خانه / شخصیت ها / اسلام شناسان / امام خمینی / پیشگویی در مورد جمهوری اسلامی ایران (۴)
آیت الله نصرالله شاه آبادی

پیشگویی در مورد جمهوری اسلامی ایران (۴)

به قلم آیت الله محمدی ری شهری
آیت الله ری شهری در کتاب “خاطره های آموزنده” قضیه ای را از زبان آیت الله شیخ نصرالله شاه آبادی نقل کرده که چند سال پیش، من نیز در منزل آقای شاه آبادی از زبان او شنیده بودم:
«در ایامی که مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای برای دیدار با اقشار مختلف مردم قم در این استان بودند، شبی (۲۸/۷/۱۳۸۹) به دیدار ایشان رفتم. جمعی از علما حضور داشتند، از جمله آیه الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی ـ فرزند استاد بزرگِ امام خمینی رحمه الله ـ که در کنار من نشسته بود. فرصت را غنیمت شمردم و ضمن اشاره به خاطره ای که از ایشان در کتاب عارف کامل آمده، عرض کردم: آیا آن مطلب را تأیید می کنید؟
آقای شاه آبادی ضمن تأیید اصل مطلب، برخی از آنچه را در آن کتاب از ایشان نقل شده، نادرست خواند. من از ایشان خواستم آنچه را صحیح است، بفرمایند. ایشان شروع به نقل خاطره ی خود کرد. به ذهنم رسید که مقام معظم رهبری هم بی میل نیست این خاطره را بشنود. با توجه به این که با ایشان قدری فاصله داشتیم و لازم بود سکوت در مجلس رعایت شود، من به مقام معظم رهبری عرض کردم: آیت الله محمدی ری شهریآقای شاه آبادی خاطره ی جالبی از امام دارند. اگر اجازه دهید، تعریف کنند.
ایشان از این پیشنهاد، استقبال کردند و جلسه را سکوت فرا گرفت و آقای شاه آبادی به تفصیل، خاطره ی خود را بازگو کرد؛ خاطره ای که برای حاضران جلسه شگفت آور بود. بعد از این که از دفتر رهبری بیرون رفتیم، من از آقای شاه آبادی تقاضا کردم که ترتیبی دهیم که خاطره یاد شده را ضبط کنیم. ایشان اجابت کرد و در تاریخ ۱۱/۹/۱۳۸۹ در منزل آیه الله علی اکبر مسعودی مجدداً خاطره ی خود را بدین شرح، بازگو فرمود:
زمانی که مرحوم امام ـ رضوان الله علیه ـ در ترکیه (شهر بورسا) تبعید بودند، من در نجف خوابی دیدم. خواب دیدم که آمدم ایران و در خوزستان هستم. جنگی بین ایران و دشمنانی واقع شده. معین هم نبود که چه کسانی هستند. حضرت سید الشهداء علیه السلام هم در همان میدان جنگ، منزل داشتند و این جنگ، زیر نظر ایشان بود. جنگ خیلی طولانی شد، خیلی ها کشته شدند، حتی یکی از دایی زاده های من به اسم حبیب الله هم شهید شد. همه ی  درخت ها سوخت، نخل ها هم شکست و سوخت، تا بالأخره ما پیروز شدیم. ما که پیروز شدیم، من زود دویدم بروم به حضرت سید الشهداء علیه السلام تبریک بگویم.
امام روح الله خمینیدر عالم رؤیا دیدم که حضرت، منزلی چوبی داشتند، مانند منزل ما در مازندران، و من می دانستم اینجا دو تا اتاق دارد و اتاق دست راست برای حضرت سید الشهداء علیه السلام است. من فوراً دویدم و از پله ها بالا رفتم و رفتم خدمت حضرت. دیدم حضرت چهار زانو نشسته اند،  یک متّکایی هم روی دامنشان هست که به آن تکیه داده اند. حضرت، قیافه ای نورانی داشتند، اما عمامه سرشان ندیدم؛ ولی خیلی زیبا و خوشگل بودند.
به ایشان تبریک گفتم: که الحمد لله ما غالب شدیم.
ایشان تبسم و خنده ی مختصری کردند که برخلاف توقع من بود. من توقعم این بود که آقا خیلی خوشحال و شادمان می شوند.
عرض کردم: آقا! آن طوری که انتظار داشتم شاد نشدید. ناراحتی تان چیست؟
حضرت فرمود: از دست این دو.
گفتم: آن ها کجایند؟
فرمودند: در آن اتاق.
من رفتم آن اتاق، بنا کردم به آن ها تشر زدن و فحاشی کردن، و در این دعواها از خواب پریدم.
این خواب گذشت. یادم رفت تا امام رحمه الله مشرّف شدند نجف. مدتی طول کشید. بعد از دید و بازدیدها که ظاهراً یک سال از تشریف فرمایی ایشان گذشته بود، روزی همین آقا عبد العلی (اشاره به حجه الاسلام و المسلمین آقا عبد العلی قرهی که در بیت حضرت امام فعالیت می‌کرد و در جلسۀ آن شب هم حضور داشت) آمد منزل ما و گفت: آقا شما را کار دارند.
رفتم خدمت ایشان. در دیدارها رویه ی اولیه ی ایشان سکوت بود. حرفی نمی زدند تا دیگری شروع کند. من سلام علیک و احوال پرسی کردم و گفتم: امری داشتید؟
ایشان مطالبی گفتند و من هم جواب دادم. نمی دانم چه مناسبتی داشت که دفعتاً این خواب به ذهنم آمد. به ایشان عرض کردم: آقا شما که در بورسا بودید، من خوابی دیدم، و خواب را عیناً نقل کردم.
وقتی نقل کردم، ایشان دست هایشان را به هم مالید و گفت: «لا حول ولا قوّه الا بالله»، بعد هم گفت: جنگ می شود.
برای من خیلی اعجاب آور بود. آن موقع اصلاً صحبت این چیزها نبود، اصلاً  احتمال این که ایشان به ایران برگردد نبود، چه برسد… .
من اصرار کردم که: آقا به چه مناسبتی در این موقعیت و با این وضعیت، چنین مطلبی می فرمایید؟
من خیلی کنجکاوی کردم و فشار آوردم؛ ولی ایشان از گفتن استنکاف کردند. وقتی اصرارم زیاد شد، ایشان تصمیم گرفت که بلند شود و از اتاق برود و با من صحبت نکند. بالأخره به اصرار من فرمودند: یک شرط دارد: به شرط این که تا وقتی من زنده هستم، این را به کسی نگویی!
من گفتم: خدا می داند این خواب دفعتاً یادم افتاد.
فرمودند: : این، تخطیطی (نقشه؛ نقشه‌کشی؛ تعیین حد و مرز) است که پدرت برای ما کشیده و این برنامه، می شود و ما هم باید برویم و جنگ هم می شود و ما هم پیروز خواهیم شد.
این را فرمودند. ما هم گفتیم: چشم! و دیگر دنبال نکردیم.

آیت الله شاه آبادی
آیت الله محمد علی شاه آبادی استاد امام خمینی

این مسئله را فراموش کردم، تا این که در سال ۱۳۴۹ که به تهران آمده بودم، ممنوع الخروج شدم. بالأخره انقلاب پیروز شد و آخر شهریور جنگ شروع شد. آبادان محاصره شد. اعلام شد که به آبادان کمک کنید. ما یک کامیون ارتشی جنس بار کردیم برای آبادان و بردیم اهواز. روز آخر مهرماه ۱۳۵۹ رسیدیم آنجا. رفتیم استانداری، آقای مهندس غرضی استاندار بود…
ما هم راه اتفادیم به سمت بندر امام، اسکله ی سی و پنج یا سی و شش. وقتی می رفتیم بندر، از نخلستان ها که رد می شدیم، همین که نگاهم به نخل های شکسته افتاد، یاد آن خواب و تعبیری که امام فرمودند، افتادم… .»

منبع:
خاطره های آموزنده، محمّد محمّدی ری شهری، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۹۱ ش، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۲

با آیت الله ری شهری:

2221   2225  2229

همچنین ببینید

پیشگویی در مورد جمهوری اسلامی ایران (۲)

به قلم آیت الله محمدی ری شهری «فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین سید …

۱۴ نظر

  1. سلام.

    در سخن آقای شاه ابادی، "حضرت فرمود: از دست این دو."  یعنی کی ؟!

    در سخن امام خمینی: "این، تخطیطی (نقشه؛ نقشه‌کشی؛ تعیین حد و مرز) است که پدرت برای ما کشیده" یعنی پدر آقای شاه آبادی ؟!

    • مدیر سایت

      در کتاب آقای ری شهری همینطور نوشته اما من از آقای شاه آبادی شنیدم که گفتند: آن دو عایشه و به احتمال زیاد حفصه بودند

      بله مراد آیت الله شیخ محمدعلی شاه آبادی (استاد امام خمینی و پدر شیخ نصرالله)

      • سیاوش امیرشاهی

        منظور از آن دو نفر عایشه و حفصه اگر بوده باشند هم (اقای شاه ابادی برای ما محترم است ولی) نباید به آنها فحش میداد. چون فحش به آنها یعنی فحش ناموسی به پیغمبر. اما لعن یعنی دورباد از رحمت خدا.

        درباره اینکه تخطیط توسط اقای شاه ابادی صورت گرفته هم عجیب است. یعنی ایشان تصرف در تکوین کردند؟
         

        • مدیر سایت

          عالم خواب حساب و کتاب نداره. شما به بزرگواری ببخش
          معلوم نیست منظور تخطیط این باشه که شما برداشت کردید شاید ظاهرا یعنی آقای شاه آبادی (پدر) به حضرت امام به طور کلی گفته بوده که در آینده این کارها را انجام بده. این سخن نیز از امام خمینی مشهور است که در حدود سال ۱۳۴۲ گفته بوده: اکنون سربازان من یا در گهواره اند یا در کوچه ها مشغول بازی هستند

        • به نظر من شاید آن دو نفر یکی از شخصیتهای معاصر بوده باشند و اشاره به فتنه های هنگام جنگ یا فتنه های بعد جنگ داشته باشد.

        • بنده از ایت الله شاه آبادی شنیدم که آن دو زن به حضرت سیدالشهدا فحاشی میکردند و تعبیر آن هم جسارت آنها به شیعیان است

  2. سلام در اینکه وصرفنظر از اینکه رویا صادقه بوده یا اصلا رویایی در کار بوده یا نه چه اهمیتی داره!؟الان ملت مشکل دارند ومسئولین مایه دار وپولدار با جهاد با مالشون باید از سقوط جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کنند

  3. با سلام ؛ آیت الله بهجت نیز قبل از انقلاب رؤیایی دیده بودند :
    رویائی حاکی از پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی(س) :
    آیت الله بهجت، به رویائی ازخود درباره پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی اشاره کردند.
    ایشان فرمودند: “قبل از پیروزی انقلاب خواب دیدم که شاه به سید جوانی خیلی احترام می کرد . در عالم رویا فهمیدم که پس از شاه ، او خواهد بود. پس از پیروزی انقلاب ، دیدم که همانطور شد ؛ ولی قیافه آقای خمینی با آن جوان تطبیق نمی کرد ؛ اما وقتی عکس جوانی ایشان را آوردند دیدم عینا همان است .
    در عالم رویا آن جوان چیزی گفت که از آنچه می گویم ، معلوم میشود . پس از انقلاب آقای خمینی گفت : «هر کس در برابر انقلاب بایستد ،هلاک میشود » ؛ و بدین سان ، آنچه در خواب دیده بودم ، تعبیر شد.
    منبع :
    http://www.jamaran.ir/بخش-اخبار-۱۴/۱۳۰۶۶۸-ارتباط-قلبی-آیت-الله-بهجت-با-امام-خمینی

    انقلاب چهل ساله شد و از کورش پرستان تا پهلوی ستایان هیچ کدام هیچ کاری نتوانستند بکنند … . ما بالای دویست هزار نفر برای انقلاب شهید دادیم و این یعنی بیمه دویست هزار نفری برای انقلاب ولکن باستانگرایان یک هزارم این هم خون نداده اند … چه شجاعت و چه جرئتی ، کورش از قبرش بلند شود با این جماعت ترسو چه کار میتواند بکند ؟ هفتم آبان راه را بستند جرئت نکردند بیایند آنوقت برای ما بستن که هیچ ، به رگبارمان می بستند اما بازهم ادامه میدادیم . فرق است بین کسی که آخرت و رهبرش را می بیند و کسی که در ۲۵۰۰ سال پیش مانده است .

  4. جنگ ایران و عراق جنگ بیهوده دو کشور مسلمان بود که هر دو در آن ضرر کردند و ضرر ایران و تلفات مادی و جانیش بیشتر هم بود و غرامت نگرفتن هم مزید بر این تضرر بود. این جنگ اگر متولیان امور و سران نظام هوشیاری بیشتری میداشتند میتوانست اصلا اتفاق نیوفتد و یا زودتر خاتمه پیدا کند. اشتباه استراتژیک حمله و اشغال سفارت امریکا باعث شد در دنیایی که قاعده بازی خود را دارد منزوی و در مقام دون شان یک ملت متمدن معرفی شویم. تشویق سربازان ارتش عراق توسط سران نظام در تریبونهای رسمی برای پشت کردن به صدام هم عاقلانه نبود. آنهم به فاصله کمی پس از پیروزی انقلاب که گزک به دست خوی تجاوزگری همسایه داد. بعد با شروع جنگ و رشادت ایرانیان و آزادی خرمشهر هم که پیشنهاد صلح و پرداخت خسارت مطرح شد تکیه بر شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان از ما چهره ای جنگ طلب و خصمانه نشان داد. امیدوارم متصدی ارجمند تارنما سانسور نفرمایند و بی جهت بر درست بودن آن خطاهای آشکار پافشاری نکنند. هر خانه ای که از ایرانیان ویران شد و هر قلبی که با نفرت جنگ و از دست دادن عزیزان تباه شد و هر امیدی که برباد رفت و هر ناموس ایرانی که در منجلاب فقر ناشی از جنگ در کوی و برزن شهرهای آشنا و بیگانه تردامن شد و … همه و همه بر خسران و خلاف ظفرمندی های ادعایی نظام گواهی میدهد و نمیتواند باعث شادکامی ائمه (ع) بوده و باشد. والسلام

    • مدیر سایت

      نمی دونم سن و سال شما چقدره. من زمان جنگ را درک کردم و در جبهه های جنگ از غرب تا جنوب حضور داشتم.
      صدام طمع اشغال ایران را داشت. چنین چیزی را تاکنون نشنیدم که علت حمله صدام به ایران این بوده که ایران سربازان عراقی را تشویق میکرده به پشت کردن به صدام. بله این تشویقها بود اما بعد از شروع جنگ بود.
      اینکه تصور می کنید اگر ایران بعد از فتح خرمشهر، پیشنهاد صلح صدام را می پذیرفت و جنگ خاتمه می یافت و صدام غرامت میداد، کاملا اشتباهه. یقینا و یقینا اگر ایران صلح را می پذیرفت مثل امروز در مورد برجام دائم جلسه پشت جلسه برگزار می کردن و دست آخر به نتیجه نمی رسیدیم.

      • با سلام با توجه به توضیحات مدیریت محترم سایت توضیحات آقا رضا جای مظلوم و ظالم و جای بپا کننده جنگ و شروع کننده جنگ با مدافع را عوض کردند . اگر آقا رضا اصل نظام را قبول داشته باشد که فکر صد در صد به یقین اینکه اصلا ایشان اصل نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند. مطمئنا این اظهار نظر بیخود را نمی کردند متاسفم با این اراجیف روح نحس صدام دیکتار تا دندان مسلح و امریکا جهانخوار تحریک کننده و مزدوران و منافقین و خائنینان داخلی را بقولی میخواهد شاد کند . زهی خیال باطل

      • اونوقت الان به نتیجه رسیدید کشتار انسانهای بی گناه به دست فرماندهان خام و نالایق و تا همین الان فقر فساد و…که از عوارض همان ادامه جنگه

  5. اگر فرمانده کشی های اول انقلاب، تحقیر نیروهای ارتش و در عین حال فرمانده کردن عده ای که بعضا هیچ سواد نظامی نداشتند اتفاق نمی افتاد جنگ زودتر تموم می شد.اگر خیلی اتفاقات هم نمی افتاد صدام هرگز جرئت نمی کرد که به خاک ایران نگاه چپ کنه.
    از این گذشته یک نظامی قدرتمند وقتی به حکومت یک کشور میرسه قطعا در جای خودش بند نمیشه و به فکر گسترش قلمرو هست و خواهد بود.رئیس کشوری که در همسایگی آنها حکومت می کند باید بینش سیاسی کافی را داشته باشد.وقتی ایران علنا به سفارت ابرقدرت جهان و متحد قبلی خود حمله می کند و خود را از شرق و غرب جدا می داند، انگار در جهان جار میزند که هیچ کشوری از ما حمایت نمی کند و ما هیچ متحد قدرتمندی نداریم.صدام به عنوان یک نظامی وضعیت رو از این جهت مناسب دید و به فکر حمله افتاد.کسی صدام رو تطهیر نمی کنه.حسرتی به دل ما هست از داغ هزاران خانواده که ممکن بود جوانشان سالم در کنارشان باشد اگر …

    • دلیل حمله صدام اصلا این نبود صدام تو رویای خلافت بزرگ عربی بود برای این کار هم باید بیشتر نفت خاور میانه دست اون میومد برا همین قبل انقلاب هم مشکل داشت سر اروند رود بعد عزیزم فکر میکنی چندتا ژنرال کشته شده که گنده میکنی اصلا دلیل حمله به سفارت میدونی چی بود کوتاهی بعد انقلاب رو ندیدی همین ارتشی ها بودن حالا رحم میکرد کشور رو دو دستی تقدیم صدام کنن همین سپاه و فرمانده ها و خلاقیت های تازشون نبود کشور رو صدام می‌گرفت فراموش نکن یه بچه محلی مثل جهان آرا۲۸روز صدام رو تو خرمشهر معطل کرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code