مقاله ای از اینجانب، چاپ شده در مجله ی «حدیث حوزه» شماره ۱۲، بهار و تابستان ۱۳۹۵
چکیده
فهم حدیث برای کسانی که از زمان صدور حدیث فاصله گرفته اند، نیازمند بررسی با روشی دقیق است. به دلیل رعایت نکردن این مهم، پاره ای احادیث، در جامعه و حتی در گفتار و نوشتار متخصصان، با معانی اشتباه، رواج یافته اند. منشأ برخی لغزش ها، بسنده کردن به لغت نامه ها برای درک معناست؛ اما پس از بررسی ها و دقت های لازم، معلوم می شود گاهی این منابع نتوانسته اند از عهده توضیح دقیق برآیند.
این نوشتار با ذکر نمونه هایی، کاستی لغت نامه ها را نشان می دهد تا خواننده دریابد که برای درک معنای واژه های حدیث، همیشه نمی تواند به این کتاب ها اعتماد کند بلکه باید با بررسی دقیقِ قرائن درونی و بیرونی حدیث، به مراد معصوم(ع) پی ببرد.
کلیدواژه ها: گوهر معنایی، ترجمه های نادرست حدیث، آسیب فهم حدیث، فقه اللغه، فقه الحدیث.
مقدمه
برای فهم حدیث و درک مراد اصلی معصوم(ع)، باید اموری چند را در نظر گرفت؛ اموری چون: شرایط زمانی و مکانی صدور حدیث، بررسی احادیث مشابه و معارض، تعمق در متن کامل حدیث، بررسی نسخه های مختلف و…
یکی از گام های مهم، مراجعه به لغت نامه های معتبر و کهن است؛ اما گاه اکتفا کردن به منابع لغوی، پژوهشگر را به اشتباه می اندازد و مانع دست یابی به مراد معصوم(ع) می شود؛ چرا که همیشه لغت نامه ها از عهده بیان دقیق معنای الفاظ بر نیامده اند. در سایه این سطحی نگری، به برخی رفتارها وجهه دینی داده می شود که وهن دین را به دنبال دارد. در مواقعی به دلیل نادرستی ترجمه حدیث، اموری کم اهمیت یا بی اهمیت وارد فرهنگ مسلمانان شده و با این تصور که چنین عملکردهایی، ریشه در راهنمایی معصومان(ع) دارد، مهم جلوه کرده ند. اگر برای فهم برخی احادیث، صرفاً به کتاب های لغت بسنده کنیم، با آسیب هایی مواجه می شویم که بعضا بر خلاف آموزه های قطعی دین است. این امر سبب می شود تا رفتارها و دستورهایی غیر منطقی به معصوم(ع) نسبت داده شود و عبارت هایی بی ربط در ترجمه احادیث بیاید که عقلایی به نظر نمی رسد و طبعا مایه تمسخر یا انکار همه احادیث شود.
با توجه به تتبع فراوان نگارنده در احادیث، نمونه هایی که موارد فوق را به اثبات میرساند در خور ذکرند. روشن است که آنچه ذکر میشود، نتیجه بررسیهای اینجانب است و چه بسا پژوهشگران، با تعمق و تدبر بیشتر، به نتایجی دیگر برسند. در بیان نمونه ها ابتدا ترجمه مشهور و از نظر ما نادرست را میآوریم و سپس ایراد معنای مشهور را بیان میکنیم. پس از آن، برای نشان دادن کوتاهی اهل لغت، عبارت چند کتاب لغوی مشهور را که حدیثپژوهان به آنها مراجعه بیشتر دارند، نقل میکنیم. این کتابها عبارتند از: العین، الصحاح، معجم مقاییس اللغه و لسان العرب.
به منظور پرهیز از اطاله، اگر عبارتی در کتاب های لغت، تکرار شده باشد، تنها به نقل از یک منبع بس میکنیم. بنابر این ذکر نکردن شرح واژهای از لغتنامهای به معنای تکرار عبارت در دیگر کتابهاست یا اینکه آن واژه را توضیح نداده است. و در ادامه، ترجمه درست را ارائه میکنیم.
براساس فرهنگ ایرانی، ازدواج با دختر بر ازدواج با بیوهزن ترجیح دارد. اشتباه در ترجمه احادیث، سبب شده بسیاری بپندارند که این فرهنگ ایرانی، مطابق با فرهنگ اسلامی است. اینان بدون دقت لازم در متن کامل این روایتها و بسنده کردن به کتابهای لغت و پذیرفتن معنای مشهور «باکره»، تصور کردهاند که اسلام نیز سفارش به ازدواج با دختر باکره کرده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
تَزَوَّجُوا الأَبکارَ؛ فَإِنَّهُنَّ أطیبُ شَیءٍ أفواهاً، وأدَرُّ شَیءٍ أخلافاً، وأحسَنُ شَیءٍ أخلاقاً، وأفتَحُ شَیءٍ أرحاماً. أما عَلِمتُم أنّی اباهی بِکمُ الامَمَ یومَ القِیامَهِ، حَتّی بِالسِّقطِ؟[۱]
با دختران ازدواج کنید؛ زیرا آنان دهانشان خوشبوتر، سینه هایشان شیرافشان تر، اخلاقشان نیکوتر، و رَحِم هایشان بازتر است. آیا نمی دانید که در روز رستاخیر، به [بسیاری] شما بر دیگر امّت ها می بالم؟ حتّی به جنین سقط شده؟
از نظر بوی دهان، پرشیر بودن سینه، داشتن اخلاق نیکو و فرزندزایی چه فرقی بین یک دختر بیست ساله و زن بیوه ی بیست ساله است؟ در روایت دیگر، جابر بن عبد اللّه به پیامبر(ص) چنین میگوید:
إنّی حَدیثُ عَهدٍ بِعُرسٍ. قالَ: أفَبِکراً تَزَوَّجتَها أم ثَیباً؟ قالَ: قُلتُ: بَل ثَیباً. قالَ: فَهَلّا بِکراً تُلاعِبُها وتُلاعِبُک؟![۲]
من تازه دامادم. فرمود: با دختر ازدواج کرده ای یا بیوه؟ گفتم: بیوه. فرمود: پس چرا دختر نگرفتی تا با هم به ملاعبه بپردازید؟
در ملاعبه چه فرقی بین دختر بیست ساله و بیوه ی بیست ساله است؟
همچنین از جابر نقل شده است:
قالَ النَّبِی(ص): تَزَوَّجتَ یا جابِرُ؟ قُلتُ: نَعَم، قالَ: بِکراً أم ثَیباً؟ قُلتُ: ثَیباً؟ قالَ: هَلّا جارِیهً تُلاعِبُها وتُلاعِبُک أو تُضاحِکها وتُضاحِکک؟ قُلتُ: هَلَک أبی فَتَرَک سَبعَ ـ أو تِسعَ بَناتٍ ـ ، فَکرِهتُ أن أجیئَهُنَّ بِمِثلِهِنَّ، فَتَزَوَّجتُ امرَأَهً تَقومُ عَلَیهِنَّ. قالَ: فَبارَک اللّهُ عَلَیک.[۳]
پیامبر(ص) فرمود: ای جابر! آیا ازدواج کردی؟ گفتم: آری. فرمود: دختر است یا بیوه؟ گفتم: بیوه. فرمود: چرا دختر نگرفتی، که با یکدیگر ملاعبه و بگو بخند کنید؟ گفتم: پدرم مُرد، در حالی که هفت یا نُه دختر[۴] بر جای گذاشت و من خوش نداشتم که یکی چون آنان، بر جمعشان بیفزایم. پس با زنی ازدواج کردم که سرپرستی آنان را به عهده بگیرد. پیامبر(ص) فرمود: آفرین بر تو!
در اینجا نیز ایراد حدیث قبل وارد است؛ چرا که از نظر ملاعبه و بگو بخند، فرقی میان دختر و زن بیست ساله نیست. در حدیث سوم با ایراد دیگری نیز مواجهیم که چگونه است اگر همسر بیست ساله او دختر باشد، مانند دیگر خواهران جابر خواهد بود؛ اما اگر بیوه باشد آنها را سرپرستی می کند؟!
در لغتنامههای مورد نظر ـ که در درآمد، نام بردیم ـ این عبارتها در ترجمه «بکر» دیده میشود: «التی لم تمس من النساء… و البکر من کل شیء: أوله»[۵]، «المرأه التی ولدت بطنا واحدا… و البکر: الفتی من الإبل»[۶]، «قال الخلیل: والبکر من النساء التی لم تمسس قط»[۷]، «یقال: بَکرُوا بصلاه المغرب أَی صَلُّوها عند سقوط القُرْص… و الباکوره: أَوَّل الفاکهه… البِکرُ: الجاریه التی لم تُفْتَضَّ، و جمعها أَبْکارٌ. و البِکرُ من النساء: التی لم یقربها رجل… و بقره بِکرٌ: لم تَحْمِل، و قیل: هی الفَتِیهُ. و فی التنزیل: لا فارِضٌ ولا بِکرٌ؛ أَی لیست بکبیره ولا صغیره»[۸].
ترجمه صحیح
در صورتی حدیث های مورد بحث، معانی صحیح و معقول می دهند که واژه «بکر» به معنای جوان و در مقابل آن، «ثیّب» به معنای سالمند باشد. از مجموع توضیحات لغوی ها به دست می آید که گوهر معنایی و معنای اصلی «بکر»، «سرآغاز هرچیز» است. در احادیث به زن جوان «باکره» اطلاق شده چونکه این سن، سرآغاز زمانی است که شخص می تواند ازدواج کند، خواه قبلاً ازدواج داشته یا نداشته باشد. جالب آنکه برخی لغتشناسان تصریح کرده اند که می توان «بکر» را در مورد زنی به کار برد که یک بار زایمان کرده است. اهل لغت در مورد برخی حیوانات، تصریح کرده اند که برای جوان آنها به کار می رود.
تفسیر نمونه در ترجمه «بکر» در داستان گاو بنی اسرائیل، آورده است:
إِنَّه یقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَلا بِکرٌ عَوانٌ بَینَ ذلِک.[۹]
خداوند م یفرماید: ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده، و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد.[۱۰]
ترجمه درست سه حدیث نخست به ترتیب چنین است:
ـ با بانوان جوان ازدواج کنید؛ زیرا آنان دهانشان خوشبوتر، سینه هایشان شیرافشان تر، اخلاقشان نیکوتر، و رَحِم هایشان بازتر است. آیا نمی دانید که در روز رستاخیر، به [بسیاری] شما بر دیگر امّت ها می بالم؟ حتّی به جنین سقط شده؟
ـ جابر بن عبد اللّه به پیامبر(ص): من تازه دامادم. فرمود: با جوان ازدواج کرده ای یا با سالمند؟ گفتم: سالمند. فرمود: پس چرا جوان نگرفتی که با هم به ملاعبه بپردازید؟
ـ جابر: پیامبر(ص) فرمود: ای جابر! آیا ازدواج کردی؟ گفتم: آری. فرمود: جوان است یا سالمند؟ گفتم: سالمند. فرمود: چرا بانوی جوان نگرفتی، که با یکدیگر ملاعبه و بگو بخند کنید؟ گفتم: پدرم مُرد، در حالی که هفت یا نُه دختر بر جای گذاشت و من خوش نداشتم که یکی چون آنان، بر جمعشان بیفزایم. پس با زنی ازدواج کردم که سرپرستی آنان را به عهده بگیرد. پیامبر(ص) فرمود: آفرین بر تو!
۲)چانهزنی در معامله
به استناد برخی ترجمههای نادرست احادیث، چانه زدن و درخواست کم کردن قیمت، از مستحبات بهشمار رفته است. برای همین است که برخی، در هرحال چانهزنی را وظیفه خود میدانند حتی اگر بدانند فروشنده، کالا را به قیمت مناسب میدهد. در مواقعی نه تنها چانهزنی مناسب نیست بلکه خلاف اخلاق است. چانه زدن با فروشندهای که به دلیل مشکلاتِ پیشآمده، ناچار به فروش کالا به کمتر از قیمت روز است، کاری پسندیده به شمار نمیآید. به نمونههای زیر توجه کنید:
امام علی(ع):
ماکِس عَن دِرهَمَیک؛ فَإِنَّ المَغبونَ لا مَحمودٌ ولا مَأجورٌ.[۱۱]
برای دو درهمت چانه بزن؛ زیرا فریب خورده نه ستوده است و نه پاداش مییابد.
امام باقر(ع):
ماکسِ المُشتَرِی؛ فَإِنَّهُ أطیبُ لِلنَّفسِ وإن أعطَی الجَزیلَ؛ فَإِنَّ المَغبونَ فی بَیعِهِ وشِرائِهِ غَیرُ مَحمودٍ ولا مَأجورٍ.[۱۲]
با خریدار چانه بزن [تا فریب نخوری] که این کار موجب آرامش و رضایت خاطر بیشتر میشود؛ هر چند وی مبلغی گزاف دهد؛ زیرا شخص فریبخورده در فروش و خریدش، نه ستودنی است و نه پاداش دادنی.
حسین بن یزید:
قد قالَ لَهُ (الامام الصادق) أبو حنیفهَ: عَجِبَ النّاسُ مِنک أمسِ و أنتَ بِعرَفَهَ تُماکسُ بِبُدْنِک أشدَّ مِکاساً یکونُ. قال ]الامام(ع)[: و ما للّهِ مِن الرِّضا أنْ اغْبَنَ فی مالی.[۱۳]
ابو حنیفه به امام صادق(ع) عرض کرد: دیروز مردم از آن همه چانه زدن شما در عرفه بر سر خرید قربانی تعجّب کردند. امام(ع) فرمود: خدا راضی نیست که در مالم مغبون شوم.
اگر معنای «مماکسه» و مشتقات آن، «چانه زدن» باشد چند ایراد به ذهن میرسد:
الف) راه فریب نخوردن و مغبون نشدن در معامله، چانه زدن نیست. فراوان پیش میآید که فروشنده، قیمت را بسیار بیشتر از قیمت واقعی میگوید و پس از چانه زدن مشتری و پایین آوردن قیمت، باز هم گران میفروشد.
ب) حدیث دوم، به فروشنده سفارش به مماکسه با مشتری میکند. چانه زدن با مشتری به معنای تشویق به گرانفروشی است. چنین چیزی نمیتواند مورد سفارش حدیث باشد.
ج) در حدیث دوم، دلیل مماکسه، علاوه بر مغبون نشدن، آسودهخاطری انسان ذکر شده اما با چانهزنی، انسان اطمینان خاطر به معامله پیدا نمیکند.
د) در حدیث سوم آمده است که مردم از مماکسه زیاد امام صادق(ع) هنگام خرید قربانی، شگفتزده شدند. اگر مماکسه به معنای چانه زدن باشد، جایی برای تعجب نیست؛ چون درخواست کم کردن قیمت، در خور تعجب نیست.
هـ) روایتهای مماکسه، بیش از آن است که ذکر کردیم. چانه زدن آنقدر اهمیت ندارد که روایات متعدد بر آن تأکید کنند.
بررسی کتابهای لغت نشان میدهد که لغویها نیز «مماکسه» را به همان «چانهزنی» معنا کردهاند: «المکس: انتقاص الثمن فی البیاعه»[۱۴]، «مکس: المیم و الکاف و السین کلمه تدل علی جبی مال و انتقاص من الشیء»[۱۵]، «المماکسه فی البیع: انتقاص الثمن و اسْتِحطاطُه و المنابذه بین المتبایعین… و فی قوله: مکس درهم أَی نقصان درهم بعد وجوبه»[۱۶].
ترجمه صحیح
زمانی ایرادهای مذکور برطرف میشود که مماکسه به معنای «حواسجمعی» دو طرف معامله باشد و ندانمکاری در بین نباشد. جنس را به خوبی بررسی کنند و از جهات مختلف در مورد آن اطلاعات داشته باشند و بدانند چه میدهند و چه میگیرند. شاهد این معنا این است که هنگام خرید قربانی[MG1] و کفن و برده (برای آزاد کردن) سفارش شده که مماکسه نشود؛ چون اطلاعات زیاد داشتن در این زمینهها اهمیت ندارد.[۱۷]
بنا براین ترجمه درست سه حدیث مذکور، به ترتیب، چنین است:
ـ ]هنگام معامله حتی[ برای دو درهمت حواست باشد [تا فریب نخوری]؛ زیرا فریبخورده نه ستوده است و نه پاداش مییابد.
ـ حواست به خریدار باشد[۱۸] [تا فریب نخوری] که این کار موجب آرامش و رضایت خاطر بیشتر میشود هر چند وی مبلغی گزاف دهد؛ زیرا شخص فریبخورده در فروش و خریدش، نه ستودنی است و نه پاداش دادنی.
ـ ابو حنیفه به امام صادق(ع) عرض کرد: دیروز مردم از آن همه بررسی و حواسجمعی شما در عرفه بر سر خرید قربانی تعجّب کردند. امام(ع) فرمود: خدا راضی نیست که در مالم مغبون شوم.
۳) قاری
بیتردید کسی که بتواند قرآن را به صحیحترین وجه و با بهترین صدا بخواند، فضیلت دارد و امتیازی برای صاحب آن به شمار میرود؛ اما این، فضیلتی نیست که صاحب آن را بر مجتهد و مفسر قرآن، برتری بخشد. لازمه اکتفا کردن بر لغتنامهها در فهم حدیث، ترجیح قاری قرآن بر مجتهد در عهدهدار شدن امامت جماعت است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
لیؤُمَّکم قُرّاؤُکم.[۱۹]
باید امامت جماعتِ شما را قاریانتان به عهده گیرند.
یؤُمُّکم أقَرؤُکم.[۲۰]
آن که قرائتش از همه شما بهتر است، امام جماعتِ شما بشود.
براساس این ترجمه، اگر در مسجدی یک مفسّر قرآن و جوانی کمسواد که صرفا قرائت قرآنش بهتر است، حضور داشته باشند، برای به عهده گرفتن امامت جماعت، آن جوان ترجیح دارد! چنین چیزی قابل قبول نیست.
با توجه به اینکه لغویها «قرائت» را به «تلاوت» معنا کردهاند، «قاری» از نظر آنها به معنای «تلاوت کننده» خواهد بود و «أقرأ» یعنی کسی که بهتر تلاوت میکند. در کتب لغت آمده است: «قرأ: و قرأت القرآن عن ظهر قلب أو نظرت فیه»[۲۱]، «قرأت الکتاب قراءه و قرآناً، و منه سمی القرآن»[۲۲]، «اتَّبِعْ قُرْآنَه، أَی قِراءَتَه… ومعنی قَرَأْتُ القُرآن: لَفَظْت به مَجْمُوعاً أَی أَلقیته»[۲۳].
ترجمه صحیح
در برخی موارد «قاری» به معنای «قرآندان» و «آشنا به قرآن» آمده است پس ترجمه آن در همه موارد به کسی که صرفا قرآن را خوب بخواند، صحیح نیست. پیامبر اکرم(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمود:
أنتَ أقرَأُهُم لِکتابِ اللّهِ عَزَّوجَلَّ، وأعلَمُهُم بِسُنَّتی.[۲۴]
تو آگاهترینِ آنان به کتاب خداوند عز و جل و داناترینِ آنان به آیین من هستی.
شاهد اینکه «أقرأ» در اینجا به معنای «آگاهتر» است سخنی از امام علی(ع) است:
أنَا… أعرَفُکم بِالکتابِ وَالسُّنَّهِ.[۲۵]
من… آشناترینِ شما به قرآن و سنّتم.
اگر «قاری» را به معنای «آشنا به قرآن» گرفتیم، طبق دو حدیثی که در ابتدا ذکر شد، مفسر قرآن برای عهدهدار شدن امامت جماعت، بر جوانی که صرفاً قرائتش بهتر است، ترجیح خواهد داشت. ترجمه درست دو حدیث نخست، چنین است:
ـ باید امامت جماعتِ شما را آگاهان به قرآن به عهده گیرند.
ـ آن کس که از همه شما به قرآن آگاهتر است، امام جماعتِ شما بشود.
۴) بستن سنگ بر شکم
واعظان و خطیبان، برای بیان فضیلتی از امیر المؤمنین(ع) به استناد سخنی از آن حضرت، فراوان میگویند که وی در زمان حیات رسول خدا(ص) از گرسنگی به ناچار سنگ بر شکم میبست تا از احساس گرسنگیاش کاسته شود. امام علی(ع) میفرماید:
لَقَد رَأَیتُنی مَعَ رَسولِ اللّهِ(ص) وإنّی لَأَربُطُ الحَجَرَ عَلی بَطنی مِنَ الجوعِ، وإنَّ صَدَقَتِی الیومَ لَأَربَعونَ ألفا.[۲۶]
خود را به یاد میآورم که در زمان پیامبر خدا از گرسنگی، سنگ بر شکم میبستم و امروز، صدقههای [واجب] من، چهل هزار [سکه] است.
بستن سنگ بر شکم چه کمکی به رفع گرسنگی میکند؟
کلمه «ح ج ر» در کتابهای لغت، چنین توضیح داده شده است: «الحَجْرُ: قد یکون مصدراً للحُجره التی یحتجرها الرجل، وحجارها: حائطها المحیط بها… و حَجْرُ المرأَه وحِجْرُها، لغتان،: للحضنین»[۲۷]، «الحَجَر جمعه فی القله أحجار، وفی الکثره حجار وحجاره… وکل ما حجرته من حائط فهو حِجْر»[۲۸]، «حجر: الحاء والجیم والراء أصل واحد مطرد و هو المنع و الإحاطه علی الشیء… و حَجَّر القمرُ إذا صارت حوله داره»[۲۹]، «الحَجَرُ: الصَّخْرَهُ… یقال: حَجْرُ المرأَه وحِجْرُها حِضْنُها، و الجمع الحُجُورُ. و فی حدیث عائشه، رضی الله عنها: هی الیتیمه تکون فی حَجْر وَلِیها، و یجوز من حِجْرِ الثوب و هو طرفه المتقدم لأَن الإِنسان یربّی ولده فی حِجْرِه»[۳۰].
ترجمه صحیح
کتابهای لغت بالا با صراحت معنای «حجر» در روایت را بیان نکردهاند. اما نشان میدهند که «حِجْر» به معنای چیزی است که جایی را احاطه کرده باشد. ظاهراً «حجر» در حدیث مورد بحث، به کسر و فتح حاء و سکون جیم است و میخواهد بگوید که امام علی(ع) هنگام شدت گرسنگی، دامن لباسش را به شکم میبست؛ چنان که معمولاً انسان گرسنه شکم خود را با دست میفشارد. پس معنای سخن امام(ع) چنین است:
خود را به یاد میآورم که در زمان پیامبر خدا از گرسنگی، دامن لباس را بر شکم میبستم و امروز، صدقههای [واجب] من، چهل هزار [سکه] است.
در لسان العرب به این معنا نزدیک شده اما «حِجْرِ الثوب» را به قسمت جلو لباس معنا کرده است.
۵)معنای ناس
همگان «ناس» را به «مردم» ترجمه میکنند و «مردم» یعنی توده انسانها نه قشری خاص که ذیل عنوانی بگنجند. مثلاً وقتی میگوییم: «مردم فلان کار را کردند» مراد صرفا کشاورزان یا جنگاوران یا کارمندان نیست. براساس آنچه در لغتنامهها آمده، کلمه «ناس» در هر حدیثی را به «مردم» ترجمه میکنند؛ غافل از اینکه گاه احادیث به قشری خاص اشاره دارند. هرگاه پیامبر(ص) لشکری را برای جنگ اعزام میکرد، به آنها میفرمود:
تَأَلَّفُوا النّاسَ وتَأَنَّوا بِهِم، ولا تُغیروا عَلَیهِم حَتّی تَدعوهُم؛ فَما عَلَی الأَرضِ مِن أهلِ بَیتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا و أن تَأتونی بِهِم مُسلِمینَ، أحَبُّ إلَی مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتونی بِنِسائِهِم.[۳۱]
با مردم به مهر و بردباری رفتار کنید و تا دعوتشان نکردهاید، به آنان یورش نبرید؛ چرا که اگر همه اهل زمین را، از آبادینشین و چادرنشین، مسلمان به نزد من آورید، برایم خوشتر از آن است که مردانشان را بکشید و زنانشان را به اسیری بیاورید.
براساس این ترجمه، لشکر پیامبر(ص) به جنگ مردم میرفتهاند و چنین چیزی خوشایند نیست.
لغتشناسان کلمه «انس» را به «انسان» و «مردم» ترجمه کرده اند: «الإنس: جماعه الناس، و هم الأنس، [تقول]: رأیت بمکان کذا أنساً کثیراً، أی: ناساً»[۳۲] «الأناس: لغه فی الناس، و هو الأصل فخفف»[۳۳]، «الإِنسان: معروف؛… و الجمع الناس، مذکر… و قد یؤنث علی معنی القبیله أَو الطائفه، حکی ثعلب: جاءَتک الناسُ، معناه: جاءَتک القبیله أَو القطعه… و قوله عز وجل: أَکان للناس عَجَباً أَن أَوْحَینا إِلی رجل منهم؛ النَّاسُ ههنا أَهل مکه»[۳۴].
ترجمه صحیح
کلمه «ناس» در عربی همیشه به معنای «مردم» نیست؛ بلکه گاهی به قشری خاص اشاره دارد مثل ضمایر جمع که به همه انسانها اشاره ندارند. لسان العرب توضیح کافی نداده اما از دو مثال آن، به خوبی میتوان این نکته را دریافت.
بنابراین «ناس» در حدیث مورد بحث به معنای لشکر دشمن است نه توده مردم و نباید گونهای ترجمه کرد که خواننده بپندارد اسلام به جنگ مردم میرفته است. ترجمه درست حدیث:
با لشکر دشمن به مهر و بردباری رفتار کنید و تا دعوتشان نکردهاید، به آنان یورش نبرید؛ چرا که اگر همه اهل زمین را، از آبادینشین و چادرنشین، مسلمان به نزد من آورید، برایم خوشتر از آن است که مردانشان را بکشید و زنانشان را به اسیری بیاورید.
۶)مروّت
معمولاً واژه «مروّت» را به «جوانمرد» و «مردانگی» معنا میکنند. گاه ترجمه حدیث به این الفاظ، سبب گنگ شدن آن و دور شدن از مراد واقعی معصوم(ع) میشود. امام علی(ع) میفرماید:
الطَّعامُ یؤکلُ عَلی ثَلاثَهِ أضرُبٍ: مَعَ الإِخوانِ بِالسُّرورِ، ومَعَ الفُقَراءِ بِالإِیثارِ، ومَعَ أبناءِ الدُّنیا بِالمُروءَهِ.[۳۵]
غذا را سه گونه باید خورد: با برادران به شادی، با فقیران به ایثار، و با دنیاپرستان به جوانمردی.
أحسَنُ المُروءَهِ حِفظُ الوُدِّ.[۳۶]
بهترینْ جوانمردی، نگهداشتِ دوستی است.
أوَّلُ المُروءَهِ طَلاقَهُ الوَجهِ، وآخِرُهَا التَّوَدُّدُ إلَی النّاسِ.[۳۷]
آغاز مردانگی، گشادهرویی است و انجام آن، دوستی نمودن با مردم.
«جوانمردی» به معنای سخاوت و «مردانگی» به معنای شجاعت است.[۳۸] غذا خوردن با دنیاپرستان و نگهداشت دوستی و خوشرویی ربطی به سخاوت و شجاعت ندارد.
در کتابهای لغت، «مروءه» را به «مردانگی» و «انسانیت» معنا کرده اند: «المروءه: کمال الرجولیه»[۳۹]، «المروءه: الانسانیه، ولک أن تشدّد»[۴۰] .
ترجمه صحیح
امور مذکور در روایتهای پیشگفته ـ براساس ترجمه مشهور ـ نمیتوانند، کمال انسانیت باشند. اما «مروءه» از «مرء» گرفته شده و همانگونه که در لغتنامه دهخدا آمده، معنای دیگر این واژه، «مردمی بودن» است.[۴۱] اگر «مروءه» را به «مردمی بودن» معنا کنیم، معنای حدیثهای بالا روشن میشود. بنابراین ترجمه درست آن حدیثها به ترتیب بدین قرار است:
ـ غذا را سه گونه باید خورد: با برادران به شادی، با فقیران به ایثار، و با دنیاپرستان به مردمداری (نادیده گرفتن لغزشهای آنها).
ـ بهترینْ مردمداری، نگهداشتِ دوستی است.
ـ آغاز مردمداری، گشادهرویی است و انجام آن، دوستی نمودن با مردم.
۷)لیسیدن ظرف غذا
یکی از مستحبات را به استناد احادیث، لیسیدن ظرف غذا و لیسیدن انگشتان بعد از اتمام غذا گفتهاند. بعضی تصور میکنند که با انگشت، به کف ظرف کشیدن و سپس انگشت را لیسیدن، همان لیسیدن ظرف است؛ در حالی که عرفاً به چنین کاری «لیسیدن ظرف» گفته نمیشود؛ بلکه لیسیدن انگشت است. از پیامبر(ص) نقل شده است:
مَن لَعِقَ الصَّحفَهَ و لَعِقَ أصابِعَهُ، أشبَعَهُ اللّهُ فی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ.[۴۲]
هر کس بشقاب و انگشتان خود را بلیسد، خداوندْ در دنیا و آخرت، او را سیر میگردانَد.
مَن أکلَ فی قَصعَهٍ ثُمَّ لَحِسَهَا، استَغفَرَت لَهُ القَصعَهُ.[۴۳]
هر کس در کاسهای غذا بخورد و در پایان، آن را بلیسد، آن کاسه برایش طلبِ آمرزش میکند.
لَأَن ألطَعَ قَصعَهً أحَبُّ إلَیّ مِن أن أتَصَدَّقَ بِمِلئِها طَعاماً.[۴۴]
این که کاسه را بِلیسم، برایم خوشتر از آن است که آن را پُر از غذا صدقه دهم.
مگر زبان چقدر بلند است تا بتوان با آن کف کاسه را لیسید؟! لازمه لیسیدن بشقاب، کثیف شدن صورت است! زمانی این احادیث تعجب برانگیزتر میشوند که بدانیم نه «قصعه» به معنای کاسه است و نه «صحفه» به معنای بشقاب. بسیاری از عربها در گذشته و امروز، چند نفری در یک ظرف، غذا میخورند. «قصعه» ظرفی است که ده نفر را سیر میکند و ترجمه آن به «مجمعه» دقیقتر است و نیز «صحفه» ظرفی است که پنج نفر را سیر میکند که جا دارد به «دیس» یا «سینی» ترجمه شود.[۴۵]
در حدیثهای مورد بحث، از واژههای «لعق»، «لحس» و «لطع» استفاده شده و معنای هر سه را در کتابهای لغت پی میگیریم:
کلمه «لعق» را اینگونه معنا کردهاند: «الملعقه: خشبه معترضه الطرف یؤخذ بها ما یلعق. و اللعقه: اسم ما تأخذه بالملعقه… و اللعاق: بقیه ما بقی فی فمک مما ابتلعت، تقول: ما فی فمی لعاق من طعام»[۴۶]، «فی الحدیث: کان یأکل بثلاث أصابع فإذا فرغ لعِقَها و أَمر بلَعْق الأَصابع و الصَّحفْه أَی لَطْع ما علیها من أَثر الطعام… و اللَّعُوق: اسم ما یلْعَقُ، و قیل: اسم لکل طعام یلْعَقُ من دواء أو عسل»[۴۷].
واژه «لحس» را نیز چنین توضیح دادهاند: «اللحوس: الذی یتتبع الحلاوه کالذباب»[۴۸]، «لحس: اللحس باللسان»[۴۹]، «لحس: اللام و الحاء و السین کلمه تدل علی أخذ شیء باللسان»[۵۰]، «تقول: لَحِسْت الشیء أَلْحَسه إِذا أَخذتَه بلسانک»[۵۱].
معنای «لطع» در منابع لغوی مورد نظر بدین قرار است: «لطعت الشیء إذا لحسته بلسانک لطعا. و رجل لطاع: یمص أصابعه و یلحس إذا أکل»[۵۲]، اللطع: اللحس… و التطع: شرب جمیع ما فی الاناء أو الحوض، کأنه لحسه»[۵۳]، «اللَّطْعُ: لَطْعُک الشیء بلسانک، و هو اللحْسُ… رجل لَطَّاعٌ قَطَّاعٌ: فَلَطَّاعٌ یمُصُّ أَصابعَه إِذا أَکل و یلْحَسُ ما علیها. [۵۴]
ترجمه صحیح
از بررسی متون احادیث و از لا به لای توضیحات لغتنامهها به دست میآید که کلمات «لعق» و «لطع» و «لحس» برای خوراکی کم و برچیدن آن به کار میروند؛ از یک دانه برنج تا به اندازه یک قاشق را شامل میشوند؛ لذا به قاشق «ملعقه» میگویند و نیز به ذرات غذا که بعد از بلعیدن، در دهان باقی میماند «لعاق» میگویند.[۵۵]
گوهر معنایی و معنای اصلی سه واژه مذکور، خوردن تهمانده اندک غذاست؛ اما اهل لغت به آن تصریح نکردهاند.
بنابراین به نظر میرسد «لعقِ ظرف» و «لعقِ انگشت» بعد از غذا و تعابیر مشابه آنها یعنی خوردن تهمانده غذا؛ و اگر مقدار باقیمانده، با قاشق خورده شود یا غذایی که به دست چسبیده با لب خورده شود، «لعق» صدق میکند. لعق انسان، با قاشق و برداشتن با انگشت میتواند صورت گیرد؛ اما لعق برخی حیوانات با لیسیدن است.
در مورد پیامبر اکرم(ص) آمده است:
کانَ إذا أکلَ لَعِقَ أصابِعَهُ حَتّی یسمَعَ لَها مَصیصٌ.[۵۶]
هر گاه غذا میخورد، انگشتانش را چنان لعق میکرد که صدای آن شنیده میشد.
لیسیدن انگشت صدا ندارد تا اطرافیان بشنوند بلکه لعق در این حدیث یعنی برداشتن غذا با مکش از طریق لب. امام علی(ع) فرمود:
لَو دافَعتَ نَومَک یا غافِلاً بِالقِیامِ، وقَطَعتَ یومَک بِالصِّیامِ، وَاقتَصَرتَ عَلَی القَلیلِ مِن لَعقِ الطَّعامِ، وأحییتَ مُجتَهِداً لَیلَک بِالقِیامِ؛ کنتَ أحری أن تَنالَ أشرَفَ المَقامِ.[۵۷]
ای غافل! اگر با نماز، خوابت را کنار بزنی و با روزه روزت را سپری کنی و به خوراکی اندک بسنده کنی و شب خودت را تلاشگرانه با نمازْ زنده بداری، سزاوار آنی که به برترین جایگاه، دست یابی.
«لعق الطعام» در این حدیث به جز «غذای اندک» به هیچ معنای دیگر نمیتواند باشد. ترجمه درست سه حدیث نخست، به ترتیب، چنین است:
– هر کس تهمانده غذا در دیس و نیز غذای چسبیده به انگشتان را بخورد، خداوند در دنیا و آخرت، او را سیر میگردانَد.
ـ هر کس در مجمعهای غذا بخورد و در پایان، ته آن را بخورد، آن ظرف برایش طلبِ آمرزش میکند.
ـ این که تهمانده غذا در مجمعه را بخورم، برایم خوشتر از آن است که آن را پُر از غذا صدقه دهم.
۸)انجب
«انجب» همخانواده «نجابت» است و این همخانوادگی، بسیاری را به اشتباه انداخته است و این اشتباه، سبب ترجمه نادرست حدیثی از پیامبر اسلام(ص) شده است:
عَلَیکم بِذَواتِ الأَعجازِ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ و فیهِنَّ یمنٌ.[۵۸]
]برای ازدواج[ به سراغ زنانِ بزرگباسَن بروید؛ چرا که نجیبترند و برکت در آنان است.
بزرگی باسن هیچ ارتباطی با نجابت ندارد.
مراجعه به لغتنامهها نیز نشان میدهد که اهل لغت، همان معنای «نجابت» در فارسی را در معنای «ن ج ب» لحاظ کردهاند: «أنجبت المرأه إذا ولدت ولدا نجیباً… و امرأه منجاب، أی ذات أولاد نجباء، و نساء مناجیب. و النجابه: مصدر النجیب من الرجال، و هو الکریم ذو الحسب إذا خرج خروج أبیه فی الکرم»[۵۹]، «رجل نجیب، أی کریم بین النجابه… و أنجب الرجل، أی ولد نجیبا»[۶۰]، «نجب: النون و الجیم و الباء أصلان أحدهما یدل علی خلوص شیء وکرم و الآخر علی ضعف. الأول النجابه مصدر. الرجل النجیب أی الکریم. و انتجب فلانا: استخلصه و اصطفاه»[۶۱]، «ابن الأَثیر: النَّجیبُ الفاضلُ من کلِّ حیوانٍ؛ و قد نَجُبَ ینْجُبُ نجابهً إِذا کان فاضلاً نَفیساً فی نوعه»[۶۲].
ترجمه صحیح
دیکشنری عربی به فارسی «انجب» را به تولید کردن، بهوجود آوردن، ایجاد کردن و سبب وجود شدن، معنا کرده است. زنانی که باسن بزرگتر دارند، به دلیل اینکه استخوان لگن آنها راحتتر باز میشود، زایمانشان نیز آسانتر صورت میگیرد و آمادگی بیشتر برای آن دارند. ترجمه زیر برای حدیث فوق، قابل قبول است:
]برای ازدواج[ به سراغ زنانِ بزرگباسَن بروید؛ چرا که زایاترند و برکت در آنان است.
۹)حلم
«حلم» را به «بردباری» ترجمه میکنند و «بردباری» به معنای «صبر» است. در بسیاری موارد، «حلم» در احادیث با «بردباری» و «صبر» تناسب چندانی ندارد. امام علی(ع)میفرماید:
یحتاجُ العِلمُ إلَى الحِلم.[۶۳]
دانش به بردبارى نیاز دارد.
کمالُ العِلمِ الحِلم.[۶۴]
کمال دانش، بردبارى است.
لَن یثمِرَ العِلمُ حَتّى یقارِنَهُ الحِلم.[۶۵]
دانش تا با بردبارى همراه نگردد، نتیجه ندهد.
روایتهای متعدد دیگر نیز سفارش به همراهی علم و حلم کردهاند. بردباری و صبوری پیشه کردن برای همگان مناسب است. وجهی دیده نمیشود که بردباری برای عالم، بیشتر ضرورت داشته باشد. به فرض که بتوان اهمیت بیشتر را برای عالم تصور کرد، تمام صفات نیکو برای عالم ترجیح دارد و بردباری نکتهای خاص ندارد که امام علی(ع) از میان صفات دیگر دست روی آن بگذارد.
از لغتنامهها بیش از صبر و بردباری، چیزی به دست نمیآید: «الحلیم فی صفه الله تعالى معناه الصبور»[۶۶]، «الحلم: بالکسر الأناه»[۶۷]، «حلم: الحاء و اللام و المیم أصول ثلاثه الأول ترک العجله و الثانی تثقب الشیء وا لثالث رؤیه الشیء فی المنام»[۶۸].
ترجمه صحیح
معنای مناسب با «حلم» در احادیث مورد نظر و مشابه آنها «ظرفیت» داشتن است؛ این صفت است که برای عالم بیشتر ضرورت دارد. عالمی که دچار تکبر میشود؛ سریع اظهار نظر میکند؛ همینکه به دانش دست یافت به دنبال موقعیت اجتماعی میگردد؛ از دیگران انتظار احترام دارد و… نتیجه کمظرفیتی اوست نه نتیجه بردباری نداشتن؛ مگر بگوییم: بردباری به معنای ظرفیّت داشتن است که چنین چیزی بعید به نظر میرسد.
مقام معظم رهبری در تاریخ دوم اردیبهشت ۱۳۷۷ در دیدار با علما و روحانیون فرمود:
حلم، عبارت است از همان ظرفیت داشتن؛ به اصطلاح عمومى مردم جنبه داشتن.[۶۹]
نتیجهگیری
برای فهم حدیث، مراجعه به لغتنامههای کهن ضرورت دارد؛ اما نمیتوان همیشه و در همه حال به آنها اکتفا کرد بلکه باید جوانب مختلف دیگر، از قبیل حدیثهای مشابه، گفتمان حاکم بر حدیث، شرایط عصر معصوم(ع)، همه الفاظ حدیث و… را نیز در نظر داشت. در این صورت است که گاهی به معانیای از واژههای حدیث میرسیم که در لغتنامهها یافت نمیشوند یا اینکه بدون تصریح به معنای مورد نظر، اشارهوار گذشتهاند. اگر احادیث، با این دقت نگاه شوند، به نادرستی برخی ترجمههای مشهور پی خواهیم برد و چه بسا به تغییر در بعضی فتواها برسیم.
کتابنامه
الاحتجاج على أهل اللجاج، أحمد بن على الطَّبَرسى، تحقیق: إبراهیم البهادرى و محمّد هادى به، تهران: دار الاُسوه، ۱۴۱۳ق.
الإصابه فى تمییز الصحابه، أحمد بن على العسقلانى (ابن حجر)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود و على محمّد معوّض، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
البلد الأمین و الدرع الحصین، إبراهیم بن على الحارثى العاملى (الکفعمى)، بیروت: مؤسّسه الأعلمى، ۱۴۱۸ق.
تحف العقول عن آل الرسول(ص)، الحسن بن على الحَرّانى (ابن شُعبه)، تحقیق: على أکبر الغفّارى، قم: مؤسسه النشر الإسلامى، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
ترجمه و شرح غرر الحکم و درر الکلم، آقا جمال خوانسارى، تحقیق: میر جلال الدین محدّث اُرمَوى، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۰ش.
تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
تهذیب الأحکام فى شرح المقنعه، محمّد بن الحسن الطوسى (الشیخ الطوسى)، بیروت: دار التعارف، ۱۴۰۱ق.
الخصال، محمّد بن على ابن بابویه القمّى (الشیخ الصدوق)، قم: مؤسّسه النشر الإسلامى، ۱۴۱۴ ق.
درر الأحادیث النبویه بالأسانید الیحیویه، یحیى بن الحسین، تحقیق: یحیى عبدالکریم الفضیل، بیروت: موسّسه الأعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۲ق.
دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، النعمان بن محمّد ابن حیون التمیمى المغربى (القاضى أبو حنیفه)، تحقیق: آصف بن على أصغر الفیضى، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۹ق.
ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، محمود بن عمر الزمخشرى، تحقیق: سلیم النعیمى، قم: الشریف الرضى، ۱۴۱۰ق.
سنن أبى داوود، سلیمان بن أشعث السِّجِستانى، تحقیق: محمّد محیى الدین عبد الحمید، بیروت: دار إحیاء السنّه النبویه، بیتا.
سنن التِّرمذى (الجامع الصحیح)، محمّد بن عیسى الترمذى، تحقیق: أحمد محمّد شاکر، بیروت: دار إحیاء التراث، بیتا.
سنن الدارمی، أبو محمّد عبد اللَّه بن عبد الرحمن الدارمی، تحقیق: مصطفى دیب البغاء، دمشق: دار القلم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
الصحاح، اسماعیل بن حماد الجوهری، تحقیق: احمد عبدالغفور العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
صحیح البخارى، محمّد بن إسماعیل البخارى، تحقیق: مصطفى دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، ۱۴۱۰ق.
العین، الخلیل بن احمد الفراهیدی، تحقیق: مهدی المخزومی و ابراهیم السامرائی، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
الکافی، محمّد بن یعقوب الکلینی الرازی، تحقیق: علیأکبر الغفّاری، بیروت: دار صعب و دار التعارف، ۱۴۰۱ق.
کتاب من لا یحضره الفقیه، محمّد بن علی ابن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق)، تحقیق: علیأکبر الغفّاری، قم: مؤسّسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۴ق.
لسان العرب، ابن منظور، قم: نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
مسند ابن حنبل، أحمد بن محمّد الشیبانی (ابن حنبل)، تحقیق: عبد اللّه محمّد الدرویش، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر)، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت: دار المعرفه، ۱۴۱۴ق.
المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد اللخمى الطبرانى، تحقیق: حمدى عبد المجید السلفى، بیروت: دار إحیاء التراث العربى، ۱۴۰۴ق.
معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مکتبه الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ق.
[۱]. تهذیب الأحکام، ج۷، ص۴۰۰، ح۱۵۹۸. [۲]. سنن الدارمی، ج۲، ص۵۸۵، ح۲۱۳۶. [۳]. صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۴۷، ح۶۰۲۴. [۴]. تردید از راوی است. [۵]. العین. [۶]. الصحاح. [۷]. معجم مقاییس اللغه. [۸]. لسان العرب. [۹]. بقره، آیه ۶۸. [۱۰]. تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۰۰. [۱۱]. ربیع الأبرار، ج ۴، ص ۱۳۹. [۱۲]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۱۹۷، ح ۳۷۴۲. [۱۳]. الکافی، ج ۴، ص ۵۴۶، ح ۳۰. [۱۴]. العین. [۱۵]. معجم مقاییس اللغه. [۱۶]. لسان العرب. [۱۷]. ر. ک: الخصال، ص ۲۴۵، ح ۱۰۳. [۱۸]. درهم یا دیناری که میدهد تقلبی نباشد و اگر نسیه میخرد خوشحساب باشد و… [۱۹]. سنن أبی داود، ج ۱، ص ۱۶۱، ح ۵۹۰. [۲۰]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۸۵، ح ۸۸۰. [۲۱]. العین. [۲۲]. الصحاح. [۲۳]. لسان العرب. [۲۴]. الاحتجاج، ج۱، ص۳۶۳، ح۶۰. [۲۵]. الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۲، ح۳۶. [۲۶]. مسند ابن حنبل، ج۱، ص۳۳۴، ح۱۳۶۷. [۲۷]. العین. [۲۸]. الصحاح. [۲۹]. معجم مقاییس اللغه. [۳۰]. لسان العرب. [۳۱]. المطالب العالیه، ج۲، ص۱۶۶، ح ۱۹۶۲. [۳۲]. العین. [۳۳]. الصحاح. [۳۴]. لسان العرب. [۳۵]. غرر الحکم، ح۲۱۱۱. [۳۶]. غرر الحکم، ح۳۰۱۷. [۳۷]. غرر الحکم، ح۳۲۹۰. [۳۸]. ر.ک: لغتنامه دهخدا. [۳۹]. العین. [۴۰]. الصحاح. [۴۱]. لذا در کتابهای فقهی، یکی از شرایط عدالت را مرتکب نشدن خلاف مروت شمردهاند یعنی شخص، کاری نکند که عموم مردم نمیپسندند مانند غذا خوردن در کوچه. [۴۲]. المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۲۶۱، ح۶۵۳. [۴۳]. سنن الترمذی، ج۴، ص۲۶۰، ح۱۸۰۴. [۴۴]. الإصابه، ج۷، ص۱۲۳، ش۹۹۲۱. [۴۵]. در الصحاح در مادۀ «صحف» از قول کسایی آمده است: «أعظم القصاع الجفنه، ثم القصعه تلیها تشبع العشره، ثم الصحفه تشبع الخمسه، ثم المئکله تشبع الرجلین والثلاثه، ثم الصحیفه تشبع الرجل.» [۴۶]. العین. [۴۷]. لسان العرب. [۴۸]. العین. [۴۹]. الصحاح. [۵۰]. معجم مقاییس اللغه. [۵۱]. لسان العرب. [۵۲]. العین. [۵۳]. الصحاح. [۵۴]. لسان العرب. [۵۵]. اینکه امام حسین(ع) فرمود: «إنّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا، و الدِّینُ لَعْقٌ علی ألْسِنَتِهِم» (تحف العقول، ص۲۴۵) یعنی در نظر آنها دین مانند ذرات غذا بر سر زبان ثبات ندارد. [۵۶]. دعائم الإسلام، ج ۲، ص۱۲۰، ح۴۰۵. [۵۷]. البلد الأمین، ص۳۱۸. [۵۸]. درر الأحادیث النبویه، ص۹۵. [۵۹]. العین. [۶۰]. الصحاح. [۶۱]. معجم مقاییس اللغه. [۶۲]. لسان العرب. [۶۳]. غرر الحکم، ح۱۱۰۲۴. [۶۴]. غرر الحکم، ح۷۲۳۱. [۶۵]. غرر الحکم، ح۷۴۱۱. [۶۶]. العین. [۶۷]. الصحاح. [۶۸]. معجم مقاییس اللغه. [۶۹]. نرم افزار «حدیث ولایت» (متن کامل بیانات، سخنرانی ها، خطبه ها، مصاحبه ها و دیدارهای مقام معظم رهبری از شهریور ۱۳۶۶ تا آذر ۱۳۹۰). [MG1]اگر در خرید قربانی نهی از دقت شده پس چرا امام صادق بر خلاف این گفته عمل کرد؟
خواننده دچار تناقض می شود.