خانه / شخصیت ها / شاعران / قرن پنجم / فردوسی / آیا فردوسی زرتشتی بود؟
فردوسی شاهنامه

آیا فردوسی زرتشتی بود؟

به قلم حامد شادفر

یکی از اشخاصی که در اوستا و متون زرتشتی، فراوان ستایش شده گشتاسب است. در ویسپرد اوستا بخشی با عنوان «آفرین پیامبر زرتشت» هست که درود و آفرین و آرزوی نیک است از زبان زرتشت خطاب به گشتاسب. (اوستا، جلیل دوستخواه، جلد دوم، صفحه ۱۰۴۵)

چهار بار فقط در گاتها ستایش شده. در هات ۵۱ بند ۱۶، زرتشت گشتاسب را شهریار مزدا پرست و پیرو منش پاک و راستی می شمارد. و در هات ۵۳ بند ۲ او را یاور دین زرتشت می نامد

اما گشتاسب نزد فردوسی شاعرنامدار ایران شخصیتی صدرصد برعکس دارد. در شاهنامه هر آنچه از بدی و خفت و خواری بوده است به گشتاسب نسبت داده شده است که نشان می دهد فردوسی به هیچ عنوان به روایات زرتشتی پایبند نبوده و حقایقی که خلاف کتب زرتشتی است را بیان می کند و این قطعا نشانی از زرتشتی نبودن وی است.

دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، شاعر و نویسنده پرآوازه ایرانی شخصیت گشتاسب را طبق شاهنامه چنین توصیف می کند:

«بدنام ترین شهریار ایرانی شاهنامه، گشتاسب است. تا آن روز کاووس پادشاه خوشنامی نبوده است، اما گشتاسب او را روسفید می کند.

شهریاران پسرکش یا پدرکش یا برادرکش در افسانه و تاریخ آمده اند، ولی هیچ یک به اندازه گشتاسب بدنامی فراهم نکرده اند.

علت آن است که وی با دسیسه وتمهید دست به نابودی پسرش می زند، آن هم پسری که هم بی گناه است و هم برگردن او و کشورش حق حیات دارد؛ و این کار او، برخلاف وعده های پیاپی وبه موجب انگیزه ای حقیر است، یعنی با پشت خمیده و دست های لرزان چندصباحی بیشتر بر تخت ماندن.

و این گشتاسب که آنقدر تاج به جانش بسته است، کسی است که خود پادشاهی را پیش از موعد از پدرش گرفته، و این پدر آن قدر گذشت داشته که سی سال آخر عمرش را پشت پا به دنیا بزند و در آتشکده به عبادت پردازد.

گذشته از دنیاپرستی و پیمان شکنی، عیب های دیگری هم در شاهنامه به گشتاسب نسبت داده شده است، از جمله:

لاابالیگری: کشور را بی سرپرست می گذارد و به زابلستان می رود و در سالی میهمان رستم می شود؛ و در همین زمان است که تورانی ها به ایران حمله می کنند و پدر پیرش را می کشند و دخترانش را به اسارت می برند و شهر را غارت می کنند.

حق ناشناسی: با آنکه این مدت دراز مهمان خانواده رستم بوده است، حق نان ونمک را زیر پا می گذارد و پسرش را به جنگ او می فرستد.

سبکسری و دهن بینی: چون گرزم، از روی حسادت و غرض،از اسفندیار بدگوئی می کند، بی تحقیق و تأمل، او را در غل و زنجیر میکشد؛ بعد همچنان محیط ارعاب و وحشتی گرداگرد او پدید می آورد که حتی برادران و خواهران و زنش جرأت نکنند از شاهزاده نامی ببرند.

بی آزرمی: هنگامی که به محاصره ترکها در می آید و جان خود را در خطرمی بیند، از نو به باد اسفندیار می افتد و او را فرا می خواند؛ آنگاه همه تقصیرها را به گردن گرزم می افکند و با وعده های چرب و شیرین از پسر می خواهد که نجاتش دهد

حرص مال: هم اسفندیار و هم سپاهیان ایران او را به این صفت می شناسند یکی از ایرادهائی که به رستم دارد، این است که خواسته و گنج اندوخته ومغرور شده است چنین می نماید که چشم طمع به مال رستم دوخته است.

سنگدلی: با آنکه سی و چند پسرش، ازجمله فرشید ورد، در در جنگ ایران وتوران به خاک افتاده اند و برادر نام آورش، زریر نیز از دست رفته، تنبهی در او پدیدنیامده و ذره ای از دنیاداری و جاه طلبی او کاسته نشده است. از همان آغاز جوانی نشانه های ناسازگاری در او است. در تعریف او گفته شده است:

که گشتاسب را سر پر از باد بودا

به اصرار از پدر پادشاهی می خواهد و چون به کام خود نمی رسد، قهر می کند و ترک وطن می گوید. یکی از بهانه هایش این است که پدرش دل خود را با کاووسیان کرده و چنان که بایدبه او نمی پردازد.

گرچه در دوران شاهزادگی، دلاوریهائی از خود در روم بروز می دهد، لیکن در روزگار پادشاهی اش کارنامه درخشانی ندارد: تا قبل از ظهور زرتشت باجگزار تورانیهاست. در دو حمله ارجاسب تورانی به ایران، تنها شجاعت اسفندیار او را ازسقوط حتمی نجات می دهد، آن هم به بهای گران کشته شدن عده ای از اعضاء خاندان شاهی و گروه عظیمی از سپاهیان ایران، واسارت دخترانش که واقعه ننگ آوری در خاندان کیان بوده و خود او راجع به آن می گوید: بگریم بر این ننگ تازنده ام».

منبع: داستان داستان‌ها (رستم و اسفندیار در شاهنامه)، محمد علی اسلامی ندوشن، نشر شرکت سهامی انتشار، چاپ سوم، ۱۳۹۰ش،ص ۶۱ الی ۶۳

اسفند ۱۳۹۹

همچنین ببینید

فردوسی

فردوسی دشمن امام علی(ع) را حرامزاده می داند

اگر چشم دارى بدیگر سراى بنزد نبى و على گیر جاى گرت زین بد آید …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

*

code