مقاله ای از اینجانب که جناب آقای محمد حسین فیض اخلاقی آن را بازنویسی کرده است. چاپ شده در مجله دانش ها و آموزه های قرآن و حدیث سال سوم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۱۰
چکیده
شاید کمتر رویدادی را بتوان یافت که مانند «واقعه عاشورا» بر جریان تاریخِ پیش و پس از خود، اثری اینچنین گذاشته باشد. در روز عاشورا، مصائبی به صورت مستقیم بر امام حسین× وارد شد و مصیبتهایی نیز به اطرافیان ایشان رسید. نگاشته کنونی زخمهایی را که بر خود امام× وارد شد، از منابع متقدّم یا کتابهایی که از آن منابع بهره گرفتهاند، بررسی میکند. همچنین در این نوشتار، قاتل امام حسین× و نیز حملاتی که پس از شهادت ایشان به آن بزرگوار شده به بحث گذاشته میشود. مناجاتهای حضرت اباعبدالله× پس از هر جراحت نیز، نقل میگردد. گردآوری همه اقوال به صورت خلاصه و بررسی مختصر آن از ویژگیهای این مقاله است. نوشتار حاضر، دستیابی به گزارش این رویدادها را آسان کرده و مستندات آن را به روشنی نقل میکند. این نگاشته در شش گفتار، به جراحات و صدمات رسیده به امام حسین×، تعداد ضربات واردشده بر ایشان، مناجاتهای امام× پس از جراحت، قاتلان آن حضرت، سارقان اموال ایشان و دواندن اسب بر بدن مطهّرشان، میپردازد.
واژگان کلیدی
زخمهای بدن امام حسین×، مناجات سیّد الشهدا×، قاتل اباعبدالله×، سارقان اموال امام حسین×، اسبتازی بر جنازه سید الشهدا×، مقتل مستند، تاریخ و سیره
درآمد
تأثیر برخی از رویدادهای تاریخی بسیار پررنگتر از رخدادهای دیگر است. یکی از پراهمّیتترین برگهای تاریخ شیعه، مبارزه حضرت اباعبدالله الحسین× با حکومت ستمگر یزید و رقمخوردن واقعه عاشوراست. واقعهای که بنا بر سخنان بسیاری از اسلامشناسان و حتّی مستشرقان، اگر اتّفاق نمیافتاد، دین اسلام از میان میرفت و یا بیخاصیت میگردید. همچنین، روز عاشورا، سبب بیداری مسلمانان و زمینهساز قیامهای ایشان در مبارزه با حکومت مستکبران و بدعتگذاران شد.
شیعیان در طول تاریخ همواره با اقامه عزا و ذکر مصیبت امام حسین× نام و یاد ایشان و یاران شهیدشان را زنده نگه داشتهاند. ذکر مصیبت توسط روضهخوانها و مدّاحان با شعرخوانی و مقتلخوانی صورت میگیرد که از وقایع ثبتشده در کتابهای تاریخی و حدیثی مربوط به روز عاشورا گرفته شده است. همچنین گاهی این اشعار و مقاتل، نشأتیافته از خامه پردازشگر گویندگان و خوانندگان است. نقطه کانونی عزاداریها خود امام× و مصائب ایشان است. در این تحقیق، مصائب اهل بیت و یاران آن حضرت واکاوی نمیگردد؛ گرچه سختیهایی که به ایشان رسیده نیز از مصائب سخت روحی امام× به حساب میآید.
نوشتار کنونی به بیان مصائبی که به صورت مستقیم برای خود آن حضرت در روز عاشورا رخ داده، میپردازد. برخی از کتابهای مرتبط با امام حسین×، در فصل مربوط به نبرد عاشورایی ایشان به صورت پراکنده مصائب را بازگو کردهاند؛ امّا مانند این مقاله، مفصّل و متمرکز بر این موضوع نیستند. فصل نهم از جلد هفتم کتاب «دانشنامه امام حسین×» نمونهای از منابع خوب در این زمینه است. رویدادهای مرتبط با مصائب امام×، شامل جراحات و تعداد آن، مناجاتهای آن حضرت، قاتلان و سارقان اموال امام× و دواندن اسب بر بدن مبارکشان میشود.
این پژوهش از منابع متقدّم یا نگاشتههایی که از منابع متقدّم استفاده کردهاند، بهره میگیرد. کوشش نویسنده بر آن است که تا جای ممکن به منابع متقدّم ارجاع دهد. همچنین سعی شده که رویدادها به ترتیب زمانی چیده شود. مدّاحان، روضهخوانها و شاعران با خواندن مقاله کنونی میتوانند به صورت مستند از مصائبی که در روز عاشورا نسبت به امام حسین× رخ داده، آگاه شوند. محقّقان نیز میتوانند رویدادهای مذکور را به صورت یکجا به همراه مستندات آن ببینند. این نگاشته در شش گفتار، ساختاربندی شده است.
الف) جراحات و صدمات واردشده بر امام حسین×
امام حسین× در طول جنگ روز عاشورا، ضربات متعدّدی با ابزارآلات جنگی گوناگون از دشمن دیدهاند؛ ضربهخوردن از ناحیه سر و صورت، چانه، دهان و لبها، پیشانی، قلب، گلو، تهیگاه، کف دست چپ، دوش، پهلو، پشت گردن، ترقوه، استخوانهای سینه و افتادن از اسب از آن جملهاند که به همه آنها، پرداخته خواهد شد.
۱. ضربهخوردن سر
کتاب «انساب الاشراف» روایت ضربه به سر امام× را نقل کرده است:
ثُمَّ اِنَّ رَجُلًا یُقالُ لَهُ مالِکُ بنُ النُّسیرِ الکِندی وَ کانَ فاتِکًا لایُبالی عَلى’ ما اَقدَمَ، اَتاهُ فَضَرَبَهُ عَلى’ رَأسِهِ بِالسَّیفِ وَ عَلَیهِ بُرنُسٌ فَقَطَعَ البُرنُسَ وَ اَصابَ السِّیفُ رَأسَهُ فَاَدماهُ حَتَّى امتَلَاَ البُرنُسُ دَمًا. فَاَلقَى الحُسَینُ البُرنُسَ وَ دَعا بِقَلَنسُوَهٍ فَلَبِسَها.[۳]
سپس مردی که به او مالک بن نسیر کندی گفته میشد و مردی جَری بود که بر انجام آنچه که میخواست، باکی نداشت، نزدش آمد و با شمشیر به سَر وی زد و بُرنُسش ]یعنی کلاهی که متّصل به جامهاش بود[ را برید و شمشیر به سَر خورد و آن را خونین کرد تا جایی که برنس، پر از خون شد. پس حسین برنس را انداخت و کلاهی از نوع قلنسوه خواست و آن را پوشید.
شیخ مفید در «الارشاد» ناسزاگفتن این جانی به امام× را نیز آورده است.[۴] ضارب، همچنین به نامهای «مالک بن نسر»[۵] «مالک بن انس»[۶] «مالک بن یسر»[۷] و «مالک بن بشر»[۸] معرّفی شده که به نظر میرسد همه این نامها، تصحیف یک نام است. با توجّه به تقدّم «انساب الاشراف» و نقل «تاریخ طبری» ظاهرا نام درست وی «مالک بن نسیر» است.
۲. تیرخوردن صورت
«ابن عساکر» در تاریخ خود، گزارشی را بدین صورت ثبت کرده است:
مُسلِمُ بنُ رِباحٍ مَولى’ عَلیِّ بنِ اَبیطالبٍ× قالَ: کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِه بِنُشّابَهٍ.[۹]
مسلم بن رباح، غلام علی بن ابیطالب× میگوید: روزی که حسین بن علی× کشته شد، همراه او بودم که تیری به صورتش اصابت کرد.
ادامه روایت در گفتار «مناجاتها» خواهد آمد.
۳. تیرخوردن چانه، دهان و لبها
چانه یا دهان امام حسین× در روز عاشورا هنگام تلاش برای رسیدن به آب مورد اصابت تیر قرار گرفت. طبری در تاریخ خود مینویسد:
مُحَمَّدُ بنُ السّائبِ عَنِ القاسِمِ بنِ الاَصبَغِ بنِ نُباتهَ قالَ: حَدَّثَنی مَن شَهِدَ الحُسَینَ فی عَسکَرِهِ اَنَّ حُسَینًا حینَ غَلَبَ عَلى عَسکَرِهِ رَکِبَ المُسَنّاهَ یُریدُ الفُراتَ. قالَ: فَقالَ رَجُلٌ مِن بَنىاَبانِ بنِ دارمٍ: وَیلَکُم حَولوا بَینَهُ وَ بینَ الماء لاتَتَاَمُ اِلیهِ شیعَتُهُ. قالَ: وَ ضَرَبَ فَرَسَهَ وَ اَتبَعَهُ النّاسُ حَتّى’ حالوا بَینَهُ وَ بَینَ الفُراتِ؛ فَقالَ الحُسَینُ: اَللّـٰـهُمّ اَظمِهِ. قالَ: وَ یَنتَزِعُ الاَبانىُّ بِسَهمٍ فَاَثبَتَهُ فی حَنَکِ الحُسَین. قالَ: فَانتَزَعَ الحُسَینُ السَّهمَ ثُمَّ بَسَطَ کَفَّیهِ فَامتَلَاَتا دَمًا.[۱۰]
محمّد بن سائب از قاسم بن اصبغ بن نباته نقل کرده که گفت: کسی که شاهد حسین در لشکرش بوده، مرا حدیث کرد که وقتی لشکر حسین مغلوب شد، او از روی بندآب، عزم فرات کرد. گوید: پس مردی از بنیابان بن دارم گفت: وای بر شما! میان او و آب حائل شوید که شیعیانش به او نرسند و اسب خویش را حرکت داد و مردم نیز دنبالش رفتند تا اینکه بین او و فرات حائل شدند. حسین نفرین کرد: خدایا! تشنهاش بدار! گوید: مرد ابانی تیری زد و آن را بر چانه حسین نشاند. گوید: پس، حسین تیر را بیرون کشید و دو کف دست خود را باز کرد که از خون پر شد.
شیخ مفید نیز همین قضیه را نقل کرده؛ با این تفاوت که وقتی امام× از شدّت تشنگی عزم فرات نمودند، حضرت عبّاس× نیز همراه آن حضرت بود.[۱۱] «خوارزمی» اسم تیرانداز را «زرعه» ثبت کرده است.[۱۲]
گزارشهای دیگری هم از اصابت تیر به دهان امام× سخن گفته است. بلاذری مینویسد:
قالوا: وَ اشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ. فَدَنا لِیَشرِبَ مِنَ الماءِ؛ فَرَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ فَجَعَلَ یَتَلَقِّى الدَّمَ مِن فَمِهِ وَ یَرمى بِهِ.[۱۳]
گفتند: و عطش حسین بن علی شدّت گرفت. پس نزدیک شد که از آب بنوشد؛ ولی حصین بن تمیم، تیری پرتاب کرد که در دهان او نشست. پس حسین خونها را از دهان خود میگرفت و به هوا میافکند.
این گزارش مانند روایت پیشین، نشان میدهد که حضرت، تلاش کردند تا از آب فرات بنوشند. شباهت دو روایتِ تیرخوردنِ دهان و چانه با یکدیگر، عزم امام× به سوی فرات و پُرشدن دستهای حضرت از خون است. ممکن است این دو روایت، گزارش یک واقعه باشد که در کم و کیف آن کمی اختلاف دیده میشود؛ زیرا این احتمال وجود دارد که به دلیل نزدیکی تیرِ نشسته در چانه به دهان، راوی از چانه، به دهان تعبیر کرده باشد یا تیر از چانه به دهان رسیده باشد.
البته منعی ندارد که این دو روایت، حکایت دو رویداد مجزّا باشد؛ زیرا ضارب و قبیلهاش، متفاوت معرّفی شدهاند. یعنی امام× دو بار، برای نوشیدن آب به کناره فرات رفته باشند که هر دو دفعه توسط دشمن از ناحیه چانه و دهان، مجروح شده باشند.
«دینوری» این ماجرا را بدین صورت آورده است:
وَ عَطَشَ الحُسَینُ فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ، فَلَمّا وَضَعَهُ فی فیهِ رَماهُ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَدَخَلَ فَمَهُ وَ حالَ بَینَه وَ بَینَ شُربِ الماءِ فَوَضَعَ القَدَحَ مِن یدِهِ.[۱۴]
حسین× تشنه شد. پس قدح آبی خواست. هنگامی که آن را در دهانش قرار داد، حصین بن نمیر تیری به او زد که داخل دهانش نشست و مانع آشامیدن آب توسّط وی گردید. پس حسین× قدح را رها کرد.
بنا بر این نقل، امام× هنگامی که خواستند از قدح، آب بنوشند تیر خوردند. ابن شهر آشوب نیز مانند دینوری، نام ضارب را حصین بن نمیر دانسته است.[۱۵] «ابن جوزی» محلّ اصابت تیر را دو لب امام× ثبت کرده و زننده تیر را «حصین بن تمیم» معرّفی نموده است.[۱۶] با توجّه به تقدّم دینوری و ابن شهر آشوب و شباهت نمیر و تمیم، احتمال میرود حصین بن تمیم، مصحّف حصین بن نمیر باشد.
۴. جراحت پیشانی و سینه
«خوارزمی» پس از نقل مانعشدن لشکریان از نوشیدن آب فرات توسّط آن حضرت، مینویسد:
ثُمَّ رَماهُ رَجُلٌ یُقالُ لَه: اَبُوالحَتوفِ الجُعفیُّ بِسَهمٍ فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَینُ السَّهمَ وَ رَمىٰ بِه فَسالَ الدَّمُ عَلىٰ وَجهِهِ وَ لِحیَتِهِ.[۱۷]
سپس مردی که به او ابوالحتوف جعفی گفته میشد تیری به سوی او پرتاب کرد که بر پیشانی وی نشست. پس حسین تیر را بیرون کشید و دور انداخت و خون بر صورت و محاسنش جاری شد.
خوارزمی همچنین از اصابت سنگ و تیر سهشعبه به پیشانی و قلب امام× سخن گفته است:
فَوَقَفَ یَستَریحُ وَ قَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینا هوَ واقِفٌ اِذ اَتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلىٰ جَبهَتِه فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَاَخَذَ الثَّوبَ لِیُمسِحَ عَن جَبهَتِهِ فَاَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فی قَلبِهِ … ثُمَّ اَخَذَ السَّهمَ فَاَخَرَجَهُ مِن قَفاهُ فَانبَعَثَ الدَّمُ کَالمیزابِ.[۱۸]
پس او در حالی که برای جنگیدن، کمتوان شده بود، ایستاد تا کمی بیاساید که ناگهان سنگی بر پیشانیاش نشست و خون از آن جاری شد. پس پیراهنش را برگرفت تا خونها را از پیشانیاش پاک کند که تیری تیزشده، مسموم و سهشعبه آمد و در قلبش فرو رفت … پس تیر را گرفت و از پشتش بیرون کشید؛ خون مانند ناودان جاری گشت.
بنا بر این نقل، حضرت از پیراهن زیر زره برای پاککردن خون استفاده کردند. مرحوم علّامه مجلسی در «بحار الانوار» نوشته است:
فَوَقَعَ السَّهمُ فی صَدرِهِ وَ فی بَعضِ الرّوایاتِ: «عَلىٰ قَلبِهِ».[۱۹]
عبارت اوّل مرحوم علّامه مجلسی نیز بر اصابت تیر به سینه دلالت میکند. برخی از پژوهشگران، مراد از قلب را نیز همان سینه امام× دانستهاند؛ چراکه قلب در ناحیه سینه قرار گرفته و احتمالا راوی از آن، تعبیر به قلب کرده است. از سوی دیگر اگر تیر به خود قلب خورده باشد، حضرت نمیتوانستند پس از تیرخوردن، کارهای دیگری را که در ادامه روایت آمده، انجام دهند.[۲۰]
۵. زخمیشدن گلو و تُهیگاه و افتادن از روی اسب
ابن اعثم درباره تیرخوردن حضرت مینویسد:
رَماهُ سَنانُ بنُ اَنَسِ النَّخَعیُّ لَعَنَهُ اللهُ بِسَهمٍ فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ وَ طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهَبِنِ الیَزَنیُّ لَعَنَهُ اللهُ طَعنَهً فی خاصِرَتِهِ فَسَقَطَ الحُسَینُ رَضِیَ اللهُ عَنُه عَن فَرَسِه اِلَى الاَرضِ وَ استَوىٰ قاعِدًا وَ نَزَعَ السَّهمُ مِن نَحرِهِ.[۲۱]
سنان بن انس نخعی که خدا لعنتش کند، تیری را به حسین زد و تیر بر گلوی او نشست. سپس صالح بن وهب یزنی که خدا او را لعنت کند، با نیزه به تهیگاه وی زد. پس حسین که خدا از او راضی باشد، از اسب بر زمین افتاد و نشست و تیر را از گلویش بیرون آورد.
مطابق نقل ابن شهر آشوب «ابوایّوب غنوی» تیری مسموم به گلوی امام× زد.[۲۲] خوارزمی هم نوشته:
در میانه جنگِ دلیرانه امام حسین×، تیرها از هر سو میآمد و بر گلو و سینه ایشان مینشست.[۲۳]
همچنین در مقتل خوارزمی آمده است:
طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهَبِنِ المُرّیُّ عَلىٰ خاصِرَتِهِ طَعنَهً مُنکِرَهً، فَسَقَطَ الحُسَینُ عَن فَرَسِه اِلَى الاَرضِ عَلىٰ خَدِّهِ الاَیمَنِ.[۲۴]
صالح بن وهب مُرّی، ضربهای کاری با نیزه به تهیگاه او زد؛ پس حسین از اسبش به پایین افتاد و با گونه راستش به زمین خورد.
بنابراین خوارزمی عامل افتادن امام× از روی اسب را ضربه نیزه «صالح بن وهب» ثبت کرده است.
۶. قطعشدن کفِ دست چپ و جراحت پهلو، دوش و پشت گردن
«بلاذری» مینویسد:
وَ نادىٰ شِمرٌ فِی النّاسِ: وَیلَکُم ما بالَکُم تَحیدونَ عَن هـٰـذَا الرَّجُلِ؟ ما تَنتَظِرونَ؟ اُقتُلوهُ ثَکَلَتکُم اُمَّهاتُکُم! فَحَمَلوا عَلَیهِ مِن کُلِّ جانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکِنِ التَّیمیُّ عَلىٰ کَفِّهِ الیُسرىٰ وَ ضَرَبَ عَلىٰ عاتِقِهِ. ثُمَّ انصَرَفوا عَنهُ وَ هُوَ یَنوءُ وَ یَکِبُّ.[۲۵]
و شمر در میان مردم صدا کرد: وای بر شما! شما را چه شده که از این مرد فرار میکنید؟ منتظر چه هستید؟ او را بکشید! مادرانتان به عزایتان بنشینند! پس به او از هر طرف هجوم بردند. زرعه بن شریکِ تَیمی، ضربهای بر کف دست چپ و بین شانه و گردن او زد. سپس او را رها کردند در حالی که به سختی برمیخاست و دوباره بر زمین میافتاد.
بنا بر این گزارش، امام× بر اثر جراحات وارده آنقدر کمتوان شده بودند که قدرت ایستادن نداشتند. طبق برخی از نقلها «زرعه» با این ضربه، کف دست امام× را قطع کرده است.[۲۶] در نقل شیخ مفید، فتّال نیشابوری و سید، تصریح شده که امام× پس از ضربهدیدن از ناحیه عاتِق یعنی بین شانه و گردن و محلّ قرارگرفتن رِدا (دوش)،[۲۷] با صورت به زمین افتادند.[۲۸] در برخی منابع به جای عاتق، کلمه «کتف» ثبت شده است.[۲۹] «ابن سعد» و «ابن شهر آشوب» محلّ ضربه را کتف چپ دانستهاند.[۳۰] ابن شهر آشوب، خوردن نیزه به پهلوی امام× توسّط «صالح بن وهب» را نیز گزارش کرده است.[۳۱] در نقل «الفتوح» آمده که زرعه، ضربهای را به دست چپ آن حضرت زد و «عمرو بن طلحه جعفی» از پشت امام× یک ضربه کاری بر پشت گردن آن حضرت زد.[۳۲] در مناقب ابن شهر آشوب، نام زننده ضربه به پشت گردن حضرت، «عمرو بن خلیقه جعفی» ثبت شده[۳۳] که ظاهرا تصحیف «عمرو بن طلحه» است.
هرچند ضربه دشمن میتواند هم به دوش و هم به کتف امام× خورده باشد امّا ظاهرا «کتفه» تصحیف «کفّه» است. زیرا اوّلا در برخی از منابع به جای «کفّه» کلمه «یده» ثبت شده[۳۴] و ثانیا در روضه الواعظین آمده:
فَضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکٍ عَلىٰ کِتفِهِ الیُسرىٰ فَقَطَعَها.[۳۵]
پس زرعه بن شریک، ضربهای به کتف چپ وی زد و آن را برید.
همچنین «قطع»، تناسب بیشتری با دست دارد نه کتف. «دینوری» در «الاخبار الطّوال» پس از اینکه ضربهخوردن به سر و دهان آن حضرت را گزارش میدهد، مینویسد:
فَانَتَزَعَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ بِسَهمٍ فَاَثبَتَهُ فی عاتِقِهِ فَنَزَعَ السَّهمَ وَ ضَرَبَهُ زُرعَهُ بنُ شَریکِنِ التَّمیمیُّ بِالسَّیفِ؛ اِتَّقاهُ الحُسَینُ بِیدِه فَاَسرَعَ السَّیفُ فی یَدِهِ.[۳۶]
پس مردی از گروه دشمنان به سمت او تیری انداخت که بر دوشش نشست. وی تیر را بیرون کشید. زرعه بن شریک تمیمی با شمشیر او را زد که حسین دست خود را سپر قرار داد و شمشیر در دستش فرو رفت.
در این گزارش، تیری به دوش حضرت خورده و زننده آن نیز مجهول است. این در حالی است که «ضربهزدن» بدون قید در نقلهای دیگر، «ضربه شمشیر» را میرساند؛ همچنانکه گاهی به کلمه «سیف» تصریح شده است.[۳۷]
۷. ضربهخوردن ترقوه و استخوانهای سینه
پس از اینکه امام× از ناحیه دست چپ و عاتق، آسیب دیدند، با نیزه مورد حمله قرار گرفتند:
وَ حَمَلَ عَلَیه، وَ هُوَ فی تِلکَ الحال، سَنانُ بنُ اَنَسِ بنِ عَمروِ النَّخَعیُّ فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ فَوَقَعَ.[۳۸]
هنگامی که او در آن حال بود (یعنی برخاستن و افتادن) سنان بن انس بن عمرو نخعی، وی را با نیزه زد و او افتاد.
ابن سعد نیز چنین نقل کرده است:
وَ بَرَزَ لَهُ سَنانُ بنُ اَنَسِنِ النَّخَعیُّ فَطَعَنَهُ فی تَرقُوَتِهِ ثُمَّ انتَزَعَ الرُّمحَ فَطَعَنَهُ فی بَوانی صَدرِهِ فَخَرَّ الحُسَینُ صَریعًا.[۳۹]
سنان بن انس نخعی، مقابل او آمد و با نیزه به ترقوهاش زد. سپس آن را بیرون کشید و به استخوانهای سینهاش زد. پس حسین با رو بر زمین افتاد.
همانگونه که در ادامه خواهد آمد، سنان (لعنه الله علیه) یکی از کسانی است که سهم زیادی در به شهادت رساندن اباعبدالله الحسین× داشته است.
ب) آمار تیرها، شمشیرها و نیزههای واردشده بر امام×
منابع و روایات گوناگون از تعداد زخمهای اباعبدالله الحسین× سخن گفتهاند. درباره تیرها، افزون بر تعداد آن که در ادامه میآید، توصیف دیگری نیز آمده است. شیخ مفید پس از بیان روایت حمله امام حسین× و فرارکردن دشمنان از پیش روی ایشان مانند فرار گلّه بز از چنگال گرگ، مینویسد:
فَلَمّا رَآى ذٰلِکَ شِمرُ بنُ ذِیالجَوشَنِ اِستَدعَى الفُرسانَ فَصاروا فی ظُهورِ الرُّجالَهِ وَ اَمَرَ الرُّماهَ اَن یَرمَوهُ فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّىٰ صارَ کَالقُنفُذِ.[۴۰]
زمانی که شمر بن ذیالجوشن این وضع را دید، سوارگان را فراخواند و آنان در پشت پیادگان قرار گرفتند و به تیراندازان دستور داد تا به ایشان تیر بزنند. پس تیرها را به سوی او رها کردند تا (از شدّت اصابت تیر بر بدنش) مانند خارپشت شد.
تعبیر خارپشت، همانگونه که روشن است، از زیادی تیرها حکایت میکند. تعداد زخمهای امام× به مقادیر مختلف، گفته شده که در ادامه بدان پرداخته میشود.
۱. سی و سه نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر
ابومخنف از امام باقر× نقل میکند:
وُجِدَ بِالحُسَینِ حینَ قُتِلَ ثَلاثٌ وَ ثَلاثونَ طَعنَهً وَ اَربَعٌ وَ ثلاثونَ ضَربَهً.[۴۱]
هنگامی که حسین کشته شد بر روی بدنش، جای ۳۳ نیزه و ۳۴ ضربه یافت شد.
مراد از «ضربه» جراحت شمشیر است. افزون بر رواجداشتن استعمال این واژه درباره زخم شمشیر، در نقل «بلاذری» به واژه «سیوف» تصریح شده است.[۴۲]
۲. سی و سه نیزه و چهل و چهار ضربه شمشیر
ابوطالب یحیی بن حسین هارونی مینویسد:
وُجِدَ فی بَدَنِهِ ثَلاثٌ وَ ثلاثونَ طَعنَهً وَ اَربَعٌ وَ اَربَعون ضَربَهً وَ وُجِدَ فی جُبَّهٍ دَکناءٍ کانَت عَلَیهِ مِئَهٌ وَ بِضعَهَ عَشَرَ خُرقًا مِن بَینِ طَعنَهٍ وَ ضَربَهٍ وَ رَمیَهٍ.[۴۳]
در بدن وی جای زخم ۳۳ نیزه و ۴۴ شمشیر یافت شد. همچنین بر روی پیراهن گشاد و بلند و مایل به سیاهرنگش، بیش از صد و ده پارگی دیده شد که اثر نیزه و شمشیر و تیر بود.
شایان ذکر است که ابوطالب، یکی از دانشمندان معروف زیدیه در قرن چهارم و پنجم است. چهبسا این گزارش، نقل همان سخن امام باقر× باشد که در آن به جای «اربع و ثلاثون» اشتباها «اربع و اربعون» ثبت شده است.
۳. شصت و سه جراحت با نیزه، شمشیر و تیر
کتاب «الکافی» دارای روایتی از امام باقر× درباره تعداد جراحات امام حسین× است:
عَن اَبیجَعفَرٍ قالَ: قُتِلَ الحُسَینُ بنُ عَلیٍّ وَ عَلَیهِ جُبَّهُ خَزٍّ دَکناءُ فَوَجَدوا فیها ثَلاثَهً وَ سِتّینَ مِن بَینِ ضَربَهٍ بِالسَّیفِ وَ طَعنَهٍ بِالرُّمحِ اَو رَمیَهٍ بِالسَّهمِ.[۴۴]
از امام باقر× روایت شده: حسین بن علی× کشته شد در حالی که پیراهن بلند و گشاد و مایل به سیاهرنگی از جنس خز داشت. پس بر پیراهن او ۶۳ جای ضربه یافتند که مربوط به شمشیر و نیزه و تیر بود.
همانگونه که در ترجمه ذکر شد، ظاهر روایت این است که بر پیراهن امام× ۶۳ محلّ جراحت یافتهاند نه اینکه آن حضرت در مجموع، ۶۳ ضربه خورده باشند. در نقل ابوطالب نیز بین جراحات پیکر و پارگیهای پیراهن تفصیل وجود داشت که خود، نشان از تفاوت این دو است. البته پارگیهای پیراهن بیانگر تعداد زخمها نیز هست امّا نشانگر جراحتهای سر و جاهایی که پیراهن نمیپوشاند، نیست.
۴. سیصد و بیست و چند ضربه با نیزه، شمشیر و تیر
مرحوم شیخ صدوق در امالی، روایت زیر را ثبت کرده است:
عَن اَبِیالجارودَ وَ ابنِ بُکَیرٍ وَ بُرَیدِ بنِ مُعاویَهَ العِجلیِّ عَن اَبیجَعفَرِنِ الباقِرِ× قالَ: اُصیبَ الحُسَینُ بنُ عَلیٍّ وُ وُجِدَ بِه ثَلاثُمِئَهٍ وَ بِضعَهٌ وَ عِشرونَ طَعنهً بِرُمحٍ اَو ضَمرَهً بِسَیفٍ اَو رَمیَهً بِسَهمٍ. فَرُوِیَ اَنَّها کانَت کُلُّها فی مَقدَمِهِ لِاَنَّهُ× کانَ لا یُوَلّی.[۴۵]
از ابوالجارود و ابن بکیر و برید بن معاویه عجلی از امام باقر× نقل شده: حسین بن علی× کشته شد در حالی که بر بدنش، سیصد و بیست و چند زخم نیزه یا ضربه شمشیر یا تیر یافت شد.
این روایت را سه راوی از امام باقر× روایت کردهاند.
روایت شده که همه این زخمها در جلوی بدن ایشان بود چرا که او هرگز (به دشمن) پشت نمیکرد.
۵. هفتاد و اندی ضربه شمشیر
شیخ طوسی از امام صادق× نقل میکند:
مُعاذُ بنُ مُسلِمٍ قالَ: سَمِعتُ اَباعَبدِاللهِ× یَقولُ: وُجِدَ بِالحُسَینِ بنِ عَلیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ نَیِّفٌ وَ سَبعون ضَربَهً بِالسَّیفِ.[۴۶]
معاذ بن مسلم گوید: از امام صادق× شنیدم که میفرماید: بر پیکر حسین بن علی صلوات الله علیه هفتاد و اندی ضربه شمشیر یافت شد.
در این روایت، سخنی از جراحات نیزه و تیر نیست.
۶. چهل جراحت شمشیر و نیزه
«قاضی نعمان مغربی» روایتی را از امام سجّاد× اینگونه نقل میکند:
اُصیبَ الحُسَینُ بنُ عَلیٍّ وَ عَلَیهِ جُبَّهُ خَزٍّ حَسَبنا فیها اَربَعینَ جِراحَهً ما بَینَ ضَربَهٍ وَ طَعنَهٍ.[۴۷]
حسین بن علی× کشته شد در حالی که پیراهن بلندی از خز داشت. حساب کردیم بر بدنش چهل جراحتِ حاصل از ضربه شمشیر و نیزه بود.
روایات تعداد جراحات امام حسین× از سه معصوم^ نقل شده و تعداد جراحتها از ۴۰ تا سیصد و اندی گزارش شده است. افزون بر محدودبودن برخی شمارشها به پارگی لباس، علّت اختلاف در تعداد جراحات میتواند این باشد که اعداد کمتر بدون احتساب زخمهای کوچک و اعداد بزرگتر با احتساب آن بیان شده باشد؛ همچنین برخی از گزارشها، جراحات وارده بر جلوتَنه حضرت را لحاظ کرده و برخی، اعم از آن را به حساب آورده است و یا برخی از گزارشها، قطع دست و … را جزو آمار شمرده و برخی، این موارد را جدا کرده باشد. همچنین در برخی آمارها، جراحت با شمشیر از سایر زخمها جدا شده است.
ج) مناجات امام حسین× پس از جراحات
امام حسین× پس از واردشدن زخم به ایشان، با خداوند مناجات میکردند. برخی از این مناجاتها در روایات آمده است.
۱. پس از جراحت گلو و افتادن از اسب
شیخ صدوق در امالی خویش، حدیثی را امام سجّاد× نقل میکند:
نَظَرَ الحُسَینُ× یَمینًا وَ شِمالًا وَ لایَرىٰ اَحَدًا فَرَفَعَ رَأسَهُ اِلَى السَّماءِ فَقالَ: اَللّـٰـهُمَّ اِنَّکَ تَرىٰ ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبیِّکَ. وَ حالَ بَنوکِلابٍ بَینَهُ وَ بَینَ الماءِ وَ رُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ وَ خَرَّ عَن فَرَسِهِ فَاَخَذَ السَّهمَ فَرَمىٰ بِهِ وَ جَعَلَ یَتَلَقَّى الدَّمَ بِکَفِّهِ فَلَمَّا امْتَلَاَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ وَ لـِحیَتَهُ وَ یَقولُ: اَلقَى اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَنَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی.[۴۸]
پس حسین× به راست و چپ نگاهی کرد و کسی را ندید. سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا، به درستی که تو میبینی با پسر پیامبرت چه میشود. آنگاه، بنوکلاب میان او و آب مانع شدند و تیری پرتاب شد که به گلویش خورد و از اسب افتاد. پس تیر را برگرفت و دور انداخت. کف دستش را زیر خون گرفت تا پٌر از خون شد و آن را به سر و محاسنش آغشته نمود در حالی که میگفت: خداوند عزّوجلّ را ملاقات میکنم در حالی که ستمدیده هستم و به خون خود آغشته شدهام.
در نقل «الفتوح» در پایان سخنان حضرت آمده است:
اَلقىٰ رَبّی بِدَمی مَغصوبًا عَلَیَّ حَقّی.[۴۹]
خدا را ملاقات میکنم در حالی که با خون خود رنگین شدهام و حقّم غصب شده است.
یوسف بن حاتم مینویسد:
قَد اَصابَ الحُسَینَ× جَرحٌ فی حَلقِهِ وَ هُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَاِذَا امتَلَاَتِ الدَّمُ قالَ: اَللّـٰـهُمَّ اِنَّکَ تَرىٰ. ثُمَّ یُعیدُها فَاِذَا امتَلَاَت قالَ: اَللّـٰـهُمَّ اِنَّ هــذا فیکَ قَلیلٌ.[۵۰]
به گلوی حسین جراحتی رسید. او دستش را روی زخم میگذاشت و زمانی که پر از خون میشد، عرض میکرد: خداوندا، تو میبینی. سپس این کار را تکرار مینمود و زمانی که دستش از خون پر میشد، میگفت: خداوندا، به درستی که این در راه تو کم است.
مراد از غصب حق میتواند غصب خلافت از خاندان اهل بیت^ یا دیگر حقوق امام حسین× باشد.
۲. پس از خونینشدن بدن
قندوزی حنفی از ابومخنف نقل میکند:
بَقِیَ الحُسَینُ× ثَلاثَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ مُلَطَّخًا بِدَمِهِ رامِقًا بِطَرَفِه اِلَى السَّماءِ وَ یُنادی: یا اِلـٰـهی، صَبرًا عَلىٰ قَضائِکَ وَ لا مَعبودَ سِواکَ. یا غیاثَ الـمُستَغیثینَ.[۵۱]
حسین× سه ساعت از روز را سپری کرد در حالی که آغشته به خون بود و با گوشه چشمش به طرف آسمان نگاه میکرد و ندا سر میداد: خدای من، صبر میکنم بر قضای تویی که پرستیدهشدهای جز تو نیست. ای فریادرس فریادخواهان.
این عبارت در چاپهای موجود تاریخ طبری مانند دارالتّراث، دارالکتب العلمیّه و مؤسّسه الاعلمی بیروت که نقلکننده اصلی مقتل ابومخنف است و همچنین در کتاب بلاذری، یافت نشد. البته طبری، همه مقتل ابومخنف را نقل نکرده و ممکن است قندوزی، نسخهای را در اختیار داشته و از آن روایت کرده باشد. همچنانکه احتمال دارد این عبارت در نسخهای از کتاب طبری یا بلاذری موجود بوده باشد.
۳. پس از تیرخوردن صورت
حدیثی که پیشتر از کتاب «تاریخ دمشق» نقل شد، مشتمل بر مناجاتی کوتاه است. مسلم بن رباح میگوید:
کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ یَومَ قُتِلَ فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَهٍ. فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، اُدنُ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ. فَاَدَنَیتُهُما فَلَمّا امتَلَاَتا قالَ: اُسکُبهُ فی یدی. فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ فَنَفَخَ بِهِما اِلَى السَّماءِ وَ قالَ: اَللّـٰـهُمَّ اطلُب بِدَمِ اِبنِ بِنتِ نَبیِّکَ. قالَ مُسلِمُ: فَما وَقَعَ مِنهُ اِلَى الاَرضِ قَطرَهٌ.[۵۲]
روزی که حسین بن علی× کشته شد، همراه او بودم که تیری به صورتش اصابت کرد. پس به من فرمود: ای مسلم! دستانت را بیاور و خون صورتم را در آن بریز. پس دو دستم را نزدیک بردم. زمانی که دستانم از خون پُر شدند، فرمود: خونها را در دستم بریز و من نیز خونها را در دستش ریختم. پس خونها را به آسمان پاشید و فرمود: خداوندا! خونخواه پسرِ دخترِ پیامبرت باش. مسلم گوید: از آن خونها، هیچ قطرهای به زمین نیفتاد.
بازنگشتن خون از آسمان، پس از اصابت تیر سه شعبه به قلب امام× نیز روی داده که در ادامه میآید.[۵۳] همچنین بنا بر روایت امام باقر× وقتی امام× خونِ کودکِ شهیدشان را به سمت آسمان پرتاب کردند، قطرهای از آن باز نگشت.[۵۴]
۴. پس از تیرخوردن قلب
آنچه را که امام× پس از تیرخوردن قلب، بر لبان مبارک جاری نمودند، چنین است:
بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلىٰ مِلَّهِ رَسولِ اللهِ، وَ رَفَعَ رَأسَهُ اِلَى السَّماءِ وَ قالَ: اِلـٰـهی اِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُم یَقتُلونَ رَجُلًا لَیسَ عَلىٰ وَجهِ الاَرضِ اِبنُ نَبیٍّ غَیرُهُ.[۵۵]
به نام خدا و با طلب یاری از خدا و بر دین رسول خدا، سپس سرش را به سمت آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدایا! به درستی که تو میدانی بدون شک آنان مَردی را میکُشند که بر روی زمین، پسر پیامبری به جز او نیست.
بعد از اینکه امام× تیر را درآوردند، دستشان را بر محلّ جراحت گرفته و زمانی که پُر از خون شد به آسمان پاشیدند. راوی میگوید که یک قطره خون هم به زمین باز نگشت.[۵۶]
۵. پس از تیرخوردن چانه و لبها
زمانی که تیر بر چانه امام× نشست، آن حضرت، کف دستانشان را از خون پُر کرده، به درگاه الهی عرضه داشت:
اَللّـٰـهُمَّ اِنّی اَشکو اِلَیکَ ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبیِّکَ.[۵۷]
خداوندا، من به تو از آنچه که بر سر پسرِ دخترِ پیامبرت میآید، شکایت میکنم.
ابن جوزی در «تذکره الخواص» مینویسد:
رَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی شَفَتَیهِ فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ وَ هُوَ یَبکی وَ یَقولُ: اَللّـٰـهُمَّ اِنّی اَشکو اِلَیکَ ما یُفعَلُ بی وَ بِاِخوَتی وَ وُلدی وَ اَهلی.[۵۸]
حصین بن تمیم او را با تیر زد که بر دو لبش نشست. پس خون همواره از دو لبش جاری میشد در حالی که گریه میکرد و عرضه میداشت: خداوندا، من از آنچه که بر سر خودم و برادرانم و فرزندان و خانوادهام میآید به تو شکایت میکنم.
گفتنی است نام کامل کتاب ابن جوزی سنّی «تذکره خواصّ الامّه فی ذکر فضائل الأئمّه» است و وی در آن، به ذکر فضائل سایر امامان^ خصوصا امیر مؤمنان× پرداخته است.
۶. پس از هجوم گسترده تیراندازان
امام حسین× بعد از تیرباران دشمن و اشاره به شدّتگرفتن غضب خداوند نسبت به آنان به سبب اتّفاق بر قتل پسرِ دخترِ پیامبرشان، فرمودند:
وَ اللهِ لا اُجیبُهُم اِلى’ شَیءٍ مِمّا یُریدونَهُ اَبَدًا حَتّى’ اَلقَى اللهَ وَ اَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمی.[۵۹]
به خدا قسم که در هیچ زمینهای که قصدش را دارند پاسخشان را نمیدهم تا اینکه خدا را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته شدهام.
۷. آخرین مناجات
مرحوم شیخ طوسی، دعایی را به عنوان آخرین دعای امام حسین× در روز عاشورا ثبت کرده و در ابتدای آن نوشته است:
هُوَ آخِرُ دُعاءٍ دَعا بِهِ یَومَ کوثِرَ.[۶۰]
این آخرین دعایی است که امام× روزی که بر اثر کثرت دشمنان، مغلوب شد، آن را خواند.[۶۱]
حضرت در این دعا پس از مدح و ثنای الهی، توکّل بر خداوند و استعانت از او عرضه میدارد:
اُحکُم بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا فَاِنَّهُم غَرّونا وَ خَدَعونا وَ خَذَلونا وَ غَدَروا بِنا وَ قَتَلونا وَ نَحنُ عِترَهُ نَبیِّکَ وَ وُلدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بنِ عبدالله الَّذِی اصطَفَیتَهُ بِالرِّسالَهِ وَ ائتَمَنتَهُ عَلى’ وَحیِکَ فَاجعَل لَنا مِن اَمرِنا فَرَجًا وَ مَخرَجًا بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ.[۶۲]
بین ما و قوم ما داوری کن؛ زیرا آنان ما فریفتند و به ما نیرنگ زدند و دست از یاری ما کشیدند و به ما خیانت کردند و ما را به قتل رسانیدند؛ در حالی که ما عترت پیامبر تو و فرزندان حبیت تو محمّد بن عبدالله هستیم؛ کسی که او را به رسالت برگزیدی و امین وحیت ساختی. پس برای کار ما گشایش و برونرفتی قرار بده به سبب رحمتت ای مهربانترین مهربانان.
متون گذشته مجموعه مناجاتهایی بود که از امام حسین× در روز عاشورا، پس از رسیدن هر جراحتی به خود ایشان، نقل شده است. مناجاتهای دیگری نیز از آن حضرت گزارش شده که مربوط به مواقع دیگر از جریان عاشورا و مصیبتهایی است که بر اهل بیت^ وارد گشته است.
د) قاتل امام حسین×
تاریخنگاران و محدّثان، افراد متعدّدی را به عنوان قاتل اصلی امام× معرّفی کردهاند که احتمال ارتکاب این جنایت توسّط برخی از ایشان بیشتر است. سنان بن انس، شمر بن ذیالجوشن، شبل بن یزید، خولی بن یزید، نصر بن خرشبه، مردی از مذحج، عمر بن سعد، حصین بن نمیر و افراد دیگر، کسانی هستند که آنان را تمامکننده کار اباعبدالله الحسین× دانستهاند. در این قسمت روایاتی که به ایشان اشاره کرده، نقل و بررسی میشود.
۱. سنان بن انس
پس از اینکه سنان، امام× را با نیزه نقش بر زمین کرد، خولی را مأمور جداکردن سر آن حضرت از تن شریفشان نمود. طبری به نقل از ابومخنف مینویسد:
قالَ لِخولیِ بنِ یَزیدِنِ الاَصبَحیِّ: اِحتَزِّ رَأسَهُ. فَاَرادَ اَن یَفعَلَ فَضَعُفَ فَاَرعَدَ. فَقالَ لَهُ سَنانُ بنُ اَنَسٍ: فَتَّ اللهُ عَضُدَیکَ وَ اَبانَ یَدَیکَ. فَنَزَلَ اِلَیهِ فَذَبَحَهُ وَ احتَزَّ رأسَهُ. ثُمَّ دَفَعَ اِلىٰ خولیِ بنِ یَزیدٍ وَ قَد ضُرِبَ قَبلَ ذٰلِکَ بِالسُّیوفِ.[۶۳]
سنان به خولی بن یزید اصبحی گقت: سرش را جدا کن. خولی خواست این کار را انجام دهد امّا دچار ضعف شد و لرزید. پس سنان بن انس به او گفت: خداوند بازوانت را بشکند و دستانت را جدا کند. پس خود به سوی حسین آمد و او را ذبح کرده و سرش را جدا نمود. سپس سر را به خولی بن یزید سپرد. این در حالی بود که حسین پیش از این، چند مرتبه با شمشیر، ضربت خورده بود.
بنا بر این متن، سنان ملعون، قاتل امام× و خولی (لعنه الله علیه)، حامل سر مبارک ایشان بوده است. ابومخنف در روایت دیگر آورده است:
عَن حُمیدِ بنِ مُسلِمٍ … قالَ النّاسُ لِسَنانِ بنِ اَنَسٍ: قَتَلتَ حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ وَ ابنَ فاطِمَهَ ابنَهِ رَسولِ اللّهِ، قَتَلتَ اَعظَمَ العَرَبِ خَطَرًا … فَأتِ اُمَراءَکَ فَاطلُب ثَوابَکَ مِنهُم … فَاَقبَلَ حَتّىٰ وَقَفَ عَلىٰ بابِ فُسطاطِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، ثُمَّ نادىٰ بِاَعلىٰ صَوتِهِ: اَوقِر رِکابی فِضَّهً وَ ذَهَبًا / اَنَا قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا / قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمّاً وَ اَبًا / وَ خَیرَهُم اِذ یَنسَبونَ نَسَبًا. فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ: اَشهَدُ اَنَّکَ لَمَجنونٌ ما صَحَوتَ قَطُّ … حَذَفَهُ بِالقَضیب ثُّمَّ قالَ: یا مَجنونُ، اَتَتَکَلَّمُ بِهـٰـذا الکَلامِ؟ اَما وَاللهِ لَو سِمَعَکَ اِبنُ زیادٍ لَضَرَبَ عُنُقَکَ.[۶۴]
حمید بن مسلم گوید … مردم به سنان بن انس گفتند: حسین بن علی و پسر فاطمه، دختر رسول خدا را کشتهای. بزرگترین و ارزشمندترینِ عرب را کشتهای … پس نزد امیرانت برو و پاداش خود را از ایشان بطلب … سنان آمد و بر دَرِ چادر عمر بن سعد ایستاد. سپس با بلندترین صدایش، ندا داد: رکاب اسب مرا با نقره و طلا پر کن / چون من پادشاه پردهنشین را کشتم / بهترین مردم را از نظر پدر و مادر کشتم / و بهترینشان را زمانی که مردم، نسب خویش را میشمرند. پس عمر بن سعد گفت: گواهی میدهم که تو دیوانهای و هرگز سالم نبودهای … پس او را با چوب زد. سپس گفت: ای دیوانه، آیا چنین سخن میگویی؟ به خدا قسم اگر ابن زیاد این را از تو میشنید، گردنت را میزد.
شعری که در این گزارش به سنان نسبت داده شده، به افراد دیگری نیز منسوب است که در ادامه، ذکر میشود. مرحوم شیخ صدوق ضمن روایتی از امام صادق× چنین آورده است:
فَنَزَلَ سَنَانُ بنُ اَنَسِنِ الایادِیُّ لَعَنَهُ اللهُ وَ اَخَذَ بِلِحیَهِ الحُسَینِ وَ جَعَلَ یَضرِبُ بِالسَّیفِ فِی حَلقِهِ وَ هُوَ یَقولُ: وَ اللهِ اِنّی لَاَجتَزُّ رَأسَکَ وَ اَنَا اَعلَمُ اَنَّکَ ابنُ رَسولِ اللهِ وَ خَیرُ النّاسِ اُمّاً وَ اَبًا.[۶۵]
پس سنان بن انس ایادی که خدا لعنتش کند، فرود آمد و محاسن حسین را گرفت و با شمشیر به گلویش میزد و میگفت: به خدا سوگند که بدون تردید من سر تو را از بدن جدا میکنم در حالی که میدانم تو بدون شک پسر رسول خدا و بهترینِ مردم از جهت پدر و مادر هستی!
سنان در این روایت، مضمون شعری را که در مقابل عمر سعد خوانده بود، به امام× گفته است.
«طبرانی» به گونهای دیگر، قاتلبودن سنان را نقل میکند:
حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُثمانِ بنِ اَبیشَیبَهَ، ثَنا فُراتُ بنُ مَحبوبٍ، ثَنا اَبوبَکرِ بنِ عَیّاشٍ، حَدَّثَنی اَسلَمُ المِنقَریٌّ قالَ: دَخَلتُ عَلَى الحَجّاجِ، فَدَخَلَ سَنانُ بنُ اَنَسٍ قاتِلُ الحُسَینِ … فَنَظَرَ اِلَیهِ الحَجّاجُ فَقالَ: اَنتَ قَتَلتَ الحُسَینَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: وَ کَیفَ صَنَعتَ بِهِ؟ قالَ: دَعَمتُهُ بِالرُّمحِ وَ هَبَرتُهُ بِالسَّیفِ هَبرًا.[۶۶]
… اسلم میگوید: بر حجّاج وارد شدم، پس سنان بن انس، قاتل حسین هم وارد شد … حجّاج به او نگاه کرد و گفت: تو حسین را کُشتی؟ گفت: بله. گفت: چگونه این کار را با او انجام دادی؟ گفت: او را به نیزه تکیه دادم و با شمشیر بریدم، بریدنی!
هیثمی، راویان این روایت را ثقه دانسته است.[۶۷] در گزارشی دیگر، پس از اینکه حجّاج از مردم خواست، هر کدام از آنان که کار شایستهای انجام دادهاند، بیان کنند، سنان، خود را قاتل امام حسین× معرّفی نمود.[۶۸]
دسته دیگر از روایاتی که درباره ارتکاب قتل، توسّط سنان صادر شده مربوط به خطبهای از امیر مؤمنان× است. «ابن ابیالحدید» مینویسد:
عَن فُضَیلٍ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ قالَ: لَـمّا قالَ عَلیٌّ×: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی. فَوَاللهِ لا تَساَلونی عَن فِئَهٍ تُضِلُّ مِئَهً وَ تَهدی مِئَهً، اِلّا اَنبَأتُکُم بِناعِقِها وَ سائِقِها.» قامَ اِلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ: اَخبِرنی بِما فی رَأسی وَ لِـحیَتی مِن طاقَهِ شَعرٍ! فَقالَ: وَاللهِ لَقَد حَدَّثَنی خَلیلی اَنَّ عَلىٰ کُلِّ طاقَهِ شَعرٍ مِن رَأسِکَ مَلَکًا یَلعَنُکَ وَ اَنَّ عَلىٰ کُلِّ طاقَهِ شَعرٍ مِن لِـحیَتِکَ شَیطانًا یُغویکَ وَ اَنَّ فی بَیتِکَ سَخلًا یَقتُلُ اِبنَ رَسولِ اللهِ. وَ کانَ اِبنُهُ قاتِلُ الحُسَینِ یَومَئِذٍ طِفلًا یَحبو وَ هُوَ سَنانُ بنُ اَنَسِنِ النَّخَعیُّ.[۶۹]
فضیل از امام باقر× نقل میکند که فرمود: هنگامی که علی× فرمود: «از من سؤال کنید پیش از اینکه مرا از دست بدهید. به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد تن را گمراه و صد تن را هدایت میکنند، نمیپرسید، جز اینکه بانگزننده و راهبر آنان را به شما خبر میدهم.» مردی برخاست و گفت: به من خبر بده که روی سر و ریش من، چند تار مو قرار دارد؟! پس علی× فرمود: به خدا سوگند، بدون شک، دوستم به من خبر داد که بر هر تار موی سرت، فرشتهای است که تو را لعنت میکند و بر هر تار ریشت، شیطانی است که تو را فریب میدهد و به درستی که در خانه تو کودک عزیزکردهای است که پسر رسول خدا را میکُشد. پسر این فرد که قاتل حسین× شد، در آن هنگام کودکی بود که بر روی دست و شکم راه میرفت و او سنان بن انس نخعی بود.
شیخ مفید، شبیه این روایت را بدون اشاره به نام قاتل، آورده است.[۷۰] در روایاتی از شیخ صدوق و ابن قولویه، نام کودک، «عمر بن سعد» عنوان شده[۷۱] که با اندکی دقّت، خالی از اشکال نیست. زیرا عمر سعد یا در سالی که «عمر بن خطّاب» از دنیا رفت، متولّد شده یا در عصر پیامبر’به دنیا آمده و به هر حال نمیتواند در زمان خطبه امام علی× کودکی سینهخیز باشد.[۷۲] همچنین در روایت دیگرِ «شرح نهج البلاغه» آن کودک «حصین بن تمیم» معرّفی شده[۷۳] که این مطلب نیز قابل پذیرش نیست. چرا که حصین، زمان خلفای سه گانه را درک کرده و حتّی گفته شده که از کاتبان پیامبر اکرم’بوده است.[۷۴] در نتیجه، مصداق آن کودک، مطابق روایت اوّل ابن ابیالحدید، سنان است.
قتل امام حسین× به دست سنان آنقدر مشهور است که وی در کتابهای «انساب» به عنوان قاتل آن حضرت معرّفی شده است. در کتاب «نَسَبُ مُعَد و الیَمَنِ الکَبیر» پس از معرّفی سنان نوشته شده است:
اَلَّذی قَتَلَ الحُسَینَ بنَ عَلیٍّ بِالطَّفِّ.[۷۵]
کسی که حسین بن علی را در سرزمین طف به شهادت رساند.
«ابن عدی» نیز ذیل ترجمه «شریک بن عبدالله بن حارث» از اختلاف در نسبش سخن گفته و نقلی را که احتمال میدهد او «شریک بن عبدالله بن سنان بن انس نخعی» است، میآورد. در ادامه میگوید:
وَ جَدُّهُ قاتِلُ الحُسَینِ.[۷۶]
و پدربزرگش، قاتل حسین است.
بنابراین ارتکاب قتل امام حسین× توسّط سنان بن انس، مورد تأیید چند گروه از احادیث و منابع است.
۲. شمر بن ذیالجوشن ضبابی
روایاتی که شمر را به عنوان قاتل امام× شمردهاند به فراوانی گزارشهایی که درباره سنان، وارد شده نیست، ولی به هر حال، پرشمار است. مرحوم شیخ مفید پس از بیان ناتوانی خولی برای به شهادت رساندن آن حضرت مینویسد:
نَزَلَ شِمرٌ اِلَیهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأسَهُ اِلىٰ خولیِ بنِ یَزیدٍ فَقالَ: اِحمِلهُ اِلَى الاَمیرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ.[۷۷]
شمر به قصد او از اسب پیاده شد و ذبحش کرد. سپس سرش را به خولی بن یزید داد و گفت آن را پیش امیر، عمر بن سعد ببر.
خوارزمی نیز پس از نقل لرزش خولی میگوید:
فَنَزَلَ اِلَیهِ نَصرُ بنُ خَرشَهَ الضَّبابیُّ وَ قیل: بَل شِمرُ بنُ ذِیالجَوشَنِ وَ کانَ اَبرَصَ فَضَرَبَهُ بِرِجلِهِ وَ اَلقاهُ عَلىٰ قَفاهُ. ثُمَّ اَخَذَ بِلِحیَتِهِ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ اَنتَ الکَلبُ الاَبقَعُ الَّذی رَاَیتُهُ فی مَنامی؟ فَقالَ شِمرٌ: اَ تُشَبِّهُنی بِالکِلابِ یا ابنَ فاطِمَهَ؟ ثُمَ جَعَلَ یَضرِبُ بِسَیفِهِ مَذبَحَ الحُسَینِ وَ یَقولُ: اَقتُلُکَ الیومَ وَ نَفسی تَعلَمُ / عِلمًا یَقینًا لیسَ فیهِ مَزعَمُ / وَ لا مجالَ لا وَ لا تُکتَمُّ / اَنَّ اَباکَ خَیرُ مَن یُکَلِّمُ.[۷۸]
پس نصر بن خرشه ضبابی به قصد او از اسب پیاده شد؛ بلکه گفته شده شمر بن ذیالجوشن بود. او پیسی داشت. پس حسین را با پایش زد و او را به پشت انداخت و محاسنش را گرفت. پس حسین به او فرمود: «تو سگ سیاه و سفیدی هستی که در خواب دیدم؟» شمر گفت: آیا مرا به سگها تشبیه میکنی ای پسر فاطمه؟ سپس با شمشیرش به محلّ ذبح حسین میزد و میگفت: امروز تو را میکُشم در حالی که خود میدانم / علمی یقینی که در آن تردیدی نیست / حتّی فرصتی برای «نه» گفتن نیست / در اینکه بدون شک، پدرت بهترین کسی است که سخن میگوید.
خوارزمی در این روایت، قتل را در قالب احتمال به فردی به نام نصر بن خرشه هم نسبت داده است. همچنین در روایات نبوی آمده است که رسول خدا’در خواب، سگی سیاه و سفید را دیده که خون اهل بیت ایشان را مانند سگ، زبان زده و میخورد.[۷۹] دینوری پس از نقل روایت مذکور توسّط امام× برای شمر، از قول راوی مینویسد:
ثُمَّ قَتَلَ الحُسَینَ فَحَمَلَ رَأسَهُ اِلىٰ یَزیدٍ.[۸۰]
سپس حسین را به قتل رساند و سرش را برای یزید برد.
از ظاهر این نقل، قتل حضرت به دست شمر به دست میآید ولی ممکن است افعال «قَتَلَ» و «حَمَلَ» به صورت مجهول خوانده شود و در نتیجه معنای یاددشده را ندهد. در کتاب «زبیر بن بکار» آمده است:
حَدَّثَنی اَبوصَخرَهَ اَنَسُ بنُ عِیاضٍ قالَ: قیلَ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ: کَم تَتَاَخَّرُ الرُّؤیا؟ فَقالَ: رآى رَسولُ اللهِ کَاَنَّ کَلبًا اَبقَعَ یَلِغُ فی دَمِهِ، فَکانَ شِمرَ بنَ ذِیالجَوشَنِ قاتِلَ الحُسَینِ ذ’لِکَ. کانَ اَبرَصَ وَ کانَ تَأویلُ الرُّؤیا بَعدَ سِتّینَ سَنَهٍ.[۸۱]
به جعفر بن محمّد× گفته شد: تعبیر خواب، چه مقدار تأخیر میافتد؟ فرمود: رسول خدا’در خواب دید، گویا سگ پیسهای، خونش را میلیسد. پس او، شمر بن ذیالجوشن، قاتل حسین× بود. او پیسه بود و خواب آن حضرت پس از ۶۰ سال تعبیر شد.
این متن به شهادت امام حسین× اشاره کرده و دلالتی بر قاتلبودن شمر ندارد؛ بلکه او را خونخوار معرّفی میکند؛ مانند سگی که وقتی گرگها، طعمه خود را دریدند، جلو میآید و خون طعمه را لیس میزند. در یکی از متون زیارت «ناحیه مقدّسه» آمده است:
وَ الشِّمرُ جالِسٌ عَلى’ صَدرِکَ، مولِغٌ سَیفَهُ عَلى’ نَحرِکَ، قابِضٌ عَلى’ شَیبَتِکَ بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَکَ بِمُهَنَّدِهِ، قَد سَکَنَت حَواسُّکَ وَ خَفِیَت اَنفاسُکَ.[۸۲]
در حالی که شمر بر سینهات نشسته، شمشیر خویش را از گلویت سیراب مینمود، با دستى مَحاسِنَت را در مُشت میفِشُرد ]و با دست دیگر[ با شمشیری که آن را پَس و پیش میبرد، تو را ذبح مىکرد، حواسّ تو از حرکت ایستاد و نفسهایت پنهان شد.
این عبارت به صراحت شمر را قاتل امام× معرّفی کرده است.
۳. خولی بن یزید اصبحی
صاحب «انساب الاشراف» پس از نقل وقوع جنایت توسّط سنان مینویسد:
وَ یُقالُ: اِنَّ خولىَ بنَ یَزیدٍ هوَ الَّذی تَوَلّى’ اِحتِزازُ رأسِه بِاِذنِ سَنانٍ.[۸۳]
و گفته میشود: بدون شک، خولی بن یزید کسی بود که عهدهدار بریدن سر امام× با اجازه سنان شد.
این نقل، به صورت مجهول (یقال) مطرح شده است.
۴. شبل بن یزید اصبحی
دینوری در «الاخبار الطّوال» پس از بیان لرزش خولی، برادرش «شبل بن یزید» را مرتکبشونده قتل امام× معرّفی نموده است.[۸۴]
۵. نصر بن خرشبه ضبابی
همانگونه که گذشت، در روایت خوارزمی احتمال داده شده بود که قاتل «نصر بن خرشه» باشد.[۸۵] نویسنده «الفتوح» گفته که عمر سعد دستور داد تا کار امام حسین× را تمام کنند. او در گزارشی «نصر بن خرشبه» را به جای شمر، دچار پیسی معرّفی نموده و ماجرای سگ سیاه و سفید و دیگر قضایایی را که پیشتر از قول خوارزمی درباره شمر روایت شده بود، در حقّ نصر آورده است. گزارش وی تصریح میکند که نصر، با شمشیر به محلّ ذبح امام× میزند و شعری که خوارزمی هم از قول شمر روایت کرده بود را میخواند. در ادامه این گزارش آمده که عمر سعد ناراحت شد و به مرد دیگری گفت که کار امام× را تمام کند و در نهایت، خولی، این جنایت را به انجام رساند.[۸۶] البته بعید است عمر سعد در میانه اجرای مأموریت، فرد دیگری را بفرستد.
احتمال میرود نصر بن خرشبه ضبابی همان شمر بن ذیالجوشن ضبابی باشد؛ به این صورت که «نصر» مصحّف «شمر» باشد. هر دوی ایشان نیز «ضبابی»اند. با توجّه به اینکه ابرصبودن و خطاب امام حسین× به قاتلشان با عنوان سگ ابقعِ یا سیاه و سفید و نیز خواندن شعر، درباره هر دوی آنان گفته شده، این احتمال تقویت میگردد. البته تصحیف «ذیالجوشن» به «خرشه» یا «خرشبه» قابل توجیه نیست؛ مگر اینکه گفته شود مردم به جهت توهین به شمر، او را «خَرشَبیه» به معنای «شبیه خر» خواندهاند و «خرشبیه» به «خرشبه» و «خرشه» تبدیل شده است. احتمال ضعیف هم این است که «خرشبیه» تصحیفشده «شرحبیل» باشد. زیرا برخی، پدر شمر را «شرحبیل بن اعور» دانستهاند.[۸۷] یعنی در اصلِ روایت، «شمر بن شرحبیل» بوده که به «نصر بن خرشبه» تبدیل شده است. ولی او در منابع به چنین نامی مشهور نیست و او را «شمر بن ذیالجوشن» خواندهاند.
۶. مردی از قبیله «مذحج»
همانگونه که گفته شد، طبری، روایت قاتلبودن سنان را نقل کرده و با این حال، در گزارش دیگری، این جنایت را به مردی مذحجی نسبت داده که نام و نسبش نامشخّص است:
فَقاتَلَ حَتّى’ قُتِلَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ. قَتَلَهُ رَجُلٌ مِن مِذحَجَ وَ حَزَّ رأسَهُ وَ انطَلَقَ بِهِ اِلى’ عُبَیدِاللهِ وَ قالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّهً وَ ذَهَبًا … .[۸۸]
پس حسین جنگید تا کشته شد؛ صلوات خدا بر او باد. مردی از مذحج او را کشت و سرش را برید و نزد عبیدالله برد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پُر کن … .
روشن است که این روایت، شبیه به ماجرای سنان است؛ با این تفاوت که در اینجا، مرد مذحجی نزد ابن زیاد، شعر میخواند. هیچ کدام از متّهمان به قتل از قبیله مذحج نیستند تا احتمال یکیبودن آنان مطرح شود.
۷. عمر بن سعد
ابن شهر آشوب، قتل امام× را به عمر بن سعد و خولی بن یزید و بریدن سر ایشان را به سنان و شمر نسبت داده است.[۸۹] یحیی بن معین نیز از اهالی کوفه نقل میکند که قاتل آن حضرت، عمر سعد است و پس از آن گزارش میدهد که ابراهیم بن سعد، قاتلبودن عمر را رد کرده است.[۹۰] محبّ الدّین طبری گزارش قتل توسط ابن سعد را مطرح نموده و سپس رد میکند.[۹۱]چهبسا این نسبت به ابن سعد به دلیل فرماندهی وی بر لشگر یزید در روز عاشورا باشد.
۸. حصین بن نمیر
حصین بن نمیر سکونی که حصین بن تمیم نیز خوانده شده[۹۲] در برخی از منابع به عنوان قاتل امام× معرّفی شده است.[۹۳]
۹. دیگران
مهاجر بن اوس تمیمی، کثیر بن عبدالله شعبی،[۹۴] ابوالجنوب زیاد بن عبدالرّحمن جعفی، قشعم و صالح بن وهب یزنی،[۹۵] افراد دیگری هستند که قتل امام× به ایشان منتسب شده است. بلاذری، ابوالجنوب عبدالرّحمن بن زیاد، خولی، قشعم بن عمرو جعفی، صالح ابن وهب و سنان را از کسانی دانسته که شمر آنان را گرد آورد تا به امام× حمله کنند. مطابق روایت او، ابوالجنوب از این کار منصرف میشود.[۹۶]
لازم به ذکر است که برخی از نویسندگان، بین کشندگان امام× و ذبح ایشان، تفصیل قائل شدهاند. ابن شهر آشوب، عمر سعد و خولی را قاتل و سنان و شمر را کسانی دانسته که سر ایشان را بریدهاند.[۹۷] ابوالفرج اصفهانی، قتل امام حسین× را به صورت اشتراکی به ابوالجنوب، قشعم، صالح و خولی، نسبت داده و سنان را کسی معرّفی کرده که سر آن حضرت را از تن شریفشان جدا کرده است. وی با لفظ «یُقال» شمر را تجهیزکننده سنان برای این جنایت شمرده است.[۹۸] طبرانی[۹۹] و پس از او ابن عساکر[۱۰۰] نیز، قاتل را سنان و خولی را جداکننده سر و آمادهکننده سنان برای ارتکاب این عمل معرّفی نمودهاند.
نکته دیگر درباره شعری است که توسّط قاتل خوانده شده و به نقل از سنان،[۱۰۱] نصر[۱۰۲] و مرد مذحجی[۱۰۳] آورده شد. شعر مورد بحث از زبان خولی[۱۰۴] و بشر بن مالک[۱۰۵] نیز نقل شده و گاهی بدون ذکر نام قاتل ثبت گردیده است.[۱۰۶] به نظر میرسد سراینده این شعر، سنان است. زیرا افزون بر اشاره بیشتر منابع به او به عنوان شاعر، در نقلی، خود سنان مضمون شعر را به امام× گفته[۱۰۷] که مؤیّد سرایش شعر از جانب اوست. از این گذشته، تمجید فراوان از امام× توسّط قاتلش و طلب جایزه بدین وسیله، آن هم در برابر عمر سعد که در نهایت، نکوهش شدید او را در پی داشت، فقط از کسی برمیآید که دارای رگههایی از جنون وحشی باشد و چنین صفتی به سنان نسبت داده شده است.[۱۰۸]
از سوی دیگر منابعی که خولی را گوینده شعر دانستهاند، تنها ظاهرشان بر این مطلب دلالت دارد. مقایسه عبارات منابع مذکور با کتابهایی که سنان را شاعر شمردهاند، نشان میدهد که متون دسته اوّل، دچار افتادگی است. به عنوان نمونه در کتاب تاریخ دمشق آمده است:
قَتَلَهُ سَنانُ بنُ اَبیاَنَسِنِ النَّخَعیُّ وَ اَجهَزَ عَلَیهِ خولیُ بنُ یَزیدِنِ الاَصبَحیُّ مِن حِمیَر وَ حَزَّ رَأسَه وَ اَتىٰ بِهِ عُبَیدَاللهِ بنِ زیادٍ فَقالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّهً وَ ذَهَبًا … .[۱۰۹]
سنان بن ابیانس نخعی امام× را به قتل رساند و خولی بن یزید اصبحی او را با تسمه زین، بست و سر وی را برید و آن را پیش عبیدالله بن زیاد بُرد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پر کن … .
امّا این متن در منابعی که شبیه به آن را ثبت کردهاند، اندکی متفاوت است. مثلا در «المعجم الکبیر» پس از «اَتىٰ بِهِ عُبَیدَاللهِ بنِ زیادٍ فَقالَ» کلمه «سَنان» آمده است. در نتیجه میتوان گفت کلمه «سنان» از متن تاریخ دمشق و الاستیعاب،[۱۱۰] افتاده است. منابعی که شعر را به دیگران نسبت داده نیز، کمتر از منابع مربوط به سنان بوده و نمیتواند در برابر آن، مقاومت کند.
بنابراین قول صحیحتر درباره قاتل امام حسین× این است که سنان مرتکب این جنایت شده است. زیرا، اخبار ارتکاب قتل توسّط او در دستههای مختلف روایی و تاریخی و همچنین منابع متعدّد، ثبت شده است. وحشیگری جنونآمیز او که در برخی توصیفات وی آمده، مؤیّدی برای گزارشهایی است که او را قاتل میشمرد. گر چه شمر نیز به قتل امام× شهرت دارد و پس از سنان، محتملترین فرد برای انجام این کار است.
نسبت به چرایی اختلاف در نام قاتل امام×، نکاتی گفتنی است. نخست اینکه در زبان عربی میتوان دو نفر را به گونه حقیقی، «قاتل» شمرد؛ یکی کسی که جراحت اصلی را وارد کرده بهطوری که اگر مجروح، رها شود، میمیرد و دیگری، کسی که ضربه نهایی را زده و سبب شده تا روح از بدن آن فرد جدا شود. مثلا از عبارت «ابن اثیر» استفاده میشود که میتوان قتل را هم به سنان و هم به خولی نسبت داد:
قَتَلَهُ سَنانُ بنُ اَنَسِنِ النَّخَعیُّ … وَ لَمّا اَجَهَزَ عَلَیهِ خولی حَمَلَ رأسَهُ اِلىٰ اِبنِ زیادٍ وَ قالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّهً وَ ذَهَبًا … .[۱۱۱]
سنان بن انس نخعی او را کشت … و زمانی که خولی او را بست، سرش را نزد ابن زیاد برد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پر کن … .
ابن اثیر در عبارت فوق، قاتل را سنان معرّفی کرده و در عین حال، کلمه «قَتَلتُ» را از زبان خولی نقل میکند. افراد متعّددی به آن حضرت ضربات سختی زدند که هر کدام از آنها به تنهایی میتوانست سبب شهادت امام× بشود. به همین دلیل به همه آنان کلمه «قاتل» اطلاق شده است. از سوی دیگر گاهی قاتل، تنها به کسی گفته شده که ضربه نهایی را زده است.
همچنین احتمال دارد که با تفکیک «قتل» با «بریدن سَر» بتوان، بین برخی از گزارشها جمع کرد.
اشتباه ناظران واقعه نیز میتواند یکی از علّتهای اختلاف در نام قاتل باشد. مثلا ممکن است کسی، سَر را در دست خولی دیده و گمان کرده، همو قاتل امام× است. در حالی که سنان، سر را پس از به شهادت رسیدن امام× به او داد تا برای فرمانده ببرد. همچنین ممکن است، یک راوی بر اثر ازدحام جمعیت یا علّت دیگر، تنها دیده یکی از لشکریان، ضربه سختی به امام× زده است. سپس این تصوّر برایش ایجاد شده که همان ضربه، سبب شهادت آن حضرت بوده؛ در حالی که اینگونه نبوده است.
از سوی دیگر، گاهی قاتل به کسی گفته میشود که فرمان قتل را صادر کرده و گاهی کسی، قاتل خوانده میشود که مباشر در قتل است. ابن اثیر، ضمن پذیرش سنان به عنوان قاتل، نسبتدادن قتل به شمر و عمر سعد را به این دلیل دانسته که شمر، مردم را به کشتن حضرت تحریک کرد و ابن سعد، فرمانده لشکر بود.[۱۱۲]
نتیجه اینکه با توجّه به نقل بیشتر روایات و منابع، به احتمال بسیار، سنان، قاتل نهایی امام حسین× و جداکننده سر ایشان است، هرچند دیگران نیز با ضربات متعدّد و کاری در قتل، شریک بودهاند. شمر پس از سنان، محتملترین فرد است؛ (لعنه الله علیهم اجمعین)
هـ) سرقتها
پس از شهادت امام حسین× عدّهای از لشکریان یزید (لعنه الله علیهم) به اموال آن حضرت دستبرد زدند و همه را به غارت بردند.[۱۱۳]
شلواری که از پیش، توسّط امام× پاره شده بود تا کسی پس از شهادت، آن را از تنشان بیرون نیاورد، توسّط «بحر بن کعب»[۱۱۴] و احتمالا شلوار دیگرشان به دست «یحیی بن عمرو حرمی»[۱۱۵] به سرقت رفت. روپوشِ از جنسِ خزِ امام× را «قیس بن اشعث کندی»،[۱۱۶] کفشهایشان را مردی از «بنیاود»[۱۱۷] و شمشیرشان را مردی از «بنینهشل بن دارم»[۱۱۸] یا «اسود بن حنظله»[۱۱۹] ربودند. همچنین گفته شده، سارق کفشها «اسود بن خالد» است.[۱۲۰]
پیراهن آن حضرت را «جعفر بن وبر»[۱۲۱] یا «اسحاق بن حیاه حضرمی»[۱۲۲] و یکی از لباسهای ایشان را «جعونه بن حویه حضرمی»[۱۲۳] به سرقت بردند. عمامه امام× به دست «جابر بن زید ازدی»[۱۲۴] یا «اخنس بن مرثد»[۱۲۵] دزدیده شد. زره آن حضرت را «مالک بن بشر کندی» و انگشترشان را «بجدل بن سلیم کلبی» پس از قطع انگشت مبارکشان ربود.[۱۲۶] گفته شده سارق زره کوتاه حضرت، عمر سعد و سارق شمشمیر ایشان «جمیع بن خلق اودی» یا «اسود بن حنظله» بود.[۱۲۷]
بنا بر نقل ابن شهر آشوب، کمان و جنگافزارهای ایشان، توسّط «رحیل بن خیثمه جعفی» و «هانی بن شبیب حضرمی» و «جریر بن مسعود حضرمی» به سرقت رفت.[۱۲۸] در نهایت، جهاز شتر، شتر و بار و بنه امام حسین× و همچنین وسائل زنان آن حضرت غارت شد.[۱۲۹] بلاذری گزارش میدهد که چادر زنان را نیز کشیدند تا اینکه عمر سعد مانع شد.[۱۳۰] گفتنی است که بلاهایی هم بر سر سارقان آمده است.[۱۳۱]
بنابراین، پیراهن، شلوار، روپوشی از جنس خز، عمامه، کفشها، شمشیر، زره، جنگافزارها، انگشتر، شتر، جهاز شتر، بار و بنه امام حسین× و اموال اهل حرم در روز عاشورا به تاراج رفت.
و) دواندن اسب بر جنازه مطهّر
پس از اینکه اموال امام× را ربودند، عمر سعد خطاب به اصحابش گفت:
مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ فَیوَطِّئُهُ فَرَسُهُ؟ فَانتَدَبَ عَشَرَهٌ، مِنهُم اِسحاقُ بنُ حَیاهَ الحَضرَمیُّ وَ هُوَ الَّذی سَلَبَ الحُسَینَ قَمیصَهُ فَبَرَص. فَداسوا الحُسَینَ بِخُیولِهِم حَتَّىٰ رَضُّوا ظَهرَهُ وَ صَدرَهُ.[۱۳۲]
چه کسی حاضر است بر بدن حسین اسب بتازاند؟ ده تن اعلام آمادگی کردند که اسحاق بن حیاه حضرمی، همان کسی که پیراهن حسین× را از تنش درآورد و به برص مبتلا گشت، از جمله ایشان بود. پس آنان بدن حسین× را با اسبانشان لگدمال کرده و پشت و سینهاش را خُرد کردند.
ابن شهر آشوب، اسامی این ده تن را ثبت کرده است: اسحاق بن یحیی حضرمی، هانی بن ثبیت حضرمی، ادلم بن ناعم، حسن بن مالک، حکیم بن طفیل طائی، اخنس بن مرثد، عمرو بن صبیح مذحجی، رجاء بن منقذ عبدی، صالح بن وهب یزنی و سالم بن خیثمه جعفی.[۱۳۳] نقل شده که یکی از این ده تن چنین سروده است:
نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ / بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الاَسرِ / حَتّىٰ عَصَینَا اللَّهَ رَبَّ الاَمرِ / بِصُنعِنا مَعَ الحُسَینِ الطُّهرِ![۱۳۴]
ما بودیم که سینه حسین را پس از پشتش کوبیدیم / با اسبهایی تماما بلندقامت تندرو و سختکار / تا اینکه خداوند پروردگار امر جهان را معصیت کردیم / بهوسیله کاری که با حسین پاک انجام دادیم!
همچنین بلاذری از «واقدی» نقل میکند که شمر، با اسب خود، بدن امام حسین× را لگدکوب نمود.[۱۳۵] ابن زیاد پیش از جنگ در نامهای به عمر سعد (لعنهما الله) نوشته است که در صورت تسلیمنشدن امام× و یارانش، آنان را بکش و پشت و سینه او را با اسب لگدمال کن![۱۳۶] در نتیجه، این رویداد دهشتناک به دستور مستقیم ابن زیادِ ملعون صورت گرفت.
نتیجه
بنا بر نقل منابع گوناگون، امام حسین× در روز عاشورا از ناحیه سر و صورت، چانه، دهان و لبها، پیشانی، قلب یا سینه، گلو، تهیگاه، کف دست چپ، پهلو، دوش، پشت گردن، ترقوه و استخوانهای سینه با آلات مختلف جنگی یعنی شمشیر، نیزه و تیر، صدمه دیدند. آن حضرت همچنین پیش از شهادت از اسب به پایین افتادند.
درباره تعداد ضرباتی که به امام× زده شده اختلاف است. ۳۳ ضربه نیزه و ۳۴ ضربه شمشمیر، ۳۳ ضربه نیزه و ۴۴ ضربه شمشیر، ۶۳ جراحت با نیزه و شمشیر و تیر، سیصد و بیست و چند ضربه با نیزه و شمشیر و تیر، ۷۰ و اندی ضربه شمشیر و ۴۰ جراحت شمشیر یا نیزه، اقوالی است که در این باره گفته شده است. علّت اختلاف مذکور میتواند در شمارش زخمهای عمیقتر و به حساب نیاوردن زخمهای کوچک یا اکتفاکردن به شمارش جایِ ضربه شمشیر و نیزه بر روی لباس باشد و یا جداسازی زخمهای پیش روی مبارک از غیر آن باشد.
امام حسین× پس از مصیبتهای گوناگونی که بر خود ایشان وارد میشد با خداوند مناجات میکردند. هفت مناجات ثبتشده از آن حضرت در منابع، مربوط به چنین موقعیتهایی بوده است. مدح و ستایش خداوند، صبر بر قضا، اظهار ستمدیدگی و شِکوه از امّت، بخشی از مضامین مناجاتهای آن حضرت است.
درباره قاتل نهایی امام حسین× اختلاف است. سَنان بن انس، شمر بن ذیالجوشن، خولی بن یزید اصبحی و برادرش شبل، نصر بن خرشه یا خرشبه ضبابی، مردی از قبیله مذحج، عمر بن سعد، حصین بن نمیر سکونی، مهاجر بن اوس تمیمی، کثیر بن عبدالله شعبی، ابوالجنوب عبدالرّحمن بن زیاد یا زیاد بن عبدالرّحمن جعفی، قشعم بن عمرو جعفی و صالح بن وهب یزنی، کسانی هستند که به عنوان قاتل آن حضرت، معرّفی شدهاند. احتمال میرود نصر بن خرشبه ضبابی همان شمر بن ذیالجوشن ضبابی باشد. با توجّه به گزارشها و دستههای مختلف روایی و تاریخی، به احتمال فراوان، قاتل اصلی، سنان است. پس از سنان، شهرت شمر به عنوان قاتل و احتمال ارتکاب قتل به دست او از همه بیشتر است. دیگر نامبردگان، احتمالا در قتل امام حسین× نقشی پررنگ داشتهاند ولی کُشَنده نهایی امام× نبودند.
پس از شهادت امام حسین× شلوار، پیراهن، روپوشی از جنس خز، عمامه، کفشها، شمشیر، زره، جنگافزارها، انگشتر، شتر و جهازش، بار و بنه و اموال اهل حرم غارت شد. همچنین ده تن با اسب بر بدن مطهّر تاختند و پشت و سینه فرزند رسول خدا (صلوات الله علیهما) را خُرد کردند. مطابق نقل بلاذری از واقدی، شمر نیز مرتکب این جنایت شده است. پیش از واقعه عاشورا، ابن زیاد، در صورت تسلیمنشدن و به شهادت رسیدن امام×، دستور اسبتاختن بر بدن ایشان را به عمر سعد داده بود.
منابع
- الاخبار الطّوال، ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، تحقیق عبد المنعم عامر و جمال الدّین الشیال، قاهره، داراحیاء الکتب العربی و دارالشّریف الرّضی، اوّل، ۱۹۶۰م.
- الاخبار الموفّقیات، زبیر بن بکار، تحقیق سامی مکّی عانی، بیروت، عالم الکتب، دوم، ۱۴۱۶ق.
- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، شیخ مفید (محمّد بن محمّد بن نعمان)، تحقیق مؤسّسه آل البیت^، بیروت، دارالمفید، دوم، ۱۴۱۴ق.
- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، یوسف بن عبدالله ابن عبد البر، تحقیق علی محمّد البجاوی، بیروت، دارالجیل، اوّل، ۱۴۱۲ق.
- اسد الغابه فی معرفه الصّحابه، علی بن محمّد ابن اثیر، بیروت، دارالکتاب العربی.
- الاعتقادات فی دین الامامیّه، شیخ صدوق (محمّد بن علی ابن بابویه)، تحقیق عصام عبد السّیّد، بیروت، دارالمفید، دوم، ۱۴۱۴ق.
- اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، تحقیق مؤسّسه آل البیت^، قم، مؤسّسه آل البیت^، اوّل، ۱۴۱۷ق.
- الافاده فی تاریخ الائمّه السّاده، یحیی بن حسین هارونی حسنی، عمّان، مؤسّسه زید بن علی.
- الامالی، شیخ صدوق (محمّد بن علی ابن بابویه)، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، مؤسّسه بعثت، اوّل، ۱۴۱۷ق.
- الامالی، شیخ طوسی (محمّد بن حسن)، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، دارالثّقافه، اوّل، ۱۴۱۴ق.
- انساب الاشراف، محمّد بن یحیی بلاذری، تحقیق محمّد حمید الله، مصر، معهد المخطوطات و دارالمعارف، ۱۹۵۹م.
- الانساب، عبد الکریم بن محمّد سمعانی، تحقیق عبدالله بن عمر بارودی، بیروت، دارالجنان، اوّل، ۱۴۰۸ق.
- بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمّه الاطهار^، محمّد باقر مجلسی، تحقیق سیّد محمّد مهدی خرسان و سیّد ابراهیم میانجی و محمّد باقر بهبودی، بیروت، مؤسّسه الوفاء، دوم، ۱۴۰۳ق.
- البرصان و العرجان و العمیان و الحولان، عمرو بن بحر جاحظ، تحقیق عبد السّلام هارون، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۰ق.
- تاج الموالید فی موالید الائمّه^ و وفیاتهم، فضل بن حسن طبرسی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۶ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محمّد بن احمد ذهبی، تحقیق عمر عبد السّلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، اوّل، ۱۴۰۷ق.
- تاریخ الطّبری، محمّد بن جریر طبری، تحقیق گروهی از علما، بیروت، مؤسّسه الاعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق.
- تاریخ مدینه دمشق، علی بن حسن ابن عساکر، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- تجارب الامم، احمد بن محمّد ابن مسکویه رازی، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، دوم، ۱۳۷۹ش.
- تذکره خواص الامّه فی خصائص الائمّه^، یوسف ابن جوزی.
- ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، محمّد بن سعد، تحقیق سیّد عبد العزیز طباطبایی، نشر هدف.
- التّعجّب من اغلاط العامّه فی مسأله الامامه، محمّد بن علی کراجکی، تحقیق فارس حسّون کریم.
- التّنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، بیروت، دار صعب.
- تهذیب الکمال، یوسف بن زکی المزّی.
- دانشنامه امام حسین× بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، محمّد محمّدی ریشهری، تحقیق گروهی از پژوهشگران، قم، دارالحدیث، اوّل، ۱۳۸۸ش.
- الدّرّ النّظیم فی مناقب الائمّه اللّهامیم^، یوسف بن حاتم شامی، قم، جامعه مدرّسین.
- دعائم الاسلام، قاضی نعمان بن محمّد مغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره، دارالمعارف، ۱۳۸۳ق.
- دلائل الامامه، محمّد بن جریر طبری شیعی، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، مؤسّسه بعثت، اوّل، ۱۴۱۳ق.
- ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی^، محبّ الدّین طبری، قاهره، مکتبه القدسی، ۱۳۵۶ق.
- روضه الواعظین و بصیره المُتَّعِظین، محمّد بن حسن فتّال نیشابوری، تحقیق سیّد محمّد مهدی خرسان، قم، دارالشّریف الرّضی.
- شرح الاخبار فی فضائل الائمّه الاطهار^، قاضی نعمان بن محمّد مغربی، تحقیق سید محمّد حسینی جلالی، قم، جامعه مدرّسین، دوم، ۱۴۱۴ق.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، اوّل، ۱۳۷۸ق.
- الصّحاح، اسماعیل بن حمّاد جوهری، تحقیق احمد عبد الغفور عطّار، بیروت، دارالعلم للملّایین، اوّل، ۱۴۰۷ق.
- الطّبقات الکبری، محمّد بن سعد، بیروت، دارصادر، اوّل، ۱۹۶۸م.
- الفتوح، احمد ابن اعثم کوفی، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، اوّل، ۱۴۱۱ق.
- فرهنگ عمید، حسن عمید، ویرایش فرهاد قربانزاده، تهران، نشر اَشجَع، اوّل، ۱۳۸۹ش.
- الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، پنجم، ۱۳۶۳ش.
- کامل الزّیارات، جعفر بن محمّد ابن قولویه، تحقیق جواد قیّومی، قم، جامعه مدرّسین، اوّل، ۱۴۱۷ق.
- الکامل فی ضعفاء الرّجال، عبدالله بن عدی، تحقیق یحیى مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، سوم، ۱۴۰۹ق.
- کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرّائی، قم، دارالهجره، دوم، ۱۴۰۹ق.
- کفایه الطّالب فی مناقب علیّ ابن ابیطالب×، محمّد بن یوسف گنجی شافعی، تحقیق محمّد هادی امینی، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت^.
- لسان العرب، محمّد بن مکرم ابن منظور، قم، نشر ادب حوزه، ۱۴۰۵ق.
- اللّهوف فی قتلی الطّفوف، سید علی بن موسی ابن طاووس، قم، انوار الهدی، اوّل، ۱۴۱۷ق.
- مجمع الزّوائد، علی بن ابیبکر هیثمی، بیروت، دارالکتب العلمیّه، ۱۴۰۸ق.
- مروج الذّهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، قم، دارالهجره، دوم، ۱۴۰۴ق.
- المزار، محمّد بن جعفر مشهدی، تحقیق جواد قیّومی، قم، جامعه مدرّسین، اوّل، ۱۴۱۹ق.
- مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی (محمّد بن حسن)، بیروت، مؤسّسه فقه الشّیعه، اوّل، ۱۴۱۱ق.
- مطالب السّؤول فی مناقب آل الرّسول^، محمّد بن طلحه شافعی، تحقیق ماجد بن احمد عطیّه.
- المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق حمدی عبد المجید سلفی، بیروت، داراحیاء التّراث العربی، دوم.
- مقاتل الطّالبین، علی بن حسین ابن ابوالفرج اصفهانی، تحقیق کاظم مظفّر، نجف، المکتبه الحیدریّه، دوم، ۱۳۸۵ق.
- مقتل الحسین×، ابومخنف لوط بن یحیی، تحقیق حسین غفّاری، قم.
- مقتل الحسین×، موفّق بن احمد خوارزمی، قم، انوار الهدی، دوم، ۱۳۸۱ش.
- مناقب آل ابیطالب، محمّد بن علی ابن شهر آشوب، تحقیق گروهی از اساتید، نجف، المکتبه الحیدریّه، ۱۳۷۶ق.
- المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، عبد الرّحمن بن علی ابن جوزی، تحقیق محمّد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا و نعیم زرزور، بیروت، دارالکتب العلمیّه، اوّل، ۱۴۱۲ق.
- نسب معد و الیمن الکبیر، هشام بن محمّد کلبی، تحقیق ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، اوّل، ۱۴۰۸ق.
- النّهایه فی غریب الحدیث و الاثر، مجد الدین ابن اثیر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمّد طناحی، قم، مؤسّسه اسماعیلیان، چهارم، ۱۳۶۴ش.
- ینابیع المودّه لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، تحقیق سیّد علی جمال اشرف حسینی، قم، دارالاسوه، اوّل، ۱۴۱۶ق.
- مقاله اعتبار سندی زیارتهای ناحیه مقدّسه، محمّد احسانیفر لنگرودی، مجلّه علوم حدیث، ش۳۰، زمستان ۱۳۸۲ش.
- مقاله روایات عاشورایی الفتوح ابن اعثم کوفی در میزان نقد و بررسی، محسن رفعت و محمّد کاظم رحمان ستایش، مجلّه حدیثپژوهی، ش۳، بهار و تابستان ۱۳۸۹ش.
[۱]. پژوهشگر حوزه علمیه قم؛ کارشناس ارشد الاهیات و معارف اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی اراک. hassanfatemi@yahoo.com))
[۲]. کارشناس ارشد کلام امامیه، دانشگاه قرآن و حدیث؛ دانشپژوه سطح سه مرکز تخصّصی حدیث حوزه علمیه قم. (feyz1313@chmail.ir)
[۳]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳ و نیز ن. ک: مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۱۷۱؛ تاریخالطّبری، ج۴، ص۳۴۲. (ابومخنف و به تبع آن، طبری، جانی را از «بنی بداء» شمردهاند.) (اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۷ آورده که پیش از آن، امام× از بندآبِ نهر فرات بازگشته بودند و شمر و گروهی از همراهانش، برای مقابله با ایشان آمده بودند. روضه الواعظین، ص۱۸۸ نیز شبیه این نقل را آورده است.) (بندآب: بندی که در جلو آب ببندند، سد. فرهنگ عمید)
[۴]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۰ و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۱۸۸.
[۵]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۰؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۰؛ اللّهوف، ص۷۱.
[۶]. روضه الواعظین، ص۱۸۸.
[۷]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۱۵ (به نقل از تاریخ طبری؛ همراه با گزارشی که نشان میدهد امام× پیش از این ضربه، از شدّت جراحات، ضعیف شده بودند.)
[۸]. الاخبار الطّوال، ص۲۵۸. (دینوری، رویداد مورد بحث را پس از شهادت حضرت عبّاس و تنهایی امام× دانسته و بُرنُس را از جنس خز معرّفی کرده است.)
[۹]. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۲۳ و نیز ن. ک: کفایه الطّالب، ص۴۳۱.
[۱۰]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۳؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۱۸۹ و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۱۸۸.
[۱۱]. الارشاد، ج۲، ص۱۰۹ و نیز ن. ک: اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۶.
[۱۲]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۱۰۴.
[۱۳]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱ و نیز ن. ک: مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۱۸۸؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۳؛ تجارب الامم، ج۲، ص۷۹.
[۱۴]. الاخبار الطّوال، ص۲۵۸.
[۱۵]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۱۶]. تذکره الخواص، ص۲۲۷.
[۱۷]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۱، ص۳۸ و نیز ن. ک: مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۱۸]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۳۹ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۷۱.
[۱۹]. بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۳.
[۲۰]. ن. ک: دانشنامه امام حسین×، ج۷، ص۲۲۰، پانوشت۱.
[۲۱]. الفتوح، ج۵، ص۱۱۸ و نیز ن. ک: الامالی (صدوق)، ص۲۲۶ (شیخ صدوق «بنیکلاب» را مانع رسیدن امام× به آب دانسته است.)؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۰؛ اللّهوف، ص۷۴؛ الدّرّ النّظیم، ص۵۵۱. (یوسف بن حاتم از عبارت «جُرِحَ فی حَلقِهِ» استفاده کرده است.)
[۲۲]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۲۳]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۳۹.
[۲۴]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۰ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۷۳.
[۲۵]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳ و نیز ن. ک: مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ الفتوح، ج۵، ص۱۱۸؛ مروج الذّهب، ج۳، ص۶۲؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۰؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۲۶]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۲.
[۲۷]. العین، ج۱، ص۱۴۵؛ الصّحاح، ج۴، ص۱۵۲۱.
[۲۸]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۲۹]. مقاتل الطّالبین، ص۷۹؛ شرح الاخبار، ج۳، ص۱۶۴؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۳۰]. ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۷۵؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۳۱]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۳۲]. الفتوح، ج۵، ص۱۱۸. («حبل عاتق» به محلّ افتادن ردا بر گردن، بین شانه و گردن و رگ یا عصبی که آنجاست گفته شده که در متن «پشت گردن» ترجمه شد. ن. ک: النّهایه، ج۱، ص۳۳۳؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۱۳۵)
[۳۳]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۳۴]. الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.
[۳۵]. روضه الواعظین، ص۱۸۹.
[۳۶]. الاخبار الطّوال، ص۲۵۸.
[۳۷]. به عنوان نمونه ن. ک: الاخبار الطّوال، ص۲۵۸.
[۳۸]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳ و نیز ن. ک: مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۱؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۳۹]. ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۷۵ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۷۴.
[۴۰]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۱ و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۴۱]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰ و نیز ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳؛ اللّهوف، ص۷۶.
[۴۲]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.
[۴۳]. الافاده، ص۴۳؛ دلائل الامامه، ص۱۷۸.
[۴۴]. الکافی، ج۶، ص۴۵۲، ح۹.
[۴۵]. الامالی (صدوق)، ص۲۲۸، ح۱ و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۸۹؛ تاج الموالید، ص۳۱؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۴۶]. الامالی (طوسی)، ص۶۷۶، ح۱۰.
[۴۷]. دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۵۴.
[۴۸]. الامالی (صدوق)، ص۲۲۶ و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۱۸۹.
[۴۹]. الفتوح، ج۵، ص۱۱۸؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۵۰]. الدّرّ النّظیم، ص۵۵۱.
[۵۱]. ینابیع المودّه، ج۳، ص۸۲.
[۵۲]. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۲۳ و نیز ن. ک: کفایه الطّالب، ص۴۳۱.
[۵۳]. ن. ک: مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۳۹.
[۵۴]. ن. ک: اللّهوف، ص۶۹.
[۵۵]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۳۹.
[۵۶]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۳۹.
[۵۷]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۳؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۱۸۹؛ الارشاد، ج۲، ص۱۰۹.
[۵۸]. تذکره الخواص، ص۲۲۷.
[۵۹]. مقتل الحسین× (خوارزمی) ج۲، ص۱۲.
[۶۰]. مصباح المتهجّد، ص۸۲۷، ح۸۸۷.
[۶۱]. ترجمه «کوثِرَ» از بحار الانوار، ج۹۸، ص۳۴۹.
[۶۲]. مصباح المتهجّد، ص۸۲۷، ح۸۸۷.
[۶۳]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ص۲۰۰ و نیز ن. ک: البرصان، ص۱۲۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷، ح۲۸۵۲؛ تجارب الامم، ج۲، ص۸۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۳۹۳؛ الافاده، ص۴۳؛ الانساب، ج۳، ص۷۵. (شیخ صدوق نیز در کتاب الاعتقادات، ص۹۸، سنان را قاتل امام حسین× دانسته است.)
[۶۴]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۷؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۱ و نیز ن. ک: ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۷۵؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۵، ح۴۶؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۲؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
[۶۵]. الامالی (صدوق)، ص۲۲۶ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۷۴.
[۶۶]. المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۱.
[۶۷]. مجمع الزّوائد، ج۹، ص۱۹۴.
[۶۸]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۶، ص۴۱۰؛ ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۹۰، ح۳۲۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۳۱.
[۶۹]. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۶.
[۷۰]. الارشاد، ج۱، ص۳۳۰.
[۷۱]. الامالی (صدوق)، ص۱۹۶، ح۱؛ کامل الزّیارات، ص۱۵۵، ح۱۶.
[۷۲]. ن. ک: تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۳۶۰، ش۴۲۴۰.
[۷۳]. شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۴.
[۷۴]. ن. ک: التّنبیه و الاشراف، ص۲۴۵.
[۷۵]. نسب معد، ج۱، ص۲۹۴.
[۷۶]. الکامل، ص۶، ذیل ترجمه ۸۸۸.
[۷۷]. الارشاد، ج۲، ص۱۱۲. (ابن عبد البرّ، شمر را به عنوان قاتل احتمالی امام حسین× معرّفی کرده است. الاستیعاب، ص۳۹۳) و نیز ن. ک: روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹. (ذهبی نیز قتل امام× را به شمر نسبت میدهد؛ هرچند در ادامه میگوید: «و قیلَ غیرُه». تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۴)
[۷۸]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۱.
[۷۹]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۳؛ تاریخ دمشق، ج۲۳، ص۱۹۰.
[۸۰]. انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۳.
[۸۱]. الموفّقیات، ج۱، ص۵۸.
[۸۲]. المزار، ص۵۰۵.
[۸۳]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴ و نیز ن. ک: الفتوح، ج۵، ص۱۱۹؛ مقاتل الطّالبین، ص۷۹ (ابن شهر آشوب، به عنوان یکی از اقوال، قتل را به عمر سعد و خولی و جداکردن سر را به سنان و شمر نسبت داده است. ن. ک: مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۳۱)
[۸۴]. الاخبار الطّوال، ص۲۵۸.
[۸۵]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۱.
[۸۶]. الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.
[۸۷]. ن. ک: الطّبقات الکبری، ج۶، ص۴۶.
[۸۸]. تاریخ الطّبری، ج۴، ص۲۹۳ و نیز ن. ک: مروج الذّهب، ص۶۲؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳.
[۸۹]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۳۱.
[۹۰]. ن. ک: الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳.
[۹۱]. ذخائر العقبی، ص۱۴۶.
[۹۲]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۲۷۹.
[۹۳]. ن. ک: تذکره الخواص، ص۲۲۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۴.
[۹۴]. ن. ک: تذکره الخواص، ص۲۲۸. (ابن جوزی، پس از ذکر سنان، حصین، مهاجر، کثیر و شمر به عنوان قاتلان احتمالی، قول صحیحتر را سنان با مشارکت شمر دانسته است.)
[۹۵]. ن. ک: مقاتل الطّالبین، ص۷۹.
[۹۶]. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۰۲، ح۴۲.
[۹۷]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۳۱.
[۹۸]. مقاتل الطّالبین، ص۷۹ و نیز ن. ک: ذخائر العقبی، ص۴۶.
[۹۹]. المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷.
[۱۰۰]. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۲.
[۱۰۱]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۷؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۱؛ ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۷۵؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۱۷؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۱.
[۱۰۲]. ن. ک: الفتوح، ص۱۱۸.
[۱۰۳]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۹۳؛ مروج الذّهب، ج۳، ص۶۱.
[۱۰۴]. ن. ک: الاستیعاب، ج۱، ص۳۹۳؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۲.
[۱۰۵]. ن. ک: الفتوح، ج۵، ص۱۲۰؛ مطالب السّؤول، ص۴۰۳.
[۱۰۶]. ن. ک: مقاتل الطّالبین، ص۷۹.
[۱۰۷]. ن. ک: الامالی (صدوق)، ص۲۲۶؛ اللّهوف، ص۷۴.
[۱۰۸]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۷.
[۱۰۹]. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۲.
[۱۱۰]. اسد الغابه، ج۲، ص۲۱.
[۱۱۱]. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۲.
[۱۱۲]. اسد الغابه، ج۲، ص۲۱.
[۱۱۳]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴.
[۱۱۴]. ن. ک: انساب الاشراف، ص۲۰۲؛ ترجمه الامام الحسین× (من طبقات ابن سعد)، ص۷۸؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۵ و ص۲۹۳؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۷؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۱ (با اسم ابجر بن کعب) (مرحوم «کراجکی» در التّعجّب، ص۱۱۶ میگوید: نسل کسی که شلوار امام× را دزدیده به «بنوالسّراویل: فرزندان شلوار» معروف است.)؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۲۱ (روایات طبرانی و ابن عساکر، بدون ذکر نام رباینده است.)؛ اللّهوف، ص۷۶.
[۱۱۵]. ن. ک: الفتوح، ص۱۱۹. (ابن شهرآشوب «بحیر بن عمیر جرمی» و «بحیر بن کعب تمیمی» را به عنوان سارقان احتمالی شلوار امام× مطرح کرده است. مناقب آل ابیطالب^، ج۳، ص۲۵۸)
[۱۱۶]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰؛ مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۳؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۱۱۷]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰؛ (بلاذری، نام او را «اسود» عنوان کرده است. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ش۴۴) (او را «اسود اوسی» هم خواندهاند. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۹) (اسود به قبیله «ازد» نیز مننسب شده است. ن. ک: مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۳.)
[۱۱۸]. ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۶؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۰؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ش۴۴؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۲. (ابن جوزی، سارق را «قلانس نهشلی» دانسته است. تذکره الخواص، ج۱، ص۲۲۸ و نیز ن. ک: مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۹؛ اللّهوف، ص۷۷ با نام «فلافس نهشلی»)
[۱۱۹]. ن. ک: مناقب آل ابیطالب ج۳، ص۲۵۹.
[۱۲۰]. ن. ک: اللّهوف، ص۷۶.
[۱۲۱]. ن. ک: الفتوح، ص۱۱۹.
[۱۲۲]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ش۴۴؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸ (با ضبط «اسحاق بن حوی»)؛ اللّهوف، ص۷۶.
[۱۲۳]. ن. ک: مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸.
[۱۲۴]. ن. ک: الفتوح، ص۱۱۹؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸ (با ضبط «یزید» به جای زید)؛ اللّهوف، ص۷۶ (به عنوان یکی از احتمالات).
[۱۲۵]. ن. ک: الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹؛ اللّهوف، ص۷۶.
[۱۲۶]. ن. ک: اللّهوف، ص۷۶.
[۱۲۷]. ن. ک: اللّهوف، ص۷۶.
[۱۲۸]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۹.
[۱۲۹]. ن. ک: الارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.
[۱۳۰]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ش۴۴.
[۱۳۱]. به عنوان نمونه، دستان بحر بن کعب که شلوار امام حسین× را ربود، در زمستان آب ترشّح میکرد و در تابستان مانند چوب خشک میشد. (ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۵)
[۱۳۲]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴، ش۴۴؛ و نیز ن. ک: تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۴۷ (با نامبردن از «احبش بن مرثد» به عنوان یکی از جانیان)؛ مقتل الحسین× (ابومخنف)، ص۲۰۲؛ مروج الذّهب، ج۳، ص۶۹؛ الارشاد، ج۲، ص۱۱۳؛ التّعجّب، ص۱۱۶ (نویسنده، شهرت نوادگان این ملعونان را «بنوالسّرج» عنوان کرده، زیرا پدرانشان، اسبهای خود را زین کردند تا بر بدن امام× بتازانند.)؛ روضه الواعظین، ص۱۸۹؛ اعلام الوری، ص۴۷۰؛ الدّرّ النّظیم، ص۵۵۸.
[۱۳۳]. مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۹ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۷۹.
[۱۳۴]. مقتل الحسین× (خوارزمی)، ج۲، ص۴۴؛ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص۸۰.
[۱۳۵]. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۹، ح۶۸.
[۱۳۶]. ن. ک: انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۳؛ تاریخ الطّبری، ج۴، ص۳۱۴؛ مقتل الحسین× (ابومخنف) ص۱۰۱؛ مقاتل الطّالبین، ص۷۹.
اردیبهشت ۱۴۰۱