به قلم شهید مرتضی مطهری
پس از ورود اسلام به ایران براى اولین بار در تاریخ، ایرانى پیشوا و مقتدا و مرجع دینى غیرایرانى مى شود. در چه عصر و چه زمانى اینچنین فرصت براى ایرانى پیدا شده است که افتخار پیشوایى دینى مردم نقاط و کشورهاى مختلف از حجاز و عراق و یمن و شام و جزیره و مصر و غیره را پیدا کند؟ چه اتفاقی افتاد که این عزت نصیب ایرانی شد؟ در زمانهاى بعد این پیشوایى توسعه بیشترى پیدا کرد.
قضیه ی زیر گویای این است:
روزی هشام بن عبد الملک (متوفای ۱۲۵) از عالمی پرسید: آیا علما و دانشمندانى را که اکنون در شهرهاى اسلامى مرجعیت علمى و فتوایى دارند مى شناسى؟ گفت: آرى.
هشام پرسید: اکنون فقیه مدینه کیست؟
جواب داد: نافع.
– نافع مولى (ایرانی) است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه مکه کیست؟
– عطاء بن ابى رباح.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه اهل یمن کیست؟
– طاووس بن کیسان.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه یمامه کیست؟
– یحیى بن کثیر.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه شام کیست؟
– مکحول.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه جزیره کیست؟
– میمون بن مهان.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه خراسان کیست؟
– ضحاک بن مزاحم.
– مولى است یا عربى؟
– مولى است.
– فقیه بصره کیست؟
– حسن و ابن سیرین.
– مولى هستند یا عربى؟
– مولى هستند.
– فقیه کوفه کیست؟
– ابراهیم نخعى.
– مولى است یا عربى؟
– عرب است.
هشام گفت: نزدیک بود قالب تهى کنم؛ هر که را پرسیدم تو گفتى: مولى (ایرانی) است، خوب شد لااقل این یک عربى است. («ابوحنیفه حیاته وعصره»، محمد ابوزهره، ص ۱۵)
برگرفته از «خدمات متقابل اسلام و ایران»، شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۰، ص ۳۵۶ ـ ۳۵۹.
واقعا مطلب خوبی بود.تشکر