چاپ شده در مجله میراث شهاب، شماره ۹۷، پاییز ۱۳۹۸ که در آن بیش از ۴۰ آتشکده در قم را معرفی کرده ام. مایل بودم نشریات یا ناشران زرتشتی آن را چاپ کنند اما همراهی نکردند.
متاسفانه به دلیل فنی نبودن تایپ، نیم فاصله ها به صورت چسبان است.
سید حسن فاطمی (موحد)
بنا به کشفیات تپه های قلی درویش در حوالی جمکران، قم قدمتی نه هزار ساله دارد. به گواهی این کشفیات، قم در چند هزار سال پیش نیز منطقه ای مذهبی به شمار می رفته است.[۱] بنابراین دور از انتظار نیست که زمانی در این شهر و اطراف آن، آتشکده های[۲] فراوان وجود داشته است. به گواهی تاریخ قم[۳] ـ که عبارت آن در ادامه میآید ـ تنها محلۀ شقالو (اَبَرِستَجان) شانزده آتشکده و نیز منطقۀ جمکران دوازده آتشکده داشته اند. ماکسیم سیرو در سال ۱۹۳۸م نوشته است: «بنا بر روایات، شهر قم را، که همیشه مرکز مهم ارتباطات بوده، حلقه ای از آتشگاهها در بر میگرفته است.»[۴]
نگارنده کوشیده است، در حد وسع، اطلاعاتی از آتشکده های قم که نام و نشان آنها به ما رسیده، یکجا و به ترتیب الفبا در اختیار خوانندگان قرار دهد.[۵] از آنجا که گاهی نقل به معنا، سبب میشود مراد نویسنده، به درستی نقل نشود و گاهی خوانندگان به نقل اعتماد نکنند، همۀ معرفی آتشکده ها، عین عبارات متون است.[۶] در این پژوهش، بیش از چهل آتشکده معرفی شده است.[۷] چه بسا با پژوهش های بیشتر، آتشکده های دیگر نیز شناسایی شوند یا بقایای آتشکده هایی را بیابیم که هنوز ثبت نشده اند. در این نوشته، معنای گذشته و گستردۀ قم مراد است به گونه ای که نیاسر (۱۲۰ کیلوتری جنوب شرق قم) و آمره (۸۶ کیلومتری غرب قم) را در بر می گیرد.
مهمترین منبعی که از آن بهره بردم کتاب ارزشمند تاریخ قم است که به سال ۳۷۸ ق به دست حسن بن محمد بن حسن اشعری قمی به زبان عربی به نگارش در آمد. متأسفانه تنها ترجمۀ بخشی از آن که سالهای ۸۰۵ و ۸۰۶ انجام شده، به ما رسیده است. میان نسخههای ترجمه، اختلاف به چشم میخورد. چاپی که به همت محمدرضا انصاری قمی بر پایۀ شانزده نسخۀ خطی، تحقیق شده، تا زمان تدوین این نوشته، بهترین متن است و برای نقل عبارات تاریخ قم، از این چاپ بهره بردم.[۸]
آتشکدۀ آتشکوه
بنا به گفته حمدالله مستوفی قزوینی: «جمشید شاه از سلسله پیشدادیان، نَمیسوَر را بنیان گذاشت، و در آنجا کاخی عظیم، که هنوز خرابههای آن را میتوان دید، بنا کرد. بعدها گشتاسبشاه در آنجا آتشگاهی برپا داشت.»[۹]
نام نمیسور امروزه نمِوَر شده[۱۰] و اولین قریهای است که در مسیر جاده دلیجان به خمین به آن برمیخوریم. در آنجا یک جاده قدیمی کاروانرو وجود دارد که از طریق کوهستان به سوی بزرگراه قم ـ اصفهان رفته و کمی قبل از رباط ترک به آن میپیوندند. این جاده حدود یک فرسخ پس از نمور به گوشه سبز و خرّمی میرسد که قریهای دارد بنام آتشکوه، در آنجا ویرانههای یک آتشگاه و یک قصر قدیمی وجود دارد. به قول هوتوم شیندلر «قریه کوچک آتشکوه در دو مایلی شرق نمور، در درّهای دور افتاده و در طرف راست بزرگراه اصفهان واقع شده که میگویند خرابههای آتشگاهی که ملکه همای ساخته در آنجاست.»
از قصر قدیم اصلی ـ که به دفعات بازسازی شده ـ بیشک چیزی برجای نمانده است. آتشگاه کمی بالاتر، در کمر کوه و در کنار آبراههای خشک قرار دهد. آنچه از آن باقی مانده ـ سوای طاقها که از آجر هستند ـ همگی از سنگ، قلوهسنگ و ملاط آهک است که با قطعاتی از سنگهای مسطح پوشیده شده ولی احتمالاً دیوارهای گلی هم وجود داشته است که از میان رفتهاند، ترکیب این بنا به نظر عجیب میرسد. شبستان بزرگ گنبددار خیلی بازی وجود دارد که بدون شک از ابتدا جز این نبوده ـ که گنبد آن بر پایههایی با ستونهای جاسازی شده در دیوار نهاده شده است. آنگاه در قسمت جلو، سمت شمالی شبستان گذرگاهی عریض وجود دارد که شبیه نوعی ایوان با طاقی ممتد است که علی الظاهر بر هر طرف آن اتاقهایی وجود داشته که دیوارهای سنگی آن، دیوارهای سردر و ایوان، برجای مانده و بقیه دیوارها که میبایستی از گل بوده باشد از میان رفته است. جانب چپ این پیشخوانگونه به علت وجود آبراه، کوتاهتر از جانب دیگر است، دلیلی که میرساند پیشخوان مورد بحث بعد از بنای گنبدی ساخته شده است.
بنابراین نقشۀ ساختمان از دو بنای مجاور هم ولی مجزّا و جدا از یکدیگر تشکیل شده است. با این همه در بدو امر این احساس به انسان دست میدهد که در اطراف چهارطاق، دهلیزی در نظر آورد که چهارطاق را احاطه میکرده، دهلیزی که دیوارهایی از گل و سقفی سبک به شکل بام مسطح داشته است. مسلم است که تصویر ۱۹ یک پرستشگاه آتش از گونۀ آپادانا را به ما مینمایاند ولی عقب بنا آنقدر به صخرههای برجسته و ناهمگون که از سطح زمین بالاتر هستند نزدیک میباشد که امکان نداشته بتوان دهلیز یاد شده را بنا کرد. از طرف دیگر در ساخت قسمت خارجی بنا هیچگونه حفره یا سوراخی که برای اتصال تیر حمال سقف دهلیز ضرورت داشته مشاهده نمیشود. به علاوه تصور وجود درگاهیهایی وسیع که به راهروهایی به عرض سه متر باز شوند مشکل است. بنابراین میبایستی فرضیهای که تصویر ۱۹ به ما القا میکند رها کرده و بنای آتشگاه را چهارطاقی تنها و مجزا در نظر آوریم که در پشت و در چند متری مجموعه ساختمانهایی که بدون شک مؤخر بر بنای چهارطاق ساخته شده، قرار گرفته است، ساختمانهایی عریض با مدخلی که دو طرف آن را دو شبستان کوچک اشغال کرده که یکی از آنها میبایستی محل نگهداری آتش بوده باشد، اگر میتوانستیم بپذیریم که این مجموعه توسط آبراهه از سویی و صخرهها از سوی دیگر محدود و محصور شده باشد شاید میتوانستیم گونه متفاوت و کمی عجیب از نوع آتشگاههای معمول را شاهد باشیم، ولی چرا این محل عجیب، در میان صخرهها، دور از آبادی[۱۱] و بر زمینی شیبدار که به هیچ وجه مناسب برای استقرار یک معبد نیست، برای این کار در نظر گرفته شده است؟ سبب آن این است که این محل به لحاظ وجود یک بریدگی در کوه از دشت کاملاً نمایان بوده و این که در این جا ما نه با یک معبد بلکه با یک علامت سروکار داریم.[۱۲]
چنین شده که آتش را ـ در مسیر جاده نمور به رباط ترک ـ در محلی که علی رغم طبیعت مکان، وجود صخرهها، شیب زمین و فاصله کم با یک آبراهه و فقط به سبب قابل دید بودن آن انتخاب شده، مستقر ساختهاند. ابتدا در آنجا جز محرابی در زیر چهارطاق سنتی چیز دیگری وجود نداشت. اتاق آتش ـ که وجود آن الزامی بوده ـ و محل اقامت موبد یا موبدان، در جای دیگری که از آن اطلاعی نداریم قرار داشتهاند، احتمالاً در قریۀ آتشکوه، ولی در هر حال دور از آتش زیرا ظاهراً در همین فاصله است که پایه و اساس ساختمان منضمّ به آتشگاه یعنی این پیش بنایی که به سبب برخورد، با آبراهه ضلع چپ آن در هم و کوچک شده، نهاده شده است در چهارطاق و بر محور شمالی ـ جنوبی آن دهنه وسیع ایوان را به گونهای ترتیب دادند که مزاحم رؤیت آتش از سمت دشت نشده ولی به ایوان عظمت بیشتری ببخشد و بر هر طرف ایوان اتاقی کوچک برای آتش و برای سکونت موبد بنا کردند.[۱۳]
آتشکدۀ آمُره
آمره[۱۴]: کیخسره ملک آن را از برای خاصه خود بنا کرده است، و آتشکذه او بوده است.[۱۵]
آتشکدههای اَبَرِستَجان
ابرستجان[۱۶]: اردوان اصغر بن بلاش آن را بنا کرده است. و بعضی دیکر کویند که: رستم دستان آن را بنا کرده است.
و کویند که: نام ابرستجان پیش ازین، استجان بوده است، اهل این دیه، قومی را از پیروان پیغمبر بکشتند، حقّ سبحانه و تعالی بر ایشان خشم کرفت، و این دیه را بزمین فرو برد، بعد از آن این دیه ـ که امروز قائم است ـ بعوض آن، بر بالای آن بنا کردند، و کفتند: ابرستجان، یعنی بالاتر استجان[۱۷]. و بذین دیه اشراف و بزرکان عجم ساکن بودهاند، و از آتشکذها، آتشی آنست که بخوزان است.
و کویند که: بابرستجان شازده[۱۸] آتشکذه بوده است، و رئیس این دیه یزدانفاذار[۱۹] بوده در روزکار بنی امیه، و یزدانفاذار آن کسی است که باروی قم کشیده است، چنانج ذکر آن کذشت.[۲۰]
آتشکدۀ پادگان
چارطاقی پادگان: بنای سنگی چارطاقی (احتمالاً آتشکده)، بسیار شبیه چارطاقیهای نیاسر و نِویس. احتمالاً متعلق به روزگار ساسانی. واقع در ]حدود[ چهارده کیلومتری قم در حاشیۀ جادۀ کاشان، روبهروی پادگان خیبر.[۲۱] ظاهرا هیچگونه نام محلی ندارد و در منابع نیز اشاره ای به آن نشده است (محتمل است که لمبرگ و شیپمن در کاوش «لنگرود»، آن را رؤیت کرده باشند).
اینجانب در تیر و مرداد ۱۳۶۷، در حالی که در پادگان خیبر آموزش نظامی میدیدم، متوجه این بنا شدم و بعدها لزوم بررسی آن را به برخی اهل فن، گوشزد نمودم. در سال ۱۳۷۲ تخریب بخشی از سقف بنا و در سال ۱۳۷۶، تخریب بخش دیگری از آن را مشاهده کردم. سوگمندانه اینک در سال ۱۳۸۲، دیگر سقفی بر سر این بنا دیده نمیشود! اگر بپذیریم که آتشگاهی ساسانی است، قرار گرفتن آن در دشتی هموار، موجب شگفتی است.[۲۲]
یادآوری
آقای رضا مرادی غیاثآبادی این چارطاقی را «چارتاقی خورآباد» معرفی کرده است؛[۲۳] در حالی که این مکان به جنتآباد و لنگرود نزدیکتر است و ندانستیم چرا به خورآباد که فاصلۀ زیاد دارد، نسبت داده است.
لازم به ذکر است که نخستین بار آقای محمد هادی خالقی در مورد این چارطاقی گزارش کرده و در سال ۱۳۸۲ش جهت چاپ تحویل داده است و عبارت آن، در بالا بازنشر شده است.
آتشکدههای جمکران
جمکران: از آن ماکین بوده است، و خذاى عزّ و جلّ او را پسرى داد، نام او جلین، او در جمکران کوشکى بساخت، و آن هنوز باقیست. و همچنین ده محلّت و درب بنا کرد، و بعد از آن دو محلّت و درب با آن اضافت نمود، جنانج مجموع دوازده باشند. و بر در هر محلّتى و ]هر[ دربى آتشکذه بود، و باغى بنا نهاد، و کنیزکان و بندکان خود را در آن ساکن کرد. و فرزندان و اعقاب ایشان الى یومنا هذا[۲۴] در آن مساکناند، و بر یکدیکر افتخار مىکنند.[۲۵]
آتشکدۀ چاهک
آتشگاه چاهک[۲۶]: بنایی است متعلق به عصر ساسانی که بر بلندای کوهی در حاشیۀ روستای چاهک در دهستان قاهان در بخش خلجستان قم واقع شده است. این بنا با همۀ آسیبهایی که دیده همچنان پابرجاست و مانند چارطاقی قِزقِلهسی از مصالح اصلی سنگ و ساروج و در بخشهایی نیز سنگ و گچ ساخته شده است.[۲۷]
آتشکدۀ خاکفرج
نگارنده … از آنجایی که نام خاکفرج … توجه توده را به جانب خود جلب کرده است شایسته دید که در این باره با استفاده از اخبار سینه به سینه و افسانهای ]= اسطورهای[ اندکی به بحث بپردازد…
در داخل حصار کمیدان برای تأمین آب مشروب و مصرفی اهالی شهر چاههای بسیاری، از عمومی و خصوصی، حفر شده بود و چنین گویند که در ازمنۀ باستانی زلزلهای به وقوع میپیوندد که در عمق یکی از گاوچاههای عمیق شکافی تولید میشود و از آن منفذ گازی متصاعد میگردد و مردم کمیدان به هر کیفیت آن را تا سطح زمین مهار کرده و بر فراز آن آتشکدهای بنا نموده آن را مشتعل ساختند که پیوسته آتشگاهی خروشان بود.
و این آتشکدۀ فروزان که هیچگونه نیازی به آتشگیره و مواد سوختنی نداشت توجه عمومی را به خود جلب کرده به عنوان یکی از سه آتشکدۀ مقدس مورد عنایت پادشاهان ایران باستان واقع شد که به نام آتشکدۀ خاکبرک مزدجان خوانده میشد.
در نتیجه در اطراف آن قربانیگاه و میهمانسرا بنا کرده درب آن را هم از طلا بساختند که داستان منطفی[۲۸] ساختن آن از ناحیه امیر قم «برون ترک» در خلافت معتضد عباسی در تاریخ قدیم قم مسطور و چنین آورده که مردم قم درب طلای آن را به کوفه فرستادند تا به مکه بفرستند و در مدخل خانه کعبه نصب کنند.
و داستان غلبه مزدک بر قباد ساسانی و مأمور کردن پادشاه به خاموش ساختن جمیع آتشکدهها بهجز سه آتشکده در جلد نخست این کتاب ضمن نقل اقوال مؤرخین دربارۀ قم نقل گردید و پس از انتقامجویی نوشیروان دادگر از مزدک و پیروان وی و قتل آنان بدان جهت که زن و مال را که مایۀ فساد و تباهی هستند مباح خوانده مذهب اباحی را رواج داده بودند گروهی از مزدکیان فرار کرده خود را بدین سرزمین رسانیده برگرد این آتشکده سکونت گزیدند.
و کار تقدیس این آتشکده را به جایی رسانیدند که احدی جرئت نداشت با لباس ناپاک بدانجا برود و در جوار آن به شرب خمر و یا لهو و لعب بپردازد. اتفاقاً یکی از دیوانگان ناپاک به حریم آتشکده پای نهاده به شرب و نوازندگی پرداخت تصادفاً زلزلۀ دیگری بهوقوع پیوست که منفذ گاز را در هم ریخته جلو آن را فرو بست پس آتشکده خاموش گشت که این خاموشی را نتیجه آن سوء ادب پنداشتند و برای تجدید روشنی آتشکده به فعالیت پرداخته شعبهای از آتش آذر جشسف (آذر گشسب) را از آذربایجان بدین مکان انتقال داده آن را روشن نگاه داشتند که برون ترک امیر قم در خلافت معتضد عباسی آتش آن را منطفی و بنایش را منهدم گردانید.[۲۹]
سالها گذشت که مردم کمیدان هم به آئین مقدس اسلام گرویده بودند ولی به حکم عقاید تورائی که در سرشت آنان مخمر شده بود مکان آتشکده را مقدس شمرده با تبدیل کاف دوم خاکبرک به جیم به نام تعریب آن را خاکفرج خواندند.[۳۰]
آتشکدۀ خورهد
خورهد[۳۱]: این دیه را ـ با میل آن ـ اسکندر بنا نهاده است، و بذین دیه چهار ستون است از سنگ مدوّر، متساویه، که در آن هیچ نتوّى[۳۲] و فرجه و نقصانى و زیادتى نیست، کوئیا آن ستونها تراشیدهاند و یک سنکست[۳۳].
و کویند که: بر سر این ستونها قبّه بوده است از سنک، و الیوم بیفتاده است.[۳۴]
یادآوری:
نمیتوان به طور قطع این مکان را آتشکده خواند اما بعید نیست مراد، چارطاقی و آتشکده باشد.
آتشکدۀ خوزان (آتشکدۀ بهرام)
بعضى دیکر[۳۵] روایت کردهاند در بناء اندس، که:
«جون کیخسره از جنگ فراسیاب باز کردید، به ناحیت ساوه کذر کرد، و به کوهی که مشرفست بر ناحیت ساوه برآمد، و به چشمه که بر آنجاست تنها از لشکر فرود آمد، ناکاه از آن موضع جنّی را دید ازو بترسید و بیهوش شد، درین میان یکی از اصحاب او بر حال او واقف شد، و جون او از هوش باز آمد، گفت بزبان عجم: ای ملک مه اندیش ـ یعنی مترس ـ و رشاشات[۳۶] آب بر روی او میریخت، تا آنکاه که کیخسره تمام با هوش آمد، اصحاب خود را به زبان عجم گفت که: او زنید، یعنی کارزار کنید، و بکشید این طائفه را.
پس اصحاب بهرام بریشان حمله کردند، و ایشان را مجموع بکشتند، پس آن موضع را اوزان نام نهادند، به سبب سخن بهرام که گفت: او زنید، پس به مرور ایام گفتند: خوزان[۳۷].
و نام این دیه اوّل، شاه شهرستان بوده است، پس چون ایشان را مجروح کردند به جراحات بسیار، بهرام باز کردید، و اصحاب خود و آن کسانی را که به حضرت او بودند بفرمود، تا هر یک سپر خود به خاک پر کردند، و آوردند تا بذان چشمه بریختند، و بپائها[۳۸] بینباشتند، و بعد از آن بفرمود تا کچ و آجر آوردند، و آن را محکم کردند، و با زمین برابر کردند، و بعد از آن بفرمود تا آتشکذه آنجا بنا نهادند، و سورین قمّی را امر کرد تا آن آتش که به قم بود، بذان موضع آورد، و بذان آتشکذه برافروختند، و آن آتش از جمله آتش مهرین بود».[۳۹]
و کویند که: «این آتش پیش بهمن بن اسفندیار مدّت حیوه او میافروختند، و نمیگذاشتند که بمیرد و بنشیند.»
و کویند که: «آتشهای ملوک هرکز ننشاندهاند. و جون بهمن [بن] اسفندیار را وفات نزدیک رسید، اصحاب خود را کفت به زبان عجم: این آتش را مهر[۴۰] دارید.»
و کویند که: «سبب خشنودی بهرام از آن آتش، آن بود که بهمن مردی غیور و ذو سطوه[۴۱] بود، و ملوک را به بطش و قوّت خود قهر و قمع کردی. یکی از ملوک در دفع او حیلت کرد، اژدرهائی کوجک برگرفت و در حقّه کرد، و به انکشتری خود سر آن مهر کرد و به بهمن فرستاد، و نامه نوشت بذو که من جوهری قیمتی به تو فرستادم، که من مثل و مانند آن در عالم ندیدهام، آن را بر دست خادم خودم به هدیه به تو فرستادم، و میباید که از وزرا و امرای خود کسی را بر آن اطلاع ندهی، و همچنین رسول مرا، و به غیر از تو کسی دیکر سر آن حقّه نکشاید.
جون رسول با حقّه بذو رسید، بهمن کمان برد که چنانچ کفته است همانست، و هم غیر آن نکرد، جون سر حقّه بکشاد اژدرها بر روی او جست، پس آتش بذان اژدها زبانه زد و بسوزانید، چنانچ از اهل عجم روایتست.
پس ازین جهت بهرام به محافظت این آتش فرمود، و او را بر دیکر آتشها تفضیل نهاد، تا شکر نعمت او کزارده باشد»، و اللّه أعلم.[۴۲]
آتشکدۀ سِکان
سکان[۴۳]: راوی کوید که: سبب بنای آن آن بود، که جون اردشیر[۴۴] روی از اصفاهان باز پس کرد، بعد از آنک شهر فنّاه ملک اصفاهان را بکشت، و این شهر[۴۵] از جمله ملوک طوائف بوده است ـ و ملوک طوائف آنکسانیاند که اسکندر بریشان مالک شد، و ایشان را ملوک طوائف نام نهاد، به سبب آنک اسکندر بر هر یکی به ناحیتی مالک شده بود، و طوائف به حسب لغت نواحی باشد ـ اردشیر به موضع نیاستر[۴۶] قاسان فرود آمد، و نیاستر بنا کرد، پس از آنجا رحلت کرد، و به موضع خانشاه فرود آمد، و پیش از فرود آمدن بذین موضع، به بنای آن فرموده بود، و اردشیر در آن حالت بر کنار وادی قمرود نزول کرده بود. و ملوک همه اوقات منزل و مقام بر کنار رودخانها، و در کوهها، و شهرهای که تحمّل لشکر و غلبه آن توانند کرد ساختهاند، و فرود آمدهاند.
پس از آن اردشیر از خانشاه به دود آهک[۴۷] آمد، و آنجا فرود آمد، و لشکر ملک ری و ملک همدان روی به ذو نهادند، و لشکر ری به روقان و دود آهک فرود آمدند، و لشکر همدان به سکان و هنبرد[۴۸] فرود آمدند.
جون اردشیر کثرت و غلبه هر دو لشکر بدید، نذر کرد که جون او برین هر دو لشکر ظفر یابد، در موضع ظفر آتشکذه بنا نهد. پس لشکر به یکدیکر رسیدند، و اردشیر بریشان ظفر یافت، و همه را بکشت، و هیچکس ازیشان زنده بنماند.
اردشیر به خوانشاه به موضع خود باز کردید، چون مطمئن و آرامیده شد، کمان و تیر خود را بخواست، و از موضع خانشاه بینداخت به حدّ قریه هنبرد، به موضع سکان بیفتاد ـ و رودخانه[۴۹] میانه آن و میانه خانشاه جاری بود ـ ، پس اردشیر بفرمود تا در آن موضع که تیر در آن بر زمین آمده بود، دیه بنا کنند، و آتشکذه سازند.
پس بر حکم و فرموده او سکان را بنا نهادند، و در آن آتش برافروختند، و جهل خانه از جهودان بیاوردند و ایشان را مجوسی کردند، و مجاور این آتشکذه کردانیدند.
راوی کوید که: این موضع را از برای آن سکان نام نهادند، که چون اردشیر به بنای آن فرمود، او را کفتند که: در کذام موضع بنا نهیم؟
گفت: افراسراکان، یعنی: بر سر کوهی که از آن رودخانه میآید. پس این دیه را بنا کردند، و سرکان نام نهادند، پس مردم به مرور ایام کفتند: سکان.[۵۰]
آتشکدۀ طَغَرود
در کتاب سیر الملوک عجم[۵۱] چنین آوردهاند که: «جون بهرام جور[۵۲] به جانب بلاد أرمنیه میرفت، اتّفاقا رهکذر او بر دیهی بود از تخوم[۵۳] ساوه، که آن را طخرود[۵۴] میکویند، بذین دیه آتشکده بنا نهاد، و آتش در آن بر افروخت، و بازاری در آن بدید کرد. و قم و رستاقهای آن را بنا نهاد، و آن را ممجّان نام نهاد، و بمزدجان[۵۵] بارو کشید».[۵۶]
آتشکدۀ قِزقلعهسی (قِزقِلهسی)
قِزقلعهسی (قِزقِلهسی): بقایای قلعه یا بنای سنگی مفصلی (شامل دو چارطاقی، سه حوضچۀ ساروج و…) بر فراز کوهی به همین نام در جنوب (پشت) کوه «دو برادران» در جنوب شهر قم. در منابع باستانشناسی، اطلاعاتی دربارۀ آن نیافتم. ظاهراً همان است که حسن بن محمد قمی، در توصیف کوه «ویشنویۀ» جمکران و کوه مُشرف بر ابرستجان در کبوده دشت (دشت جمکران) و نیز عبدالحسین خان ادیب کرمانی (افضل الملک) (م: ۱۳۴۸ق) به وجود آن اشاره کردهاند.[۵۷] نقشه و مصالح بنا، شباهت زیادی به ابنیۀ عصر ساسانی دارد.
قلعهدخترها، قصر دخترها و قزقلعهسیها در ایران، فراواناند که طبق اظهار نظر ایرانشناسان، میتوانند بازماندۀ روزگار مهرپرستی (میتراییسم) ایرانیان باشند.[۵۸] سفالینههای منقوش از هزارۀ سوم پیش از میلاد (همدورۀ سیلک II) کشف شده در «قلعۀ دختر» قم (در تپۀ مجاور امامزاده شاهجمال)،[۵۹] قدمت این بنای نیایشگاهی را تا عصر مهرپرستی ایرانیان به عقب بُرد. چنین احتمالی دربارۀ قزقِلِهسی نیز میتواند روا باشد، بهویژه با اظهار نظری که ماکسیم سیرو، به استناد روایات تاریخی، دربارۀ وجود آتشگاههای متعدد بر گِرداگرد شهر قم نموده است.[۶۰]
آخرین بار که این بنا را از نزدیک دیدم (فروردین ۱۳۷۸)، کاوشگران غیر مجاز، بخشی از پی بنا را تخریب نموده بودند.[۶۱]
آتشکدۀ قلعهدختر
آن را قصر دختر و کَلِ دختر نیز نامیدهاند. بر روی تپهای در مجاورت امامزاده شاهجمال در آغاز جادۀ قم به اراک. پیش از تخریب، بنایی چارطاقی و دارای گنبد، با مصالح سنگی بوده است. شناسایی شده توسط ماکسیم سیرو[۶۲] و آرتور کریستنسن،[۶۳] پیش از جنگ دوم جهانی. کاوش شده توسط آندره گِدار و ماکسیم سیرو به سال ۱۹۳۸م (۱۳۱۷ش)[۶۴] و توسط ک. شیپمن به سال ۱۹۷۱م (۱۳۵۰ش).[۶۵] مشابهت زیادی به آتشکدههای ساسانی (از جمله: چارطاقی نیاسر و چارطاقی نِویس) دارد. در نخستین کاوش آن، سفال قرمز رنگ، با نقش سیاهی از بز کوهی و پرندگانِ کشیدهپا (از نوع سفال دورۀ دوم سِیَلک)، بهدست آمد.[۶۶] اینگونه سفالهای منقوش که تا سال ۱۹۷۱م در قم کشف شدهاند، مربوط به عصر آهناند و از جهت زمانی، پس از دورۀ سفال خشن (یا سیاه) تولید شدهاند.[۶۷]
ماکسیم سیرو معتقد است که قلعهدختر، نه یک نیایشگاه ساده، بلکه یک آتشکدۀ کوچک است و دلیل سادگی بنای آن نیز نزدیکیاش به شهر باستانی قم بوده است که موبدان میتوانستند بهراحتی به شهر رفت و آمد نمایند، چنانکه بنا بر روایات تاریخی، قم را ـ که مرکز ارتباطات بوده است ـ حلقهای از آتشگاهها در بر میگرفتهاند.[۶۸] دربارۀ ارتباط «قلعۀ دختر»های ایران با «ناهید (آناهیتا)»، الهۀ آب در نزد ایرانیانِ پیش از زردشت و نیز یکی از ایزدان در کیش زردشت و نیز یکی از ایزدان در کیش زردشت، ـ چنانکه پیشتر گفتیم ـ بحثهایی شده است[۶۹].[۷۰]
آتشکدۀ کِرمِجِگان
چهارطاقی کرمجگان[۷۱] (۹/۲/۱۳۸۲ ـ شماره ثبت: ۸۶۳۷): این چهارطاقی در بخش کهک و در سمت شمال غرب روستای کرمجگان … واقع است.
چهارطاقی کرمجگان مربوط به دورۀ ساسانی است و نقشه آن مربع به ابعاد ۷.۱۰ در ۷.۱۰ متر میباشد و شباهت زیادی به چهارطاقی نیاسر کاشان دارد. به علت بیمهریهایی که در گذشته به این بنا شده، آسیب زیادی متوجه این بنا شده و در حال حاضر به دلیل خرابی سقف، کف چهارطاقی بالا آمده است. بلندترین قسمت موجود که از زیر خاک خودنمایی میکند ۳.۶۵ متر و ضخامت پیها ۲.۱۰ متر میباشد.
مصالح به کار رفته در بنا لاشۀ سنگ و ملاط گچ زبر است و سطوح داخلی بنا نیز اندود گچ است.[۷۲]
یادآوری
همانگونه که تاریخ ثبت بنا گواهی میدهد، این چارطاقی در سالهای اخیر شناسایی شده است.
آتشکدۀ کوه خضر
کوه خضر: کوه یا تپۀ مرتفعی در حاشیۀ جنوبی شهر قم که قلۀ صخرهای آن، از شرق به غرب، امتداد دارد. در بخش شرقی آن، بنایی با گنبد آجری سبک ایلخانی به نام مقام خضر یا قدمگاه خضر پیامبر وجود داشت که در سالهای دهۀ پنجاه شمسی تخریب گردید و در دو سال اخیر (۱۳۸۱ ـ ۱۳۸۲)، بر جای آن، بنایی بِتونی ساخته شده است. در سمت دیگر قله و در منتهیالیه غربی آن نیز، در نقطهای تا حدی دور از انظار، مقام یا مسجدی با شبستان کوچک مُدوّر و گنبد مخروطی، با مصالح آجر و پی سنگی (با دو اطاق افزودۀ عصر قاجار) قرار گرفته بود که قدمتی به مراتب بیشتر داشت. در بارۀ این بنای تاریخی، توضیحی در منابع قمشناسی ندیدهام، جز آنکه ماکسیم سیرو، با عنوان «آرامگاه برادر الیاسِ پیامبر» (همان خضر) بدان اشاره کرده و آن را بنایی بسیار کهن دانسته که نیازمند کاوش است و محتمل است در اصل (هنگام شکلگیری)، یکی از آتشگاههای گرداگرد قم باشد.[۷۳] از این اثر، به جز خاطرهای که از ویرانۀ آن در ذهن ماست، پی سنگیای بر جای مانده و عکس نسبتاً واضحی نیز در مقالۀ سیرو به چاپ رسیده است[۷۴].[۷۵]
آتشکدۀ مبارکآباد
تپۀ قلعۀ مبارکآباد (۱۱/۱۰/۱۳۸۰ ـ شماره ثبت: ۴۶۳۱): این تپۀ باستانی در بخش مرکزی دهستان قنوات و در روستای مبارکآباد واقع است. قدمت بنا به دوران ساسانیان میرسد. تپه را میتوان بقایای یک آتشکده به شمار آورد. در سمت جنوب آن بقایای دیوارههایی با خشتهایی به صورت و ابعاد ۱۰ در ۳۸ در ۳۸ و چینههایی به ضخامت ۴۰ سانتیمتر دیده میشود که به عصر ساسانی میرسد.[۷۶]
آتشکدۀ مَزدَجان
چنین کوید همدانی[۷۷] در کتاب خود[۷۸]، که: «[در] دیهِ از دیهای قم، نام آن مزدجان[۷۹]، آتشکذه کهنه و دیرینه بوده است، و در این آتشکذه آتش آذرجشنسف[۸۰] بوده است، و این آتش از جمله آتشهائی بوده که مجوس در وصف و حقّ آن غلوّ کردهاند، مثل آتش آذرخُرّه، و آن آتش جمشیدست، و اوّلین آتشهاست. دیکر: آتش ماجشنَسف، که آن آتش کیخسره است.
و مجوس درین هر سه آتش غلوّ کردهاند، به حیثیتی که عقول و اوهام از وصف و ضبط آن قاصرند، مثل آنک روایتست که مجوس کفتهاند که: با زردشت ملکی بود، و زردشت به نزدیک بشتاسف شهادت میآورد، و کواهی میداد به ذانک آن ملک رسول است، و پس از مدّتی آتش گشت.
فامّا آتش جم: به جانب آزرم بود، انوشروان آن را به کاریان ـ به ناحیت فارس ـ نقل کرد، پس جون عرب درین طرف متمکن شدند و دست یافتند، عجم بترسیدند از آنک این آتش بمیرد و بنشیند، پس آن را دو بهره[۸۱] کردانیدند، بهرهای به کاریان بکذاشتند، و بهرهای به فسا نقل کردند، تا جون یکی ازین دو فرو میرد، آن دیکر بماند.
و امّا آتش ماجشنسف: که آن آتش کیخُسره است، به موضع برزۀ[۸۲] آذربیجادن بود، انوشروان در حال آن نظر و فکر فرمود، و آن را به شیز[۸۳] ـ که اوّلین موضعی است از مواضع آن ناحیت ـ نقل کرد، زیرا که این آتش به نزدیک ایشان، به غایت عظیم و محترم بوده است.
و در کتاب مجوس[۸۴] جنین یافتهام، که: بر آتش آذرجشنسف فرشته موکلست، و به برکه[۸۵] همچنین فرشته است. و به کوهی از ناحیت آن ـ که آن را سبلان کویند ـ همچنین ملکی است، و این فرشتکان مأموراند به تقویت و تمشیت صواحب جیوش[۸۶].
پس انوشروان کفت: مرا دست نمیدهد که آتش آذرجشنسف و آتش برکه، به سبلان نقل کنم، تا این هر سه آتش به یکجا جمع شوند، فامّا من آتش آذرجشنسف به آتش برکه نقل کنم، تا هر دو ملک یکدیکر را معاونت میکنند.
و امّا آتش زردشت: آتشی است که به ناحیت نیسابور بوده است، و آن را از آنجا نقل نکردهاند، و از جمله اصول[۸۷] آتشها بوده است.
و آن آتش که مجوس در آن غلوّ کردهاند، آتش آذرجشنسف است، که به مزدجان[۸۸] بوده است.
و متوکلی چنین کوید، که: یکی از مجوس که آتش آذرجشنسف دیده بود، مرا حدیث کرد، و کفت که: جون مزدک[۸۹] بر قباد[۹۰] غلبه کرد، قباد را کفت: وظیفه جنان است که تو این آتشها را باطل کردانی، الّا سه آتش را، و این دیکر آتش را به نزدیک نقل کنی.
و همچنین مجوسی روایت کرد، که: آتش آذرجشنسف از آتشکذه بیرون آمد، و به آتش ماجشنسف به آذربیجان متّصل شد، و بذان آمیخته شد، و جون آن را بر میافروختند، آتش آذرجشنسف سرخ پیذا و ظاهر میکشت، و آتش ماجشنسف سفید، و این کاهی میبود که پیه[۹۱] را در آن میانداختند.
و راوی میکوید، که: جون مزدک را بکشتند، دیکر باره مردم آتشها را به جای خود نقل کردند، و آتش آذرجشنسف به آذربیجان نیافتند، و همه اوقات تفحّص آن مینمودند، و بر اثر آن میرفتند، تا معلوم کردند که آن به مزدجان[۹۲] مراجعت کرده است، و باز کردید، پس همه اوقات بذین قریه این آتشکذه بوده است، تا آنکاه که برون ترکی ـ أمیر قم ـ بذین دیه رسید، و بر بآروهای آن منجنیقها و عرّادها نصب کرد، و آن را در سنه ثمان و ثمانین و مائتین[۹۳] بکرفت، و فتح کرد، و باروی آن خراب کرد، و آتشکذه را زیر و زبر کردانید، و آتش را بنشاند، و از آن باز آن آتش و آن آتشکذه باطل کشت، و دیکر آنجا آتشکذه نبود».[۹۴]
حکایت همدانی تا اینجا بود.
و نیز کویند که: مسلمانان در زمان خلافت عبد الملک [بن] مروان[۹۵]، و والی و حاکم شدن حجّاج بن یوسف[۹۶] بر عراقین[۹۷]، بر اهل این دیه خروج کردند، و با ایشان محاربه کردند، و این دیه را مسخّر کردانیدند، و در آتشکذه بکندند، و آن دو مصراع[۹۸] بودند از طلا، و آن را برکندند، و به پیش حجّاج بردند، و حجّاج آن را به مکه فرستاد تا بر در کعبه درآویختند. و اللّه أعلم.[۹۹]
آتشکدۀ نیمِوَر
نمیور[۱۰۰]: از حیازات[۱۰۱] انارست، و آتشکذه آن، و آتش در آن، بشتاسف[۱۰۲] ملک نصب کرده است و برافروخته، و آن را چندین اوقافست.[۱۰۳]
و کویند که: نمیور[۱۰۴] سه براذر بنا کردهاند: درونه، و یزدانفست، و ستیستاد. و خفرهاد: خواهر ایشان خفریده بنا کرده است، و به نام خود نام نهاده.
و گویند که: خفرهاد بن سهره، براذر سیاران بنا کرده است، و به نام خود نهاده، و آن بنائی عجبست، و تا الیوم قائم و محکم است، و نقشهای آن باقیاند، کوئیا نقّاشان و صانعان آن بامداد در آن آمدهاند، و شبانکاه بیرون رفته.
و صحیح آنست که آتشکده آن، بشتاسف ملک بنا کرده است. و خفرهاد؛ بندویه بن سنفاد، خال[۱۰۵] کسری پرویز بنا کرده است، چنانچ شرح آن در اخبار او کذشت.[۱۰۶]
آتشکدۀ نِویس
چهارطاقی نویس (۲۰/۳/۱۳۲۱ ـ شماره ثبت: ۳۴۴): این چهارطاقی در صد کیلومتری قم و در ۵/۲ کیلومتری روستای نویس از توابع بخش خلجستان است. این چهارطاقی از نمونههای اولیۀ چهارطاقیهای عصر ساسانی است که در ابعادی کوچک و محلی برپا شده و تا اوایل دورۀ اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است.[۱۰۷]
بنا از خارج به شکل تودهای مکعب مینماید که دارای چهار دهانه درگاهی است. قطعات بزرگ قلوهسنگ در بدنه و سقف با ملاط گچ به هم چسبیدهاند و از جهت شکل و مقاومت به گونهای کاملاً ماندگار و مستحکم برپا گردیده است.[۱۰۸] چهارطاقی نویس متأسفانه در طول تاریخ دچار آسیب زیادی شده که میراث فرهنگی استان قم در سال ۱۳۸۰ش به مرمت نمای جنوبی و طاقهای آسیبدیدۀ آن پرداخت.[۱۰۹]
آتشکدۀ نیاسَر (نیاستر)
نیاستر[۱۱۰]: اردشیر بن بابک آن را بنا کرده است، و آنچنان بود که جون او از اصفاهان بازکردید، و ملک اصفاهان و اشراف اهل بیت او، و سرهنگان او را کشته بود، و فرمود تا سرهای ایشان در جوالها[۱۱۱] نهاده، همراه وی میآوردند، جون به چشمه نیاستر رسید، آن چشمه را دید که آب از سر آن کوه میجوشید، و به دامن آن فرو میرفت، پس چون بسیاری از آن آب بدید آمد، و آن موضع را به غایت خوش یافت، بفرمود تا بذان موضع نزول کردند، و از آنک کسی از پس او آید ایمن شد. بعد از آن سر و تن بشست، و مجلس شراب ساخت، و بفرمود تا اسباب آن مهیا کردند، و ملهیات و مشتهیات[۱۱۲] از انواع لهو و لعب، اصناف اسباب طرب و فرح به مجلس خود دعوت کرد، و حاضر کردانید، و بذین چشمه بنشست و با اصحاب شراب خورد، و مجلس او را به انواع ریاحین پر کردند.
افریدون کفت که: این ریاحین ریاحین اصحاب حرب نیست، و مناسب حال ایشان نیست. پس بفرمود تا آن سرها که از اصفاهان آورده بودند، برابر او بنهادند، و گفت به زبان عجم: هرائنید خرن أفرینان سر. یعنی: مجلس خود را به سرهای شجاعان و دلیران و ابطال[۱۱۳] بیارائید، و ساخته کردانید.
پس چند روز آنجا مقام کرد، و بفرمود تا بر آن چشمه شهری بنا کردند؛ با آتشکذه، و آن شهر را نیانسر نام نهادند، به سبب قول اردشیر که گفت: هرائنید خرن افرینان سر، پس تخفیف کردند و گفتند: نیاستر.[۱۱۴]
آتشکدۀ وِرِه
امّا آتش ورّه[۱۱۵]: به ناحیت ورّه[۱۱۶] بوده است، و آن را آتش ورّه کفتهاند، و بشتاسف ملک آن را نصب کرده است، و ما شرح و ذکر آن در اخبار ورّه بن یندوست یاد کنیم[۱۱۷]، إن شاء اللّه تعالی.[۱۱۸]
آتشکدهای در محل مسجد عتیق (اولین مسجد قم)
در یاد کردن اولین مسجدی که در قم بنا نهادند…
چنین کویند، که: «جون عبد اللّه بن سعد أشعری به قم فرود آمد، در قم به غایت زاهد و عابد بود، و راغب آن بود که به قزوین رود، زیرا که نمیخواست که نماز در سراهاء مجوس بکزارد. و همه روز حدیث میکرد و سخن میکفت، که من ازینجا رحلت میکنم.
پس براذرش أحوص او را کفت که: این مکان هم ثغری[۱۱۹] است، که دیلم[۱۲۰] بذان متوجه میشوند، و زحمت میدهند در هر سالی؛ اکر غرض ترا آنست که به ثغر قزوین روی، تا دفع کفّار و مخالفان کنی، و أجر و ثواب حاصل کنی، اینجا نیز دیلم میآیند، پس اینجا مقام کن، تا من از برای تو مسجدی بنا نهم، تا تو در آن نماز بکزاری.
پس از آن أحوص از برای براذرش عبد اللّه، مسجد عتیق به دزپل[۱۲۱] بنا نهاد، و پیشتر از آن، موضع آتشکذه بود، آن را خراب کرد، و بر جای آن مسجد بنا نهاد[۱۲۲]، و کِرد بر کِرد آن رواقها بکردانید[۱۲۳]، و یک در از آن مسجد بر بستان سرای براذر خود عبد اللّه کشاد. و عبد اللّه مدّت حیوه خود در آن مسجد نماز میکزارد. و جون عبد اللّه وفات یافت، آن بستان و سرای را از مسجد جذا کردند.[۱۲۴]
منابع
آثار ایران، آندره گِدار و دیگران.
آثار تاریخی و فرهنگی قم، رضا آقا بابایی و سید حسن قریشی، قم، انتشارات زائر، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
انوار المشعشعین فی بیان شرافه قم و القمیّین، محمد بن علی بن حسین کچوئی قمی (م ۱۳۳۵ق)، تحقیق: محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانۀ آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
البلدان، احمد بن محمد همدانی معروف به ابن فقیه (م۳۴۰ق)، تحقیق: یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
پیشینۀ فرهنگی ـ تمدّنیِ قم، محمدهادی خالقی، چاپ شده در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، قم، انتشارات زائر، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن (تألیف در ۳۷۸ ق)، ترجمه: تاج الدین حسن بن بهاء الدین علی (ترجمه در ۸۰۵ ـ ۸۰۶ ق)، تحقیق: محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، ترجمه: حسن بن علی بن حسن قمی، تحقیق: دارالتحقیق آستانۀ مقدسۀ قم، قم، انتشارات زائر، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
تحفه الفاطمیّین فی ذکر أحوال قم و القمیّین، حسین بن محمد حسن قمی (مفلس) (م ۱۳۶۷ق)، تحقیق: علی علامرودشتی و محمد حسین درایتی، قم، نور مطاف، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
جغرافیای تاریخی قم، ابوالفضل عربزاده، قم، انتشارات زائر، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
چارتاقیهای ایران، رضا مرادی غیاثآبادی، تهران، ایرانشناسی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.
شناختنامۀ قم، به کوشش علی بنایی، قم، نور مطاف، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
قلعۀ دختر قم، ماکسیم سیرو، آثار ایران، آندره گِدار و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، ۱۳۷۱ش.
گنجینه آثار قم، عباس فیض، قم، چاپ اول، ۱۳۵۰ش.
نزهه القلوب، حمدالله مستوفی قزوینی، انتشارات گیب.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. بنا به گفتۀ دکتر سیامک سرلک ـ سرپرست کاوشگران در قلیدرویش ـ در جلسۀ بنیاد قمپژوهی در قم به سال ۱۳۹۰ش. وی همچنین در آثار مکتوب خود نیز به این مطلب اشاره کرده است. (ر. ک: باستانشناسی و تاریخ قم، سیامک سرلک، قم، شاخص، ۱۳۹۰ش، ص ۲۹۲ و ۲۹۴)
[۲]. برخی میان «آتشکده» و «آتشگاه» فرق میگذارند و بر این تفاوتگویی بر یک نظریه نیستند. از آنجا که در منابع این نوشته، بیشتر از واژۀ «آتشکده» استفاده شده، ما نیز در این متن از این لفظ در عنوانها بهره بردیم.
[۳]. نام درست این اثر، کتاب قم است؛ چنانکه نویسنده در مقدمه مینویسد: «آن را به کتاب قم نام نهادم» (ص ۲۳)؛ اما چون کتاب به تاریخ قم شهرت یافته و با این نام چند بار چاپ شده، ما با این عنوان از آن یاد میکنیم.
[۴]. قلعۀ دختر قم، ج ۱، ص ۱۱۷.
[۵]. آتشکدهای که به جای آن، مسجد عتیق بنا شده، به دلیل نداشتن نام، در پایان و با عنوان «آتشکدهای در محل مسجد عتیق» آوردم.
[۶]. تصرفها تنها در رسم الخط است به گونهای که در معنا تأثیر ندارد؛ مثل جدا کردن «های» جمع. پاورقیها از کتابها نقل شده مگر با حرف «ف» (اشاره به نام خانوادگی اینجانب) در پایان، از دیگر پاورقیها متمایز شده باشند.
[۷]. مؤلف کتاب چارتاقیهای ایران با بررسیهایش به این نتیجه رسیده که امامزاده زینب خاتون (و نیز مشهور به امامزاده معصومه) در کهک ـ سی کیلومتری قم ـ در چارتاقی، مدفون است؛ اما به دلیل گسترش بنا، چارتاقی به درستی قابل مشاهده نیست. (ر. ک: چارتاقیهای ایران، ص ۵۷ ـ ۶۲.)
به فرض که نتیجۀ بررسی این پژوهشگر درست باشد و این بنا در اصل چارتاقی بوده، مسلماً این مکان آتشکده نبوده؛ زیرا هیچگاه امامزادهها را در آتشکده دفن نمیکردهاند. نویسندۀ چارتاقیهای ایران نیز ادعا نکرده که آن مکان، آتشکده بوده است. لذا این بنا را جزء آتشکدهها نیاوردم.
در کتاب جغرافیای تاریخی قم نیز ادعا شده که بنای چهل اختران واقع در قم، خیابان آذر قبلاً آتشکده بوده است. (ر.ک: جغرافیای تاریخی قم، ص ۸۷) نویسنده برای این ادعا دلیل و مدرکی ذکر نکرده است. اما بنا به نوشتۀ تاریخ قم، این مکان قبلاً منزل مسکونی محمد بن موسی مبرقع بوده که پس از ارتحالش در خانهاش دفن میشود و پس از او، دیگر خاندان او به مرور در آنجا مدفون شدهاند. (ر. ک: تاریخ قم، ص ۵۸۱ به بعد).
[۸]. خلاصۀ این نوشته را در جلسۀ عمومی بنیاد قمپژوهی در قم مورخ ۱/۱۰/۱۳۹۴ بیان کردم و قمپژوهان، نکتههایی در خور توجه در تکمیل این نوشته مطرح ساختند؛ به ویژه آقایان: ابوالحسن گرامی و سید محسن محسنی و خانم سوسن بیات.
[۹]. نزهه القلوب، ج ۲۳ فصل دوم، ص ۷۳.
[۱۰]. چه بسا این آتشکده همان آتشکدۀ نیمِوَر باشد که در ادامه، شناسایی آن از تاریخ قم میآید؛ اما چون برای نیمور دو چارطاقی معرفی کرده اند (ر. ک: چارتاقیهای ایران، ص ۴) احتمال دادم این دو بنا با یکدیگر متفاوت باشند و لذا هردو معرفی را آوردم. ف.
[۱۱]. کم نیستند، آبادیهایی که به مرور زمان از بین رفتهاند. بنابراین اگر بنایی کهن و امامزادهای را دیدیم که امروزه دور از آبادی است، به این معنا نیست که در گذشته نیز دور از آبادی بوده است. ف.
[۱۲]. موبد رستم شهزادی (م ۱۳۷۸ش) ـ رئیس انجمن موبدان تهران ـ میگوید: «آتشافروزی به چند علت بوده. یکی از آنها اطلاع دادن به مردم است. مثلاً میدانیم در قدیم وسط حیاط آتشکدهها یک مناری بوده که پلهاش از بیرون بوده و در بالای آن در شبهای جشن یا اتفاقات مهمی که میافتاده، آتش روشن میکردند که از دور راهنمای کاروانها و مردم باشد مثل تیر بزرگ وسط حسینیهها که بالاتر از همه نصب میکنند تا ده و محله را به مردم بشناسانند. به آن بالا که در آن آتش روشن میکردند “آتشگاه” میگفتیم.» (ر. ک: سایت راه راستی: http://www.raherasti.ir/3825) ف.
[۱۳]. آثار ایران، ج ۱، ص ۳۷ ـ ۴۳ (مقالۀ آندره گِدار). برای آشنایی بیشتر با این بنا ر. ک: چارتاقیهای ایران، ص ۳۱ ـ ۴۰. ف.
[۱۴]. روستای آمره در انتهای غرب استان قم به فاصلۀ ۸۶ کیلومتری شهر قم واقع است. ف.
[۱۵]. تاریخ قم، ص ۲۰۴. ف.
[۱۶]. در تاریخ قم، چاپ زائر «ابرشتجان» ضبط شده اما در تحفه الفاطمیّین از تاریخ قم به صورت «ابر استیجان» نقل کرده است. (ر. ک: تحفه الفاطمیّین فر ذکر أحوال قم و القمیّین، ج ۱، ص ۷۶ و ۷۸ و ۸۴ و…)
ظاهراً مراد از این روستا همان محلۀ امروزی در شهر قم است که به «شقالو» شهرت دارد. (ر. ک: تاریخ قم، ص ۳۵۱ و تحفه الفاطمیّین، ج ۲، ص ۳۵۱) ف.
[۱۷]. در اصل: بالاتر ابرستجان.
[۱۸]. تاریخ قم، چاپ زائر: شانزده. ف.
[۱۹]. در اصل: یزدانفار آمده است، لیکن در جاهای دیگر از اصل و دیگر نسخههای تاریخ قم چندین بار «یزدانفاذار» ضبط شده است.
[۲۰]. تاریخ قم، ص ۱۸۶ ـ ۱۸۷. ف.
[۲۱]. در کتاب چارتاقیهای ایران، ص ۶۳ از این مکان اینگونه آدرس داده شده است: «بازماندهای این چارتاقی که عبارت است از حدود ۳ متر از بلندای یکی از پایهها، در ۱۵ کیلومتری جاده قدیم قم به کاشان و در حدود ۴۰۰ متری سمت چپ راه، در میان زمینهای مسطح کشاورزی قرار دارد و از دوردستها به دیده میآید.» ف.
[۲۲]. پیشینۀ فرهنگی ـ تمدّنیِ قم، ج ۲، ص ۱۸۱. ف.
[۲۳]. ر. ک: چارتاقیهای ایران، ص ۶۳ ـ ۶۵. ف.
[۲۴]. تا به امروز.
[۲۵]. تاریخ قم، ص ۱۸۴. محقق کتاب انوار المشعشعین چنین مینویسد:
در سال ۱۳۷۰ش در فاصله یک کیلومتری غرب مسجد جمکران، از پیرمرد روستایی که عمری متجاوز از هشتاد سال داشت و در حال کشاورزی بر روی زمین خود بود سؤال کردم: آیا محلی به نام آتشکده یا بتخانه میشناسد یا شنیده است، پاسخ مثبت داد و نقطهای را در منتهیالیه جنوب خود را نشان داد و گفت: در میان اهالی اینجا به محل گبرها مشهور است، و در محل مورد اشاره آثار چهار ستون فروریخته قابل تشخیص بود که احتمالاً پایههای گنبد آتشخانههای زرتشتیان باید باشد که نمونههای آن پیرامون قم وجود دارد. (انوار المشعشعین فی بیان شرافه قم و القمیّین، ج ۱، ص ۴۵۸، پاورقی) ف.
[۲۶]. واقع در شصت کیلومتری شمال غربی شهر قم. ف
[۲۷]. از یادداشتهای دوست دانشمندم محمدهادی خالقی. ف.
[۲۸]. خاموش. ف.
[۲۹]. عباس فیض آتشکدۀ خاکفرج و آتشکدۀ مزدجان را ـ که توضیح آن ذیل «آتشکدۀ مزدجان» میآید ـ یکی دانسته است؛ اما چون احتمال دو تا بودن آنها وجود دارد، جدا آوردم. ف.
[۳۰]. گنجینه آثار قم، ج ۲، ص ۲۷۲ ـ ۲۷۴. شیخ عباس فیض در توصیف بناهای قرن هفتم هجری قم، ذیل گنبد کاسهای آجرچین خاکفرج این مطلب را نوشته است. ف.
[۳۱]. از روستاهاى رستاق انار، واقع در دشت میان قم ـ ساوه.
[۳۲]. نتوء: فرورفتگى. فرجه: سوراخ.
[۳۳]. یعنى از یک قطعه سنگ یکپارچه تراشیده شده است.
[۳۴]. تاریخ قم، ص ۲۰۴. ف.
[۳۵]. ظاهراً مقصود نویسندۀ تاریخ قم از (بعضى دیگر)، همانا أبو ریحان محمد بن أحمد بیرونى (۳۶۲ ـ ۴۴۰ هـ) است که در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص ۲۷۰» در فصل (القول على ما فی شهور الفرس) آورده است: «تیرماه: و الیوم الثالث عشر منه، و هو «روز تیر» عید یسمّى «التیرکان» لاتفاق الاسمین، و له سببان … و السبب فیه: أن کیخسرو لما انصرف من حرب افراسیاب، اجتاز فی هذا الیوم بناحیه ساوه، و صعد الجبل المطّل علیها، و نزل على عین ماء منفردا عن معسکره، فترایا له الملک، ففزع و اغمى علیه، و وافق ذلک وصول و یجن بن جودرز الیه، و قد أفاق، فرشّ على وجهه من ذلک الماء، و أسندها الى صخره هناک، و قال له:
أیها الملک ماندیش ـ أى لا تخف ـ و أمر ببناء قریه العین، و سمّاها مهاندیش، فخفّف و جعل «اندیش»، و جرى رسم الاغتسال بهذا الماء».
[۳۶]. رشاشات: جمع رشّ، آب پاشیدن را گویند.
[۳۷]. خوزان: کوهی در مجموعه ارتفاعات «اِندِس»، میان قم و ساوه. نیایشگاه یا آتشگاهی با قدمت ساسانی ـ اشکانی. معرفی شده توسط مرتضی ذکایی ساوجی (ساوه شهری پارتی، مرتضی ذکایی، چاپ شده در مجموعه مقالات کنگرۀ تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج ۳، ص ۱۴۶)، براساس اشارات کلی و تحقیق ناتمامی از ولادیمیر مینورسکی. (ویس و رامین داستان عاشقانۀ پارتی، چاپ شده در نشریۀ فرهنگ ایران زمین، سال چهارم، ۱۳۳۵ش، ش ۴، ص ۳۴ ـ ۳۵ و ۵۹ و ۷۲) … مینورسکی اشاره میکند که داستان ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، در فضایی واقعی ـ تاریخی رخ داده و آتشگاه «خوزان» نیز یکی از مکانهای مورد اشاره و توصیف در این داستان است. (پیشینۀ فرهنگی ـ تمدنیِ قم، چاپ شده در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۴) ف.
[۳۸]. جمع پا.
[۳۹]. در تاریخ قم، ص ۲۵۴ آمده است: «امّا آتش مهرین: ـ که به ناحیت قم بوده است ـ بهرام جور سورین قمّی را بفرمود تا آن را به خوزان نقل کرد، چنانج ما در فصل ششم، آنجا که بحث خوزان کردیم یاد کردیم.» ف.
[۴۰]. در صحاح الفرس آمده است: مهر: به معنای عشق است.
[۴۱]. ذو = دارای، سطوه = اسم مصدر از ماده سطا، یسطو، سطوا، سطوه میباشد، به معنای کسی که با قوّه قهریه و زور خود دیگران را ذلیل میکند، همچنین به معنای: زورمند، زورمدار، زورگو.
[۴۲]. تاریخ قم، ص۲۳۴ ـ ۲۳۷. ف.
[۴۳]. سکان (یا سلکان) از روستاهای طسوج تفرش میباشد، که در جنوب غربی قم قرار دارد. ف.
[۴۴]. اردشیر بن بابک بن ساسان بانی امپراتوری ساسانی.
[۴۵]. مقصود شهر فنّاه است.
[۴۶]. مقصود شهر نیاسر کنونی است.
[۴۷]. در سمت جنوب قم در مسیر جاده قدیم قم ـ اصفهان و در اراضی کنار رودخانه، و پس از نیزار، و پس از روستای ساریه خاتون، دیه «دودهک» (احتمالاً تصحیف دود آهک) قرار دارد.
[۴۸]. سکّان (یا سلکان) و هنبرد (یا هنبر) از روستاهای طسوج طبرش (یا تفرش) میباشند، که در جنوب غربی قم قرار دارد.
[۴۹]. که همان رود أنار (رود کنونی قم در بخشهای کوهستانی جنوب شهر) میباشد.
[۵۰]. تاریخ قم، ص ۲۰۶ ـ ۲۰۸. ف.
[۵۱]. در منابع کتابشناسی کتابی به این نام نیامده است، تنها شیخ آقا بزرگ تهرانی در «الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۷۸» کتابی به نام «سیر الملوک» را به أبو محمد عبداللّه بن روزبه مشهور به ابن المقفّع نسبت میدهد، که آن را از زبان پارسی پهلوی به عربی ترجمه نمود، و بعدها خواجه نصیرالدین طوسی آن را از عربی به فارسی دری برگرداند. و این کتاب احتمالاً همان کتابی است که به خواهش ناصرالدین عبدالرحیم حاکم اسماعیلی قهستان ـ ، که ابن الندیم در «الفهرست» در ذیل معرفی عبداللّه بن المقفع از آن با نام «کتاب خداینامه فی السیر» یاد میکند ـ فراهم آمد.
[۵۲]. مقصود همان بهرام ساسانی مشهور به بهرام گور است.
[۵۳]. کناره و حاشیه.
[۵۴]. این روستا همچنان در بخش جعفرآباد پابرجاست و حدود ۴۵ کیلومتر با قم فاصله دارد. اکنون این روستا به صورت طَغَرود تلفظ میشود. به یاد دارم که برخی در قم کلمۀ «وقف» را «وخم» تلفظ میگفتند و قاف را خاء تلفظ میکردند. ف.
[۵۵]. از روستاهای پیرامون قم است، که به گفته افضل الملک (سفرنامه قم، ص ۱۸۷) از رودخانه مزدیجان مشروب میشود، و همو احتمال داده است که این نام شاید معرّب (مزدکان) باشد.
[۵۶]. تاریخ قم، ص ۴۳ ـ ۴۴. جناب آقای ابوالحسن گرامی اظهار داشت که در سال ۱۳۳۸ش این آتشکده را به این صورت دیده که سه ستون آن و نیز قسمتی از سقف پابرجا بوده است. ف.
[۵۷]. تاریخ قم، ص ۳۶ و ۳۹؛ تاریخ و جغرافیای قم، ص ۲۲۰. نیز، مشاهدۀ شخصی / فروردین ۱۳۶۵ و فروردین ۱۳۷۵.
[۵۸]. ایرانویچ، ص ۳۶. آناهیتا (ناهید)، رَبَّهُ النوع یا الهۀ آب در نزد ایرانیان باستان بود.
[۵۹]. ایران پیش از تاریخ، ص ۳۵۹؛ مکانیابی و پیدایش شهر قم، کاظم عرب، نامۀ قم، ش ۱۸، ص ۲۰.
[۶۰]. قلعۀ دختر قم، ماکسیم سیرو، چاپ شده در آثار ایران، ج ۱، ص ۱۱۲. از اینگونه روایات تاریخی، در تاریخ قم فراوان است.
[۶۱]. پیشینۀ فرهنگی ـ تمدنیِ قم، چاپ شده در شناختنامۀ قم، ص ۲۶ ـ ۲۷. ف.
[۶۲]. آثار ایران، ج ۱، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۹: قلعۀ دختر قم.
[۶۳]. ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۴۴.
[۶۴]. Bibliographie Analytique… , P.239.
[۶۵]. Ibid , P. 240.
[۶۶]. ایران پیش از تاریخ، ص ۳۵۹.
[۶۷]. هنر ایران باستان، ص ۱۳.
[۶۸]. قلعۀ دختر قم، چاپ شده در آثار ایران، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷. گفتنی است این بنا، در دهۀ شصت شمسی، تخریب گردید.
[۶۹]. از جمله در: ایرانویچ، ص ۳۶؛ ری باستان، ج ۱، ص ۲۸۳ (بیبی شهربانو)؛ گنجینۀ آثار قم، ج ۲، ص ۵۲۰.
[۷۰]. پیشینۀ فرهنگی ـ تمدنیِ قم، چاپ شده در شناختنامۀ قم، ص ۲۸ ـ ۲۹. ف.
[۷۱]. روستای کرمجگان در ۴۵ کیلومتری جنوب قم واقع است. ف.
[۷۲]. آثار تاریخی و فرهنگی قم، ص ۶۵ ـ ۶۶. ف.
[۷۳]. قلعۀ دختر قم، ماکسیم سیرو، آثار ایران، ص ۱۱۷.
[۷۴]. در موضوع اعتقادات مردم در بارۀ این کوه در سدههای اخیر و نیز ساخت و سازهای سالهای اخیر در آن، ر.ک: مسجد کوه خضر نبی(ع) میعادگاه یاوران مهدی(عج).
[۷۵]. پیشینۀ فرهنگی ـ تمدنی قم، چاپ شده در شناختنامۀ قم، ص ۳۰. ف.
[۷۶]. آثار تاریخی فرهنگی قم، ص ۳۲ ـ ۳۳، به نقل از پروندۀ ثبتی میراث فرهنگی استان قم، ص ۴۳۷۳. ف.
[۷۷]. مراد احمد بن محمد همدانی معروف به ابن فقیه (م۳۴۰ق) است. ف.
[۷۸]. مراد کتاب البلدان است و این کتاب که به زبان عربی است، به ما رسیده و چاپ شده است. ف.
[۷۹]. مزدجان یا مزدیجان، یکی از چند روستا و آبادی تشکیل دهنده شهر قم در قرن نخست هجری میباشد، این روستا در مغرب شهر و رودخانه واقع بوده است، و امروزه بخش شاه جعفر را که به موازات خیابان امام (از سمت جنوب در جهت شرق به غرب) است، تشکیل میدهد.
[۸۰]. معرّب «آذرگشنسب»، این آتش کهن منسوب به کیخسرو/ کیخسره ملک بوده، اما مخصوص طبقه رزمیان و سپاهیان، و در آتشکده مشهور «فردجان» همدان قرار داشته است. (همداننامه، ص ۳۳).
[۸۱]. بهره: قسمت.
[۸۲]. به گفته کیلسترنج در «بلدان الخلافه الشرقیه، ص ۱۹۹» به نقل از مستوفی، روستای برزه در جنوب شهر مراغه قرار داشته است.
[۸۳]. از شهرهای اقلیم فارس در دوره ساسانی.
[۸۴]. کتاب مجوس ظاهراً نام دیگر «کتاب سیر الملوک العجم»، نوشته أبو علی عبدالرحمن بن عیسی ابن حمّاد همدانی، معروف به کاتب بکر بن عبدالعزیز است. این کتاب یکی از منابع قمّی در تدوین تاریخ قم است.
[۸۵]. آبگیر.
[۸۶]. صواحب: جمع ناصحیح صاحب، که درست آن اصحاب است. جیوش: جمع جیش یا لشکریان، و صواحب جیوش به معنای سرکردگان و فرماندهان لشکر.
[۸۷]. آتش مادر.
[۸۸]. در نسخه اصل: بفردجان.
[۸۹]. مزدک پسر بامداد، درباره او اطلاعات اندکی در دست است، گویند داعیه اصلاح مذهب مانی، و قصد از میان برداشتن طبقات مردم، و تساوی آنان در استفاده از وسائل زندگی در روی زمین را داشت، قباد پادشاه ساسانی در دورۀ اول سلطنت خود (۴۸۸ تا ۴۹۸ م) طرفدار آئین مزدک شد، که بر اثر شورش نجبا سلطنت را از دست داد، و بعدها پس از مرگ قباد و هنگام جانشینی انوشیروان، عیسویان و زرتشتیان علیه مزدکیان همداستان شده، و تمامی سران آنان به قتل رسیدند (نگاه کنید به: لغتنامه دهخدا، ماده مزدک، و به تاریخ سلطنت قباد و ظهور مزدک).
[۹۰]. قباد پسر فیروز بن یزگرد، پدر انوشیروان، نوزدهمین پادشاه از سلسله ساسانی (۴۸۸ ـ ۵۳۱ م)، و مدت سلطنت او چهل و سه سال بود. در دوره سلطنت او مزدک دعوی نبوت کرد (لغت نامه دهخدا، ماده قباد).
[۹۱]. احتمالاً به معنای «پیفه» که در تعریف آن در صحاح الفرس آمده است: چوبی باشد خود رنگ، به غایت پوسیده و نرم شده … و چون چخماخ زنند آتش در آن گیرد.
[۹۲]. در أصل: بفردجان، که خطاست.
[۹۳]. سال ۲۸۸ هجری.
[۹۴]. البلدان، ص ۵۰۴ ـ ۵۰۷. با اندک اختلاف. ف.
[۹۵]. چهارمین خلیفه اموی (از تیره مروانی)، در رمضان سال ۶۵ هجری به خلافت رسید، و در روز ۱۴ شوال سال ۸۶ هجری به هلاکت رسید.
[۹۶]. حجاج بن یوسف ثقفی در نیمه سال ۷۵ هجری، پس از مرگ والی عراق بشر بن مروان (برادر عبدالملک بن مروان) به ولایت عراق منصوب گردید، و تا هنگام مرگ در سال ۹۵ هجری ـ در دورۀ خلافت ولید بن عبدالملک بن مروان ـ به مدت ۲۰ سال بر عراق حکومت راند.
[۹۷]. مقصود از عراقین دو شهر کوفه (در میانه عراق) و بصره (در جنوب عراق) میباشد.
[۹۸]. مصراع: لنگه. در حاشیه نسخه اصل و به خط کاتب نسخه آمده است: به زبان قمی: دوبران.
[۹۹]. تاریخ قم، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۴. ف.
[۱۰۰]. در منابع جغرافیایی متأخر قم با ضبط «نیمِوَر» آمده است، و در صورت صحت چنین ضبط و انطباق آن با نمیور کهن مذکور در تاریخ قم، میتوان موقعیت کنونی آن را تعیین کرد، امروزه روستای نیمور در سمت جنوب قم، در مغرب جاده قم ـ اصفهان میباشد، و از توابع شهرستان محلات بشمار میرود، و بر روی سرشاخههای رودخانه قم قرار دارد.
[۱۰۱]. یعنی از مستملکات حوزه رود انار به شمار میرود.
[۱۰۲]. احتمالاً مقصود (گشتاسب هخامنشی) پدر داریوش هخامنشی است، که نام او در تعدادی از لوحههای سنگی آمده، و در قرن پنجم پیش از میلاد میزیسته است. (نگاه کنید به: همداننامه، ص ۵۱).
[۱۰۳]. در تاریخ قم، ص ۲۵۴ آمده است: « امّا آتش بشتاسف: چنین کویند، که: آن آتش، آتشی است که به نیمور، به ناحیت انار بوده است.» ف.
[۱۰۴]. در بعضی نسخههای تاریخ قم «نیمِوَر» ضبط شده است. (ر.ک: تاریخ قم، انتشارات زائر، ص ۱۰۶) ف.
[۱۰۵]. دائی.
[۱۰۶]. تاریخ قم، ص ۲۱۵ ـ ۲۱۶. ف.
[۱۰۷]. راهنمایی آثار فرهنگی تاریخی استان قم.
[۱۰۸]. آثار ایران، ج ۳، ص ۱۱.
[۱۰۹]. آثار تاریخی و فرهنگی قم، ص ۶۴ ـ ۶۵. ف.
[۱۱۰]. نیاسر در ۱۲۰ کیلوتری جنوب شرق قم واقع است. ف.
[۱۱۱]. جمع جوال، در (فرهنگ پهلوی، ص ۲۴۴) آمده است: جووال juwal، کیسه، و در برهان قاطع: جوال: آن ظرفی باشد از پشم بافته که چیزها در آن کنند.
[۱۱۲]. آنچه اشتها را میافزاید.
[۱۱۳]. ابطال: جمع بطل، شجاع و دلیر.
[۱۱۴]. تاریخ قم، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱. ف.
[۱۱۵]. امروزه «وره» را به صورت «وِرِه» بدون تشدید و به کسر دو حرف اول تلفظ میکنند. ف.
[۱۱۶]. ناحیت ورّه یکی از رستاقهای واقع در جنوب غربی قم، و میان قم و ساوه، این رستاق در دورانهای کهن از آبادانی و اهمیت فراوانی برخوردار بوده، و دارای چهار طسوج به نامهای: جهرود، جوزه، جرکان، اروندهجرد بوده است.
[۱۱۷]. چنین قسمتی را در تاریخ قم نیافتیم و گویا در بخش مفقود آن آمده است.
[۱۱۸]. تاریخ قم، ص ۲۵۵. ف.
[۱۱۹]. خط مرزی میان سرزمینهای مسلماننشین ( = دار الاسلام) و سرزمینهای کافرنشین ( = دار الکفر) که احتمال هجوم و حمله و نفوذ سربازان دشمن در آن میرود، و معمولاً محلّ استقرار سربازان و مجاهدان مسلمان میباشد را ثغر یا به صیغه جمع ثغور بر وزن فلس و فلوس گویند.
[۱۲۰]. مقصود از دیلم، ایرانیانی بودهاند که در نواحی جنوب غربی دریای خزر و گیلان زندگی میکردهاند و این مناطق تا سالهای پایانی قرن نخست هجری همچنان بیرون از مجموعه دار الاسلام قرار داشت و ساکنان آن به اسلام تشرف نیافته بودند، از این رو هر از چند گاهی به بخشهای مسلماننشین جنوب گیلان و مازندران، که شامل مناطق قزوین و ساوه و قم میشده تاخت و تاز میکردند، و با غنائم جنگی و اسیر باز میگشتند، از این رو مناطق مرزی بخشهای یاد شده، به عنوان ثغر به شمار میرفت، و همواره سربازان و مجاهدان مسلمان در آن به حراست سرزمینهای دار الاسلام به پاسداری ( ـ مرابطه) مشغول بودند.
[۱۲۱]. در برخی از نسخههای تاریخ قم و برخی از نوشتههای برگرفته از آن، این کلمه با ضبط «در پل» آمده است که احتمالاً نادرست باشد، زیرا که در نسخههای کهن همواره ضبط این نام «دزپل» میباشد، و «دز» در لغت فارسی به معنای قلعه و حصار است، که گاهی مزید مؤخر نام مکان قرار میگیرد، مثل (اسپی دز، روییندز، کهندز، قهندز)، و گاهی مزید مقدم نام مکان، مثل (دزبار، دزمار) (لغتنامه دهخدا، ماده دز).
و اما دزپل قم به تصریح تاریخ قم پلی بوده است بر روی رودخانه قم، و کرانه شرقی این پل پیشتر قلعه و باروی روستای ممّجان بوده، که خود قلعه و پیرامون آن به نام جلنبادان مشهور بوده است، و بعدها و پس از به هم پیوستن روستاهای شش گانه یا هفت گانه دشت قم، و فراهمآمدن شهر قم، پلی که بخشهای شرقی را به بخش غربی ( = کمیجان که بر روی زمینهای وادی السلام و فضاهای پیرامون امروزی آن قرار داشته) پیوند میزده است، در نزدیکی این دژ ساخته شد، و احتمالاً به علت مجاورت با قلعه کهن جلنبادان، نخست به نام «پل دژ جلنبادان» شهرت یافت، و به تدریج این نام طولانی در محاورات عامه مردم، به شیوه معمول میان آنان، با حذف و تقدیم و تأخیر کلمات آن به نام «دز پل» مستقر گردید، و نویسندۀ تاریخ قم به بیانی گویا از مشاهدات خود از موقعیت جغرافیایی این پل بر روی رودخانۀ قم، در (فصل سیم از باب اول) یاد کرده، و میگوید: (و جلنبادان ـ چنانچ مشاهد میرود ـ موضع حصن است که دزپل میگویند، و ممّجان موضع دیه است که آن را باب شهرستان میگویند)، این گفتار گویای این است که در آن دوران پس از گذر از پل و ورود به ساحل شرقی رودخانه قم، نخست بخش قلعه و دژ جلنبادان بوده است، و پس از آن دروازۀ ورودی به بخشهایی از شهر قم که در ساحل شرقی، ـ و به باب شهرستان معروف بوده ـ قرار داشته است، و احتمالاً در نزدیکی این پل، مسجد جامع کهن قم که احوص برای برادرش سعد اشعری ساخت قرار داشته، و از گفتۀ تاریخ قم برمیآید که در نزدیکی این مسجد، پل دیگری بوده است که به (پل بکجه) مشهور بوده، که احتمالاً پلی جز دزپل میباشد.
[۱۲۲]. در تاریخ قم، ص ۷۱۱ میخوانیم: «…بعد از آن أحوص غلامان خود را آواز داد، تا بارهای شتران عبداللّه بیندازند، و محملها فرود آرند. و غلامان احوص بذان امتثال نمودند. پس عبداللّه کفت: کجا نماز بکزارم، من نمیخواهم که نماز در سراهای مجوس بگزارم. أحوص او را کفت که: نماز در خیمها میکزار، تا من از برای تو سرائی و مسجدی بنا کنم.
پس عبداللّه نزول کرد، و در خیمها مقام نمود، و ساکن شد، تا آنکاه که احوص از برای او آن سرای که بر پس مسجد عتیق است بنا کرد، و این مسجد به دز پل بساخت، و در قدیم این مسجد آتشکذه بوده است؛ أحوص آن را خراب کرد، و به جای آن مسجد بنا نهاد، و اوّل مسجدی که بذین ناحیت بنا نهادند آن مسجدست.» ف.
[۱۲۳]. امروزه اثری از مسجد جامع کهن و عتیق قم نمیباشد، از اینرو دربارۀ جایگاه و موقعیت جغرافیایی آن در قم کنونی میان مورخین و قمشناسان اختلاف نظر وجود دارد: مسجد امام حسن عسکری(ع)، مسجد جامع (یا جمعه) کنونی، نزدیکیهای خاکفرج و وادی السلام امروزی، در مشرق رودخانه و در نزدیکی ساحل رودخانه. (با تلخیص)
[۱۲۴]. تاریخ قم، ص ۱۰۰ ـ ۱۰۴. ف.
خوب نباید هم همکاری بکنند مگر پژوهشکران تاریخ وباستانشناسی این مملکت مردند که شما بروید راجب آتشکده های قم مقاله بنویسد به جایش بهتره راجب گندهایی که به قم ومیراث آن زدید بنویسید از تخریب قلی درویش قم توسط اوقاف برای ساخت امامزاده قلابی محمرد جعفر عریب که بر اثر خوابنما شدن یک پیرمرد در جمکران که در هیچ کتاب مذهبی از چنین امامزاده قلابی یاد نشده ودر اصل مقبره قل درویش معول بوده از جهالت مردمی که خرافات زده اند بنویسید واز تخریب قلعه دختر قم توسط سپاه خرابکار واز تخریب آخرین آتشکده جمکران وبریدن درختان آن وتخریب مسجد قدیمی وبالا کشیدن زمین های مردم جمکران ودق دادن زمینداران آن توسط آخوند های داعشی وکشتار بیرحمانه مردم بومی جمکران توسط احوص اشعری داعشی که در کتاب قم ماجرای آن به تفضیل آمده راجب اینها بنویس
سلام بنده محقق آثار وعلائم باستانی هستم اگر مقدوره عکسای آتشکده رو با اسمشون به پیج اینستاگرامی بنده بفرستید دایرکت ممنون میشم ابن پیج منه mprator_ ba3tan60
عکس آنها را ندارم. در اینترنت جستجو کنید
http://www.raherasti.ir/17765
ممنون از این مقاله جامع و کامل.مدتها بود دنبال مکان فعلی جغرافیایی آتشکده های اطراف قم بودم و متاسفانه متن کامل عربی کتاب تاریخ قم د دسترسم نبود.سپاس فراوان
متن عربی تاریخ قم به ما نرسیده است
با این اوصاف و وجود این همه آتشکده در قم، دلیل راه اندازی حوزه علمیه انگلیسی در قم عیان شد