتی بسیار پیچیده و دشوار است و جز دکتر مزداپور کسی را سراغ ندارم که به آن پرداخته باشد؛ آن هم به صورت تخصصی. دلیلش هم به آسیبشناسی زرتشتپژوهی مربوط میشود (که خود موضوعی گسترده است و جای ان در سایت جنابعالی خالی). دلیلش حتماً غیرقابل فهم بودن برخی از متون کهن زرتشتینیست (که اگر این بود، خود دکتر مزداپور از عهده فهم آنها برنمیآمد و آن همه آثار درخشان و کاملاً بی نظیر را نمینوشت. پس با مغلطه و یک تعمیم جزء به کل جملهای از دکتر مزداپور، مسأله را حل نکنید.
بنده هم فقط در حد مبانی به فقه زرتشتی ورود میکنم و البته ابایی هم ندارم که اشتیاهات اشخاص نامآور را هم گوشزد کنم. چه در اینجا و چه در موارد دیگر. در مورد آقای هاشم رضی، البته که کسوت ایشان قابل احترام است، اما در فضای آکادمیک، ترجمههای ایشان معمولاً مورد استناد قرار نمیگیرند؛ اتفاقاً به این دلیل که ایشان مترجمی برجسته نیستند! متأسفانه جنابعالی در باب شناخت منابع زرتشتپژوهی ممارستی ندارید و شاید گمان میکنید که آثار پرشمار آقای هاشم رضی بر اعتبار نوشتههای ایشان دلالت میکند.
بگذارید من هم داستانی را برای شما بازگویم: یکی از طلبهها با حسرت از این که نتوانسته است آقای X را به همکاری با حوزه جلب کند، یاد میکرد و نامبرده را از بزرگان ایرانشناسی میدانست. جالب است که در دنیای بیرون از حوزه آن آقا (و نیز آقای دیگری که گویا به تازگی مستبصر شده است)، هیچگونه جایگاهی در دنیای آکادمیک ندارند و حتی مطابق استعلام انجام شده مدرک نفر اول، اصولاً جعلی است (یک شیاد به تمام معنا!). در فضای حوزه، بیخبری از این موارد بیداد میکند.
یاد دارم یکی از کسانی که در زمینه ی ادیان، مدرک دانشگاهی داشت، جنابعالی را به دلیل نداشتن تحصیلات دانشگاهی، لایق ورود به مباحث زرتشتی گری نمی دانست. من سخن او را قبول ندارم؛ چون آموخته های شما برای آموختن بوده نه کسب نمره و مدرک.
نمی دانم چرا بسیاری از ما با فراگیری چهار کلمه از دانشی خاص، دیگرانی را که وارد عرصه ی تخصص ما میشوند، متهم به بی اطلاعی در آن زمینه می کنیم؟! دماغمون رو می ندازیم بالا که: نه حالیش نیست. گاه قضاوت ما بدون هیچ آگاهی از میزان اطلاعات آن شخص در آن حوزه است! این قضیه زمانی به اوج می رسد که متوجه یک اشتباه از او بشویم! آن موقع است که با خنده و هو کردن (بخوانید: شادمانی و پایکوبی) سعی در کوبیدن او می کنیم! غافل از آن که خود نیز در همان دانش، ناآگاهی و لغزش کم نداریم!
ریشه ی این رفتارها چیست؟ تنگ نظری؟ غرور؟ حسادت؟ نمی دانم!
جناب فاطمی عزیز!
همچنان است که جنابعالی فرمودید. با این وصف، بنده از بابت این موضوع هیچگونه نگرانی ندارم. دلیلش این است که کارهایم توسط کسانی که به لحاظ آکادمیک، مرجع هستند، پذیرفته و تأیید و بعضاً تحسین شده است. به یاد دارم که وقتی اولین بار به دکتر مزداپور گفتم که اساساً یک کاسب هستم و تحصیلات آکادمیک در این حوزه ندارم، ایشان با روی گشاده این موضوع را به کلی بلااشکال دانستند و چندین مورد از شاگردانشان را نام بدرند که همگی بی بهره از تحصیل آکادمیک بودند و با اینحال دستاوردهای درخشانی داشتهاند. در خصوص آن شخص مورد نظر که به گمانم او را به جا آوردم، همین که وی در بخش مهمی از کتابش، قسمتی از مقالهی بنده را بدون ارجاع، دقیقاً کپی کرده است، کفایت میکند (یادم بیاورید که مستند آن کپیبرداری را خدمتتان نشان بدهم. حیرت خواهید کرد). این حرفها در ایران فراوان است و همگی توسط اشخاصی صرفاً مدعی و بدون برگ و بار. همهی اینها بخشی است از همان موضوع «آسیبشناسی زرتشتپژوهی» که گفتم جایش در سایت جنابعالی خالی است.
در مورد این نقدنامه (اگر روی گلایهتان با بنده بود)، موضوع عدم احاطهی کافی جنابعالی بر دین زرتشتی حرف جدیدی نبود و قبلاً بارها و بارها آن را گوشزد کرده بودم. از جنابعالی (با توجه به سایر آثارتان که برخیشان دیدهام) انتظار بسیار بیشتری میرود.
بنظر می رسه هدف اصلی شما از این نقد، طرح مباحث علمی و نتیجه گیری عالمانه نبوده و نیست. عبارت پردازی های شما ـ برخلاف انتظاری که از من دارید تا در بحث با زرتشتیها رعایت کنم ـ برای کوبیدن بود اما من خیلی شما را رعایت کردم و همواره شما را «استاد» خطاب کردم.
آقایی عزیز
اگر سایت اینجانب آنگونه که اظهار می دارید، بی مایه بود، هیچگاه بخود اجازه نمی دادید دست به قلم ببرید و با وسواس زیاد، نقد به آن بنویسید.
بماند…
سلام بر آقای فاطمی. با تشکر از زحمات شما بزرگوار. از اینکه با متانت پاسخ دادید خوشحالم. مخاطب مطمئناً مطالب را میخواند و قضاوت میکند.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند.داقای فاطمی اینا همش بخاطر حسادت به شماست که مزاحمتون میشن…
در بعضی همرشته ها حسادت دیده ام اما استاد آقایی ازین حرفها مبراست.
بقیه ی کامنتهای شما بدلیل توهین آمیز بودن حذف شد
از استاد آقایی بخاطر توضیحات خیلی عالی در مورد مرگ ارزان تشکر میکنم. واقعا ابهام داشت برای من.
متاسفانه بحث به حاشیه های ناجور کشیده شده که امیدوارم ادامه پیدا نکنه.
مثلا مانور آقای فاطمی روی یک غلط املایی که چیز غریبی هم نیست و خیلی از نوشته ها دیده میشه اولا این شبهه رو ایجاد میکنه که حرف دیگه ای برای جواب دادن وجود نداره؟ و دوما این همون هو کردن هستش که ازش نارحت هستن. یعنی کمی تا قسمتی از چند جهت تناقض داره با بقیه حرفهای خود ایشون و مثلا استاد استاد کردن و گفتن این که ازش خیلی چیز یاد گرفتم.