استاد آقایی:
«۷ـ بولتنسازی؟!
جناب آقای فاطمی عزیز! با مرور یادداشتهای این سایت، یکی از چیزهایی که توجهم را جلب کرد، این بود که بخش بزرگی از تکاپوهای جنابعالی، بر یافتن جملهای از یک موبد یا یک زرتشتپژوه متمرکز است که بتوان با آن طعنه و صدمهای بر معتقدات یا حیثیت زرتشتیان وارد آورد. متأسفانه، شوق و شهوت جنابعالی در به کارگیری این ترفند (به تعبیر عوام: «از خودشان گرفتن و به خودشان زدن») به اندازهای است که به سایر بیانات و توضیحات همان شخص توجهی نمیکنید. چه میدانم؟ شاید اصولاً کل مطلب مورد بحث را نه میخوانید و نه ملتفت میشوید (؟!)…»
ادامه ی بیان ایشان در واقع توضیح پاراگراف فوق است که در سایت در دسترس است.
استاد عزیز!
یک) چرا تقریبا در همه ی موارد در این سایت، روی ضعف های زرتشتی ها دست می گذارم؟ جوابش روشن است. به همان دلیل که شما در نقدنامه، روی ایرادهای این سایت دست گذاشتید. من شما را سرزنش نمی کنم؛ زیرا ماهیت نوشته ی شما انتقادی است اما گویا جنابعالی به عبارت «گفت و گو» دقت نکردید. «گفت و گو» در اینجا به معنای این نیست که در پارک بنشینیم؛ لنگ ها را روی هم بیندازیم؛ تخمه بشکنیم و حرافی کنیم. «گفت و گو» در اینجا یعنی مناظره. در مناظره روی حرف هایی دست می گذارند که با طرف مقابل، مورد اختلاف است و اگر بنا باشد از مشترکات گفته شود، مناظره معنا پیدا نمی کند.
اگر انتقادی از زرتشتی ها را مطرح می کنم یا جمله ای را درست گزینش نمی کنم، دستشان باز است و می توانند جواب دهند. نگویید: امنیت ندارند. می توانند از نام مستعار استفاده کنند. بسیاری از آنها در خارج از کشور زندگی می کنند. چه چیز مانع پاسخگویی آنها می شود؟ مگر شادروان موبد غیبی (ساکن کرمان) نبود که با نام واقعی و عکس خود، در بحث ها شرکت می کرد و تا آخر کسی به او نگفت: بالای چشمانت ابروست؟
دو) تفاوت من با شما این است که نقد شما مشحون از حرف های نیش دار و طعنه و حتی توهین است. بار دیگر حرف های نیشدارتان را تنها در همین قسمت از انتقادتان مرور کنید:
«بی اعتناء به توضیحات و توجیهات خود وی دربارهی آن، صرفاً همان را برجسته نماییم و احیاناً معرکه بسازیم که آی ملت! ببینید!…»
«اگر یک موبد یا یک زرتشتپژوه دربارهی این که ریشه یا اساس فلان جشن، زرتشتی نیست، مطلبی قلمی کرده است، آن مطلب را نباید فوراً مانند پیراهن عثمان علم کرد و بر گرداگردش بساط سینهزنی به راه انداخت! چه، بسا که همان موبد یا زرتشتپژوه…»
«صرف یک نقل قول از دکتر مزداپور راجع به ربط نداشتن شریعت زرتشتی به خود زرتشت، چونان کشفی کشاف خوشحالتان میکند؛ به طوری که فکر میکنید کامتان از لطمه زدن به زرتشتیان برآورده شده است!»
«شور متعصبانهای که طعن و ضرب بر زرتشتیان با هر وسیلهی ممکنی را مباح میداند»
اما بنای من بر ذکر این دست جمله ها در مورد زرتشتی ها نیست. بله مواردی ناخواسته بوده که بعدا اصلاح کردم. در مورد نمونه هایی که از من بیان کردید، در قسمتی دیگر توضیح خواهم داد.
سه) هرجا بریده ی سخن کسی را آوردم، قبل و بعد سخنش را در همانجا دیده ام و چیزی برخلاف ظاهر آن، ندیدم. شما دو نمونه از جشن زرتشتی و سخن دکتر مزداپور در مورد ربط نداشتن فقه زرتشتی به زرتشت را آوردید بدون توضیح که چه قرینه ای برخلاف ظاهر این سخنان که نقل کردم، وجود دارد. صرف احتمال کافی نیست. اگر به سبب احتمالات نتوان به ظواهر سخن دیگران تمسک جست، هیچ سخن بریده ای را نباید نقل کرد؛ چون «چه بسا»، «شاید»، «یمکن»، «یحتمل»، «لعل» همه جا راه دارد. دادگاه ها روی هیچ حرفی نمی توانند حساب باز کنند؛ چون لیت و لعل ها وجود دارد.
در سال های گذشته، دو سه بار به شما گفته ام که یک ضعف حضرتعالی و امثال شما این است که علم اصول که در حوزه ی علمیه تدریس می شود، نخوانده اید. «حجیت ظواهر» از جمله مباحث این دانش است که از آن محرومید.
آذر ۱۳۹۵
از سخن استاد آقایی برمیاد که اگر بخواهیم یک جمله ازنویسنده ای نقل کنیم اگر او ده تا کتاب در آن موضوع داره تمام ده جلد کتاباشو بخونیم بعد نقل کنیم تا نکنه در کتابهای دیگر چیزی برخلاف آن گفته باشه یا توضیح و توجیهی وجود داشته باشه
اما چنین چیزی مقبول نیست و خود ایشان هم عمل نمیکنه
جناب آقای مسعود عزیز!
فرمودهاید «[…] اما چنین چیزی مقبول نیست و خود ایشان هم عمل نمیکنه».
اجازه میخواهم با ذکر یک مثال، پاسخی را خدمتتان عرض کنم:
دکتر علی شریعتی در ضمن سخنرانی مشهور «تشیع علوی ـ تشیع صفوی» مطالبی بر علیه صفویان و نیز در رد و نقد برخی شعایر و به ویژه آیینهای عزاداری شیعی بر زبان آورد که مشهور عام و خاص گردید. اما دکتر شریعتی، اولاً دو سال قبل از آن سخنرانی، صفویان را به عنوان «میوه درخت تشیع» شدیداً و عمیقاً مورد ستایش قرار داده است. ثانیاً حدود دو ماه بعد از آن سخنرانی مشهور در حسینیه ارشاد، بسیاری از دیدگاههای خود در مورد شعایر شیعی را مورد تعدیل قرار داده و به اشتباه خود صراحتاً اعتراف کرده است. ثالثاً همین آقای دکتر شریعتی در آخرین آثار خود، مجداً به همان دیدگاههای قبلی در مورد صفویه و برخی شعایر و آیینهای عزاداری شیعی بازگشته و حتی آنها را گسترش هم داده است. (مستندات این موارد قابل ارائه است.)
لطفاً عنایت بفرمایید. به این ترتیب، ما با سه یا چهار دسته دیدگاه از یک شخصیت مشهور مواجهیم که در مقابل آنها، دو راه داریم. یکی این که میتوانیم یکی از آنها را (که مطابق با خواست و حرفمان است) به سیاق مرسوم بولتنسازان برجسته کنیم که مثلاً آی ملت! ببینید! دکتر شریعتی دربارهی صفویان چه و چه گفته است. راه دیگر، کاری است که از قضای روزگار، بنده در هیأت یک مقاله کردم و سطر به سطر آثار شریعتی را از نظر گذراندم تا به جای استنادات موردی و دلبخواهی، سیر تحول اندیشهی او را از: تمجید شدید ایستادگی صفویه در مقابل عثمانی تا: سرزنش آنان به خاطر همین ایستادگی را مستند نمایم؛ تحولی که نخست با تولید دو مفهوم «تشیع ابوذری» در برابر «تشیع ابوسفیانی» همراه گشت و سپس به «تشیع علوی» در برابر «تشیع صفوی» انجامید و در نهایت هم با نوسانی چشمگیر در اعتراف به اشتباه و نیز اصرار مجدد همراه گشت.
بر این منوال، طبعاً، هیچوقت بریدهای از فقط یکی از سخنان شریعتی را (بر حسب انطباق با میل و خواستهام) برنمیگیرم و تیتر نمیزنم تا مثلاً برای فلان افراد مخاطبم، حجت بیاورم که بفرمائید حتی دکتر شریعتی هم این یا آن را در مورد صفویه گفته است.
بگذریم. بحث «حجیت ظواهر» در پاسخ به نقد بنده اصولاً و اساساً مصداق ندارد، بلکه موضوع به سادگی تمام عبارت از همان چیزی است که جنابعالی، ناممکنش دانستید! ولی از قرار رسم پژوهندگی همین است که ما نحن فیه یک موضوع در آثار یک شخص را (تا حد ممکن) کاوش کنیم و به جای بریدن و برآوردن و جارزدن یک جمله، برآیندی از آن همه را ارائه بدهیم. البته که سخت است! اما ناممکن نیست! خیلی هم شدنی است! قدری حوصله میخواهد و پایبندی به برخی اصول موضوعه در امر پژوهش و نقل!
به هر حال، این که برادر عزیزمان جناب آقای فاطمی، این که در کدامیک از موضوعات مورد نقدشان و در نقل قولهایشان، تکاپوی پژوهشگرانهای داشتهاند، خدا بهتر میداند. بندهی معلم به قرینهی آنچه ملاحظه میکنم، متأسفانه، چنین تکاپویی را در اغلب نقلهای مربوط به دین زرتشتی و زرتشتیان درنیافتم (بماند که اصولاً این همه تمرکز بر صرف «نقل قول» را نشانهی قوت نمیدانم). پس، به گمان این که حق و صلاحیت اظهار نظر درین مورد را دارم (و اصولاً آنگاه که به چنین اظهارنظری فراخوانده شدم و بعد از آن که تندی و بلکه گزندگی لحن نقدم را شرط کردم و ایشان هم پذیرفتند و در عین حال که اکراه از علنی شدن مطالبم را مؤکد کردم) به ایشان شدیداً نهیب زدم تا بلکه از ادامه استناد به شیوهی بولتنسازان پرهیز کنند.
چه میدانم؟! شاید هم سختگیری بنده باشد که به سبب انزوا، از روال مرسوم پژوهش در این مملکت پاک به دور افتادهام و شاید حق با شماست و این کمترین، امر نامقبولی را پای فشردهام (؟!)
اینکه جناب آقایی میگویند شما شوق و شهوت استفاده از ترفندهای نادرست دارید، نوعی طعنه و زخمزبان است. ایشان که بقیه را به جدال احسن دعوت میکنند چرا خودشان از هر فرصتی برای کنایه و آزار دادن دیگران استفاده میکنند؟
جناب آقای میم!
عبارت «شوق و شهوت در استفاده از ترفندهای نادرست» و نظایر آن، نه خطاب به یکی از «اهل کتاب» که قرآن کریم ما را به جدال احسن با آنان فراخوانده است، بلکه از زبان یک معلم سابق، به صورت خصوصی، و خطاب به یک شاگرد سابق (که مشخصاً خواهان نقد آن معلم سابق بوده است) با شرط قبلی و البته که عمداً به طریق عتاب و خطاب گفته شده و قصد «تنبیه» هم تصریح گشته است (عذرخواهی هم قبلاً و بعداً به عمل آمده است). معالوصف، این معلم سابق که گمان حق داشتن و احتمال بهرهمندی از صلاحیت بر اظهار خود برده بود، هیچ گمان نمیکرد که رغمارغم اینهمه دلخوری و رنجیدگی، مطلب به عرصهی عمومی کشیده شود [خدا میداند با چه قصدی؟!] و دوستان با اغماض از مواردی همچون تمثل به حرامزادگی و موارد دیگری از این دست و نیز بی توجه به درستی لااقل بخشی از نقدها، یکسره خط خطا بر این بندهی گنهکار بکشند.
خدا همهمان را ببخشاید!
وا حاج اقا؟ حوصله داریا؟ بهش ج نده خو حیفی شما